انجمن برادری طالوت

سلام به خداوند مهربان و عاشق

انجمن برادری طالوت

سلام به خداوند مهربان و عاشق

از دیدگاه بیل

از دیدگاه بیل مجموعه از سخنان بیل ویلسون بنیانگزار انجمن الکلی های گمنام است...

  


دگرگونی شخصیت
اغلب درباره الکلی های گمنام گفته میشود که ما فقط به مسئله الکلیسم میپردازیم،این تعبیر درست نیست.ما برای زنده ماندن ناچار هستیم بر باده گساری خود غلبه کنیم.هر کس که به واسطه داشتن ارتباط مستقیم با الکلی ها آشنا باشد می داند که یک الکلی بدون آنکه دستخوش تحول ژرف شخصیتی شود هرگز قادر به ترک دائم مشروب خواری نیست.
گمان ما بر این بود که این شرایط و مسائل زندگی است که ما را به میخوارگی سوق میدهد.زمانی که تلاش برای بهبود شرایط و کسب رضایت کامل در زندگی با شکست مواجه شد،مشروب خواری ما نیز از کنترل مان خارج شد و تسلیم الکل شدیم.هرگز به ذهن مان هم خطور نکرد که برای مواجهه با مسائل زندگی (هر چه که میخواهد باشد) باید خودمان را تغییر دهیم.

در دستان ایزد
وقتی گذشته خویش را مرور میکنیم به این نکته دست می یابیم در مواقعی که خویشتن را به دست پروردگار سپرده بودیم هر آنچه بر ما رخ داد بسیار بهتر از آن چیزی بوده که خودمان طرح ریزی اش کرده بودیم.
افسردگی من بطور کشنده ای تشدید شد انگار که در قعر چاهی بودم.دیگر واپسین بقایای سرسختی غرورآفرین من تحقیر شد به یکباره خود را در حال فریاد کشیدن یافتم: اگر خدایی هست،بگو خودش را بنمایاند! من برای هرکاری آماده ام!
ناگهان نور سفید درخشانی اتاق را روشن کرد از ذهن من گذشت که در کوهستانی بودم و در آن جا نسیمی نه از جنس هوا بلکه نسیم شهامت می وزید و خویشتن را انسانی وارسته یافتم به تدریج حالت شعف فروکش کرد روی تخت دراز کشیدم و برای لحظاتی در عالمی دیگر سیر میکردم دنیایی نوین از جنس وجدان در سراسر ذهن من و وجود من حس بی نظیری از حضور جاری بود با خود گفتم: آری،این همان یزدانی است که روحانیان از آن سخن میگویند!

رنج و رشد
سالها پیش عادت داشتم با افراد رنج کشیده ابراز همدردی کنم.اکنون دل من فقط برای کسانی می سوزد که اسیر جهالت خویش هستند،همان افرادی که معنا و فایده اصلی درد را درک نمی کنند.
روزگاری کسی اظهار کرد که درد معیاری برای بهبود روانی است.حال چگونه ما اعضای الکلی های گمنام میتوانیم صمیمانه با این فرد هم عقیده باشیم.ما که می دانیم به ناگزیر،محنت الکلیسم بر عقل غلبه میکند و آرامش نیز مغلوب آشوب عاطفی میشود.
ایمان خودت را عمیق تر کن.رخساره خودت را به سوی بینش استوار نگه دار ولو اینکه حتی در حال حاضر برای یک لحظه هم چیزی نبینی.

آیا اختیار داریم؟
براساس نظریه پوچی که عنوان میکند: "ما فقط قربانیانی نگون بخت و مغلوب عواملی چون وراثت،تجربه زندگی و محیط پیرامون خود هستیم" هرگز نمی بایست چشم بصیرت خویش را ببندیم.چنین نظریه ای معتقد است که این عوامل،یگانه نیروهایی هستند که برای ما تعیین تکلیف میکنند.راهی که این نظریه پیش پای ما میگذارد مسیر آزادگی نیست.به راستی باید به اختیار،ایمان داشته باشیم.
ما به عنوان کسانی که بسیار الکل مصرف میکنند،اختیار نوشیدن الکل را از کف دادیم.ما قربانیان جبری بودیم که گویی فرمان میداد باید دوشا دوش هلاکت به راه خود ادامه دهیم.
سرانجام مصمم به کشف دوباره خویش شدیم.معتقد هستیم که به تنهایی بر خلاصی یافتن از الکل،عاجز بودیم.بدون شک،این یک انتخاب بود و در نوع خود،دشوارترین کار.ما معتقد هستیم در آن هنگام که مشتاق به تمرین اصول دوازده گانه الکلی های گمنام بودیم یک قدرت برتر میتوانست سلامت عقل را به ما باز گرداند.خلاصه کلام آن که ما "خواستن" را بر گزیدیم و هرگز چیزی بهتر از این انتخاب نکردیم.

توجه و ترقی
واضح است که یک زندگی پر از رنج چیزی جز غم و بیهودگی به ارمغان نخواهد آورد.دقیقاً به همان میزان که رنج و اندوه را به زندگی راه میدهیم،ساعاتی از آن را که میتوانست مفید واقع شود،هدر داده ایم.اما برای یک انسان الکلی که امید برای او به منزله بقا و رشد تجربه های معنوی است مسئله در دل نگه داشتن آزردگی،بینهایت خطرناک است و اگر چنین کنیم خویشتن را از آفتاب سرزندگی دور نگه داشته ایم و بر این اساس نیاز جنون آمیز به الکل دوباره ظهور می کند و ما دیگر بار سر به نوشیدن میدهیم و نوشیدن برای ما،همان مرگ است.
ما برای گذران زندگی خود ناچار به رهایی از دام خشم هستیم.ترش روئی و از کوره در رفتن برای ما زیان آور است.خشم برای الکلی ها بر خلاف افراد سالم مانند زهر است.

همه یا هیچ؟
با ایمان و اعتقاد میتوان به هشیاری صد در صد رسید.در واقع این دو عامل همواره می بایست و باید چنین قابلیتی داشته باشند در غیر اینصورت ابداً حیاتی نداشتیم اما لحظه ای که این نگرش ها را به زمینه مسائل عاطفی مان نیز تعمیم میدهیم،پی میبریم که تنها نتایج نسبی،قابل حصول است به عنوان مثال،هیچ کس بر رهائی کامل از خوف،خشم و خودپسندی،قادر نیست.
بنابراین باید برای داشتن پیشرفتی مستمر به مسائل و مشکلات خود که گاهی موجب بروز شکست ها و ناکامی های سنگین میشود آگاهی پیدا کنیم.دیگر آن نگرش قدیمی مان که میگفت: "همه چیز یا هیچ چیز" باطل شده است.

عالم معنا (غیر مادی)
در دوره های باستانی،رشد مادی بطور اسف انگیزی،آهسته بود.ماهیت تحقیق ماهرانه نوین،کنکاش و اختراع،تقریباً ناشناخته بود.
در عالم ماده،قوه فکر افراد به وسیله خرافه پرستی،سنت و هرگونه وسواس های ذهنی به غل و زنجیر کشیده شده بود.برخی از معاصرین کریستف کلمب،موضوع مدور بودن کره زمین را باوری احمقانه می پنداشتند کمی بعد کسان دیگری گالیله را به خاطر بدعت های اخترشناسی اش تهدید به اعدام کردند.
آیا برخی از ما راجع به عالم معنا،همانطور متعصب و بی منطق نیستیم که پیشینیان نسبت به عالم ماده،مغرض و بی انصاف بودند؟
دریافتیم که پروردگار،شرایط را برای آنان که در طلب او هستند،دشوار نمی گرداند.بطور کلی برای ما عالم معنا،عرصه ای پهناور و فراخ است و هرگز برای آنان که با جدیّت جویای معنی هستند انحصاری و هراسناک نیست.ما بر این باوریم که راه برای همگان گشوده است.

یک زندگی نوین
آیا هوشیاری از آن قسم چیزهایی است که ما از بیداری معنوی انتظار داریم؟ نه،هوشیاری فقط یک آغاز ساده است،اولین ارمغان از سوی نخستین آگاهی است.اگر بیشتر عطایا مقبول افتد هوشیاری ما به ناچار به راه خود ادامه میدهد.مادامیکه عقل،مسیر خود را می پیماید در میابیم که قادر هستیم ذره ذره از زندگی گذشته خود که تهی از هرگونه بهره ای بود دست کشیم آن هم برای آغاز حیاتی نو یافته که در آن بتوان تحت هرگونه شرایطی تلاش کرد.
اگر چنانچه مشتاق به پیشبرد هشیاری مان از طریق ممارست اصول دوازده گانه الکلی های گمنام باشیم فارغ از کاستی ها و کامیابی ها،فارغ از رنج ها و مسرت ها و حتی فارغ از بیماری ها و بهبودها،حیاتی نوپا از پیشامدها و انتخاب های بی پایان،همواره پیش روی ما خواهد بود.

گروه و جامعه جهانی
وقتی که عملکرد اصل دوازدهمین منجر به تشکیل گروه میشود اکتشافی نیز صورت میگیرد اکتشافی که بیشتر افراد بدون وجود گروه قادر به کشف آن نیستند.این نکته به ذهن هر کدام از اعضا خطور میکند که او تنها جزئی کوچک از یک مجموعه کامل و بزرگ است و هیچ ایثار انسانی عظیم تر از حفظ "جمعیت" نیست.هر عضو گروه می آموزد هنگامی که ممکن است هیاهوی شهوات و بلند پروازی های نهفته در وجودش به گروه گزندی برساند باید این هیاهو را در وجود خود خاموش کند.
آشکار است که گروه باید دوام آورد چرا که در غیر این صورت اعضا نمی توانند بطور انفرادی راه به جایی برند.
هر عضو از انجمن می داند که پاره ای از الکلی های گمنام است و بین او و دیگر اعضا تنها یک جدایی فیزیکی وجود دارد و در جنگی که در این دریای دور دست به تنهایی به آن مشغول است دوستانش در لنگرگاه مجاور نزدیک او هستند.مهمتر از همه اینکه آنها مطمئن هستند اگر بر روی دریایی آزاد و یا در مرزی دور افتاده هم باشند،از لطف الهی دقیقاً به همان اندازه بهره مند میشوند که در خانه خود نصیبشان میشد.

ماورای تاریکی
خودکاوی یک ثروت است،طوری که ما به وسیله آن برای خود بینش،شیوه و رفتاری نوین بر میگزینیم تا بر بُعد منفی و ظلمانی سرشت خویش،تأثیر گذاریم.چنین خصیصه ای سبب ظهور چنان تواضعی میشود که بهره مندی از برکت پروردگار را مقدور میسازد با این حال این تنها یک گام است.ما خواستار پیشروی افزون تری خواهیم بود.ما به رشد و شکوفایی آن وجه نیکوئی که حتی در بدترین افراد ما وجود دارد تمایل خواهیم داشت اما پیش از هر چیزی ما نیازمند نور خورشید هستیم،چرا که هیچ چیز در تاریکی،قابلیت رشد ندارد.مراقبه (اندیشه) همان چیزی است که سبب میشود ما سریع تر به سوی خورشید حرکت کنیم.
وقتی چشمهای مان را میگشائیم،گوئی نوری درخشان بر ما فرود می آید.از آنجا که جهالت ما سبب پیدایش نقایصی در وجودمان شده است ابتدا میبایست کاملاً به این کاستی ها،پی بریم.آنچه که در درجه اول برای هر قدم جدید در رشد معنوی بدان نیازمندیم یک اندیشه مؤثر و سازنده است.  

کمیت و کیفیت
راجع به این شغل پر مخاطره چندان مأیوس نیستم.گمان من بر این است که تو از چیز بیهوده ای که خیال میکنی گناه است بسیار رنج میکشی.به هر علتی که باشد بدان که پروردگار در مقابل ما راههای دشوارتری را گسترانیده است و من تصور میکنم که تو هم یکی از رهروان این کوره راهها باشی.خداوند از ما توقع ندارد که همواره موفق باشیم بلکه فقط انتظار دارد که حداقل سعی خود را بکنیم و می دانم که تو بی شک تلاش میکنی،تلاشی که تا مدتها ادامه خواهی داد.بنابر این من هرگز از الکلی های گمنام دست نمی کشم چرا که در آن از احساساتی همچون یأس و رسوایی،اثری نیست.انصافاً آنجا همان مکانی است که تو باید در آن باشی.چرا تو در جایگاه یکی از اعضاء کوشش خود را نمی کنی؟ باورت نمی شود که تو مجبور به دنبال کردن همه دستورالعمل های الکلی های گمنام نیستی؟
در انجام امور سودمندی که بدان میپردازی آنچه حائز اهمیت است کیفیت است و نه کمیت.

در جستجوی مدال طلای حماقت
غرور،عامل اساسی بیشتر گرفتاری های بشری و از طرف دیگر عامل مهمی در تحقق پیشرفت است.غرور،ما را برای متوقع بودن از خودمان و یا دیگران وسوسه میکند که این امر بدون تحریف و یا سوءاستفاده کردن از استعدادهای خدادادی مان،حاصل نمی شود.هنگامی که استعدادهای ما در زمینه مسائل جنسی،تدابیر امنیتی و شأن اجتماعی،تبدیل به اهداف اولیه زندگی مان میشود آنگاه غرور برای موجه جلوه دادن افراط کاریهای مان وارد عمل میشود.
ممکن است من به "تواضعی موقتی" دست پیدا کنم آن هم فقط تا حدی که مرا از یک طرف قادر به دوری جستن از باتلاق گناه و عصیان کند و از طرف دیگر برای دوری جستن از سرزمین طلایی اما فریبنده و مفروش از سکه های طلای حماقت زاییده غرور،یاری رساند.چنین است که من قادر هستم "شاهراه تواضع" را که میان این مسیرها مدفون است،کشف کنم بنابر این برای جلوگیری از دور افتادن از این مسیر،وجود دستورالعمل های همیشگی،لازم و ضروری است.

هدیه مشترک
الکلی های گمنام چیزی فراتر از مجموعه اصول و مبانی است.این جمعیت،جامعه ای از اعضای فعال است.ما باید پیام حقیقت را به دیگر الکلی ها برسانیم در غیر این صورت هم خودمان تباه میشویم و هم آنهایی که پیغام حقیقت به آنها رسانده نشده است.
ایمان،چیزی بیش از بزرگترین ارمغان ها است،سهیم شدن در آن با دیگران بزرگترین وظیفه ما است.شاید ما الکلی های گمنام بتوانیم بوسیله ایمان - این امانت عظیمی را که بخشنده بهترین هدایا در دستهای ما قرار داده - همواره در جستجوی شعور و اشتیاق باشیم.

مشکلات تازه واردها
داشتن حس مالکیت نسبت به تازه واردها،خود معضلی است.ما نباید در جایگاه نصیحت کردن تازه واردها باشیم و اصولاً این کار درست نیست.نتیجه این کار آن میشود که از نپذیرفتن پیشنهادهای مان دلخور شویم و یا با پذیرفتن آنها دچار سردرگمی بزرگتری شویم.
اگر اسبی همچنان نوشیدن آبجو را ترجیح دهد نمی شود او را مجبور به نوشیدن آب کرد و یا نمی توان وی را به خاطر این رفتارش احمق پنداشت.یک سطل آب کنارش قرار بده و به او بگو که چقدر و چرا گوارا است و سپس او را در همان حال،ترک کن.
اگر مردم واقعاً خودشان تمایل به مست کردن داشته باشند تا آنجا که می دانم راهی برای اینکه جلوی این کارشان را بگیریم وجود ندارد بنابر این آنها را تنها رها کن و بگذار مست شوند اما هیچ یک از آنها را از سطل آب محروم نکن.

ارزشهای ازلی
بسیاری از مردم ابداً اعتنایی به ارزشهای مطلق معنوی نمی کنند همچون کمال گرایان که میگویند از اینکه به اهدافی محال دست یافته اند،احساس غرور میکنند و معتقدند دیگران به علت دست نیافتن به این مقاصد در باتلاق رسوایی به سر میبرند.
با این وجود من تصور میکنم ما نباید چنین دیدگاهی داشته باشیم.این تقصیر آرمانهای بزرگ نیست که گاهی کمال گرایان به بهانه رسیدن به اهداف شان گمراه میشوند و برای گناهان شان،طغیان ها و نخوت های شان،توجیه های سطحی ارائه میدهند.از طرف دیگر تا زمانی که تصور درستی از ارزشهای معنوی ازلی نداشته باشیم نمی توانیم رشد زیادی داشته باشیم.
همه روزه برای اینکه تا حدی به سوی کمال مطلوب پروردگار حرکت کنیم در تلاش هستیم.بر این اساس نباید به خاطر عدم رسیدن به قرب الهی حتی بعد از عبادات طولانی،دچار غم و اندوه شویم.پیشرفت تدریجی هدف ما است،کمال پروردگار بسان فانوس دریایی است که هدایت مان میکند،سالهای سال راه باقی مانده تا به مقصد برسیم.

دوباره هرگز!
اغلب مردم در بیست و چهار ساعت اولی که تصمیم میگیرند الکل را ترک کنند بسیار به خود مطمئن هستند.اغلب آنها زیر قول هایشان میزنند.هر عضو انجمن امکان تفسیر شخصی از برنامه انجمن را دارد و انتخاب بین تفسیرهای متفاوت کاملاً امری شخصی است.
"من شخصاً قصد دارم دیگر الکل ننوشم" این مطلب با اینکه بگویم "من دیگر لب به الکل نخواهم زد" کمی فرق دارد.این مطلب دوم بعضی وقت ها ما را دچار مشکل میکند چرا که تلویحاً این خود فرد است که به عنوان عامل ننوشیدن الکل مطرح میشود.در حالت دوم عامل ترک الکل خود فرد است و حال اینکه اگر برنامه الکلی های گمنام را دنبال کنیم،این خداوند است که ما را در رهائی از الکل یاری میرساند.

به سوی صداقت
تمایل خیره سرانه پنهان کردن انگیزه بد در قالب انگیزه ای خوب،زندگی را سراسر تحت تاثیر قرار میدهد.چنین خودبینی حیله گرانه و گیج کننده ای مبنای کوچکترین کارها و تفکرات ما است.دانش روزمره جهت کشف کردن،پذیرفتن و تصحیح نمودن این نقایص،عصاره ساختار شخصیت و خوب زیستن است.
در اکثر موارد نیرنگ زدن به دیگران ریشه در فریب دادن خودمان دارد.
در محضر خدا،اعتراف کردن به مراتب ساده تر از اعتراف کردن در مقابل انسانی دیگر است.تا زمانی که در مقابل پروردگار ننشسته و با صدای بلند به هرآنچه مدتها است پنهان کرده ایم اعتراف نکنیم،تمایل ما برای خانه تکانی دل مان چیزی بیش از حرف نخواهد بود.صادق بودن با انسانی دیگر مؤید صداقت داشتن با خودمان و با خداست.

دوست و شریک
دکتر باب،دوست و یار وفادار من در قضیه تأسیس انجمن بزرگ الکلی های گمنام بود.او در جایگاه یک پزشک و نمونه یک انسان بزرگ بود که کار کردن با دیگران را به عنوان شغل خود در "الکلی های گمنام" انتخاب کرده بود.او چنان احساس وظیفه شناسی داشت و در کمیت و کیفیت کارش به چنان مرتبه ای رسید که هیچ کس تا به حال چنین سابقه ای نداشته است.وی با همکاری بی نظیر خواهر ایگنشیا در بیمارستان سن توماس واقع در آکرون - بطور رایگان - پنج هزار بیمار را به عنوان پزشک معالجه کرد و از نظر معنوی به آنها اندیشه مثبت،القا نمود.در تمامی روزهای پر از مشکلات و مسائل آغازین فعالیت الکلی های گمنام،هیچ واژه رکیکی بین ما رد و بدل نشد و افتخار این همه را مدیون دکتر باب هستیم.
می دانستم که دکتر باب باید تحت عمل جراحی جدی قرار بگیرد.از او اجازه مرخصی گرفتم.یک لبخند ساده و معنادار در چهره او نمایان بود.با همان لبخند همیشگی خود به شوخی گفت: یادت باشه این چیزها رو خیلی جدی نگیری،خیلی سخت نیست.روی خود را برگرداندم بی آنکه قادر باشم کلمه ای بگویم.آن لحظه آخرین باری بود که او را دیدم.

شراب توفیق
مسائل ناخوشایند و غیر منتظره،تنها مسائلی نیستند که نیاز به خویشتن داری دارند.وقتی به دستاوردها و موفقیت های مادی دست می یابیم باید فوق العاده هوشیار باشیم چرا که هیچ کس به اندازه ما دلباخته پیروزی های فردی نیست.ما موفقیت را همچون شرابی نوشیدیم،شرابی که هرگز در مشعوف کردن ما شکست نمی خورد.خودبینی مغرورانه ما،چشمان مان را کور کرد و خودمان را بزرگ قلمداد کردیم.
حال که در الکلی های گمنام هشیار هستیم و در حال باز یافتن ارج و قربی در نزد دوستان و همکاران اداری مان میباشیم،می دانیم که هنوز نیاز به تمرین برنامه هشیاری داریم.به عنوان بیمه ای در برابر خطرات ناشی از خود بزرگ بینی،غالباً میتوانیم خودمان را با یادآوری این نکته که اگر امروز هوشیاریم فقط به لطف الهی است بیازمائیم و به یاد داشته باشیم هر موفقیتی که به دست می آوریم بیشتر از آن پروردگار است تا ما.

پرتویی از یک نیایش
پروردگارا: به من آرامشی عطا فرما تا بپذیرم آنچه را که قادر به تغییرش نیستم،شهامتی که تغییر دهم آنچه را که در توان من است و خِردی که تفاوت آن دو را درک کنم.
ما برای "صفای عبادت" ارزش قائل هستیم چرا که بینش جدیدی برای ما به ارمغان می آورد و میتواند عادت قدیمی و نسبتاً مهلک گول زدن خودمان را از میان ببرد.
به میمنت دعاهای مان در صورتی که به شکست اعتراف کنیم و آن را بپذیریم دیگر به هیچ وجه شکست،فاجعه ای به شمار نمی رود.اینک می دانیم که مجبور به فرار نیستیم و حتی مجبور نیستیم که با صرف نیروی زیادی بر ویرانی ناشی از شکست غلبه کنیم که این کار تنها مشکلی به مشکل های مان می افزاید.

تولد دوباره یک شهروند
هر عضوی از الکلی های گمنام که در سالهای اول ورود کمترین مشارکت را در برنامه های انجمن داشته باشد وقت بیشتری را در دوازدهمین مرحله میگذارند.من یکی از همین موارد بودم و شاید نمی بایست با تلاش کمتر خلاصی از الکل را به تأخیر می انداختم.
با این وجود دیر یا زود اکثریت ما در مورد دیگر وظائف خود در مقابل خانواده،دوستان و کشورمان،آماده هستیم.همان طور که به خاطر می آورید،دوازدهمین مرحله به "بکار گیری اصول دوازده گانه جمعیت در همه شئونات زندگی" اشاره میکند بنابر این گمان میکنم که تن در دادن به دوازدهمین مرحله در وجدان ما است.هیچ کس دیگری به طور قطع نمی تواند به تو بگوید که در یک زمان مشخص چه کاری باید انجام دهی.
من فقط می دانم که گاهی اوقات از تو برای رساندن پیام الکلی های گمنام به دیگر افراد الکلی انتظار بیشتری میرود.هدف ما در الکلی های گمنام تنها باز یافتن هشیاری نیست بلکه ما تلاش میکنیم تا دوباره تبدیل به یک شهروند شویم،شهروند جهانی که طردش کردیم،شهروند جهانی که به یک باره ما را از خود راند.این گواه نهایی است برای نشان دادن آنکه دوازدهمین مرحله،مرحله مهمی است ولی آخرین گام نیز نمی باشد.

ترس به منزله سکوی پرتاب
مهمترین فعال کننده عیوب ما،ترسی است که ریشه در خودمان دارد.در درجه نخست ترس از دست دادن چیزهایی که در حال حاضر دارا هستیم و سپس ترس به دست نیاوردن چیزهای مورد علاقه مان.بر اثر حیاتی که شالوده آن را خواسته هایی ارضاء نشده تشکیل داده بود دائماً در حالت شورش و یأس به سر میبردیم بنابر این هیچ آرامشی وجود نداشت مگر در صورتی که میتوانستیم شیوه ای برای کاهش خواسته هایمان پیدا کنیم.
با وجود ویرانگری همیشگی،دریافتیم که ترس میتواند برای ایجاد اوضاع بهتر،یک نقطه شروع باشد.ترس میتواند نخستین گام برای احتیاط و عاملی برای محترم شمردن دیگران باشد.ترس قادر است به همان خوبی که کوره راه بیزاری را نشان میدهد مسیر عدالت را نیز به ما بنماید.به همان میزان که عزت و عدالت بیشتری داشته باشیم میبایست بیشتر آغاز به یافتن عشقی کنیم که قادر به رنج کشیدن بیشتری است و با این وجود سخاوتمندانه ارزانی میشود بنابر این لزومی ندارد که ترس،همیشه مخرب باشد زیرا عبرتی که از نتایج آن حاصل میشود قادر است هدایتگرمان به سوی ارزشهایی سازنده و مثبت باشد.

همه نیایش گران
آیا ما به اشکال گوناگون،مردم،احساسات،اشیاء،پول و یا خودمان را نپرستیده ایم یا در مرتبه ای بالاتر با نگاهی ستایشگر منظره غروب،دریا و یا گل ها را پرستش نکرده ایم؟ کدام یک از ما به کسی یا چیزی عشق نورزیده است و آیا این پرستش ها عنصر سازنده زندگی ما را تشکیل نمی دهد؟ آیا براستی این پرستش ها مسیر حیات ما را تعیین نمی کند؟
غیر ممکن است که بگویم ایمان،عشق و پرستش در ما وجود ندارد.ما همواره با ایمان زندگی کرده ایم و البته چیزهای جزئی دیگری نیز در کنار آن وجود داشته اند.

شباهت انسانها در هنگام نابسامانی اوضاع
برای نخستین بار چهار سال پس از تأسیس جمعیت الکلی های گمنام،این جمعیت سبب هشیاری دائمی یک زن الکلی شد.برخی از زنان بر این باور بودند که مانند مدلهای مختلف موهای شان،متفاوت هستند و الکلی های گمنام نمی توانست در خدمت همه آنها باشد.همانطور که ارتباط و گفتگو معمولاً به وسیله خود زنان کامل تر میشد،شرایط نیز تغییر کرد.
این فرآیند تعیین هویت و انتقال،بی وقفه ادامه یافته است.اسکید راور بر این باور بود که تافته جدا بافته است حتی گروه موسیقی معروف (PAS) این مطلب را بلند فریاد کشیدند دیگران نیز چنین فریادی برآوردند،افرادی همچون هنرمندان،حرفه ای ها،ثروتمندان،فقرا،مذهبیون،تجاهل گرایان،سرخ پوستان،اسکیموها،سربازان و زندانیان.
اما امروزه همه اینها و البته تعداد بیشترشان با جدیت گفتگویی دارند درباره اینکه چطور وقتی ما الکلی ها میپذیریم که نهایتاً هوا پس است (اوضاع نابسامان است) آن وقت همه ما بسیار شبیه به هم هستیم.

نمی بایست که راکد بود
در نخستین روزهایی که به الکلی های گمنام پیوستم از لحظاتی که در زندگی به بطالت گذرانده بودم چندان ناراحت نبودم.همواره برای خود بهانه ای داشتم مثلاً خیال میکردم مسائل مهم دیگری وجود دارد که میبایست به آنها بپردازم و اینها بهانه ای بود برای آسایش و رضایت خاطر من.
چند نفر از ما به خود اجازه اعتراف میدهیم که بگوییم: خوب،من هشیار و از این بابت خوشحال هستم چه چیزهای بیشتری برای خواستن و یا انجام دادن وجود دارد؟ از شیوه ای که انتخاب کرده ام خرسندم.ما می دانیم که هزینه چنین رضایت خاطری چیزی نیست مگر رجوعی اجتناب ناپذیر به وضع گذشته و ایستادن در نقطه ای که گاه و بی گاه چندین بیداری ناگهانی نیز در آن دوره صورت میگیرد.ما ناچار هستیم رشد کنیم در غیر این صورت وضع مان وخیم میشود.برای ما وضع موجود تنها میتواند برای امروز باشد و فردا چنین وضعیتی نخواهیم داشت.ما باید تغییر کنیم و نمی توانیم و نباید راکد باشیم.

آزادی حقیقی روح
به همان اندازه که علاقمند به وابسته شدن به منبع بزرگتر و نیرومندتری میشویم به آزادی میرسیم.بنابر این وابستگی بر طبق آموزه های الکلی های گمنام یکی از ابزارهای واقعی آزادی و عدم وابستگی است.
در سطح زندگی روزمره بسیار عجیب است که بفهمیم تا چه اندازه وابسته هستیم و چقدر از این وابستگی بی خبر هستیم.هر منزلی دارای سیم کشی برق است که به وسیله آن نیرو و روشنایی به داخل منزل برده میشود.با پذیرفتن آگاهانه وابستگی مان به این اختراع خارق العاده علم،خود را از وابستگی به آن رها کرده و راحت تر و امن تر زندگی میکنیم.نیرو فقط به جاهایی جریان می یابد که به آن نیاز هست.بدون هیاهو،الکتریسته این نیروی عجیب که کمتر افرادی به خوبی آن را درک میکنند به ساده ترین نیازهای روزمره پاسخ میدهد.
اگر چه در بسیاری از امور دنیوی و روزمره مان این وابستگی را پذیرفته ایم ولی هر گاه که از ما خواسته شده به توانایی آن در رشد و زندگی معنوی مان اقرار کنیم با حماقت تمام در مقابل آن پا فشاری میکنیم.

مهلت روزانه
ما از الکلیسم،شفا پیدا نکرده ایم.آنچه که حقیقتاً به دست آورده ایم یک فرصت روزانه برای حفظ شرایط روحی مان است.
ما اعضای الکلی های گمنام از اصول معنوی پیروی میکنیم زیرا در درجه اول عقلا و در درجه دوم لزوماً به حیاتی عشق میورزیم که در آن ملزم به اطاعت از بعضی ارزشها باشیم.رنج بزرگ و عشق عظیم متعلق به انسانهای منضبط جمعیت الکلی های گمنام است و به کسانی که منضبط نیستند نیازی نداریم.

افراد مشکل ساز می توانند معلمان ما باشند
عده کمی از ما اعضای الکلی های گمنام از مشکلات اجتماعی که تازه واردها برای گروه مان ایجاد میکنند نگران هستیم.کسانی که کم کاری میکنند،گروه را مسخره میکنند،کسانی که مشکلات ذهنی دارند،کسانی که در برابر برنامه ریزی ها مقاومت میکنند،کسانی که با اعتبار الکلی های گمنام بازی میکنند،تمام اینگونه افراد مدت زیادی نمی توانند به گروه الکلی های گمنام صدمه وارد سازند.
برخی از همین افراد به دوستان بسیار دوست داشتنی ما تبدیل شده اند.برخی هنوز اگر چه دست از اعتیاد خود برداشته اند ولی هنوز با صبر و حوصله ما بازی میکنند.بقیه وارد جمعیت گروه شده اند.برای اینکه خودمان را مجبور به صبوری و تحمل و خشوع کنیم فرا گرفته ایم که افراد مشکل ساز را دیوانه خطاب نکنیم بلکه ایشان را معلمان خویش بخوانیم.فقط می دانیم که ایشان انسانهایی بیمارتر از بقیه ما هستند و اینکه ما ایشان را توبیخ میکنیم مانند فریسیان هستیم که حق به جانب بودن بی جای ما بیشترین صدمه روحی را به گروه خواهد زد.

احترام بایست هر لحظه بیشتر شود
احترام هر لحظه به جای کم شدن بایستی بیشتر شود.
به عبارت دیگر هر گاه با این پیام قصد آرام کردن دیگران را داشته باشید بهترین بازپرداخت ممکن در برابر کمکی که به شما شده است را داشته اید.
هیچ چیزی ارضاء کننده تر و شادی بخش تر از انجام کامل و صحیح مراحل دوازده گانه نیست.تماشای چشمهای متعجب افراد وقتی که از تاریکی به روشنایی حرکت میکنند،مشاهده اینکه چگونه زندگی ایشان پر از معنی و اهداف جدید میشود و بالاتر از همه مشاهده آگاه شدن ایشان به وجود و حضور پروردگاری دوست داشتنی در زندگی شان چیزهایی است که با رسانیدن پیام جمعیت الکلی های گمنام نصیب مان میشود.

دست برداشتن از عرق خوری
گاه به گاه افسرده میشویم.می بایست بدانم که خود من قهرمان مشروب خواری بوده ام.در حالی که دلائل ظاهری باعث تسریع در افسردگی (یا دلیل اصلی) شدند.اینکه بدانیم ما موفق شدیم،احساس شادی بیشتری به همراه می آورد.
از لحاظ عقلانی موقعیت من قابل فهم و مورد قبول است اما به لحاظ احساسی چنین نیست.
هیچ جواب دقیقی برای این پرسش ها وجود ندارد.بخشی از پاسخ مطمئناً تلاش مستمر برای انجام مو به موی تمام مراحل دوازده گانه است.

هدفمند بودن همه مخلوقات خدا
در مخلوقات خداوند هیچ چیزی بیهوده نیست.با هر شکست،درسی درباره خضوع فرا میگیریم که شاید در عین دردآور بودن،لازم بوده است.
بطور معمول به کمک برهان و دلیل به آگاهی نمی رسیم به عبارت دیگر فهم دقیق،ریشه در دردهایی دارد که از اشتباهات قبلی ما همراه مان بوده است.پی بردن به این امر هم از طریق بخشی از تجربه گروهی مان در الکلی های گمنام بوده است و هم از طریق تجربیات شخصی حاصل شده است.

مسئولیت پذیری اخلاقی
برخی افراد با این نظر الکلی های گمنام که الکلیسم را بیماری به شمار می آورد،به شدت مخالفت میکنند.به نظر آنها چنین دیدگاهی،مسئولیت پذیری اخلاقی الکلی ها را از بین میبرد.همانطور که هر عضو الکلی های گمنام می داند این امر صحت ندارد.ما برای افراد الکلی به هیچ وجه از مفهوم مریض استفاده نمی کنیم و این نیز،مسئولیت پذیری آنها را از میان بر نمی دارد.بر خلاف این ما برای آنکه بیمار مبتلا به الکل را تحت فشار سنگین ترین نوع تعهد اخلاقی قرار دهیم از حقیقت بیماری مهلک استفاده میکنیم تا بلکه تعهدی برای خوب انجام دادن کار دوازدهمین مرحله الکلی های گمنام باشد.
در نخستین روزهای باده گساری یک فرد الکلی،او اغلب به علت حس وظیفه نشناسی،احساس عذاب وجدان میکند اما زمانی میرسد که عرق خوری او کاملاً شکل بی اختیار پیدا میکند طوری که نمی تواند حداقل پاسخ گو و مسئول رفتارش باشد سپس او دچار نوعی مشغله ذهنی میشود که او را به خاطر نوشیدن الکل،سرزنش میکند و یک حساسیت جسمانی به الکل پیدا میکند که سبب جنون و نهایتاً مرگ میشود.
اما هنگامی که او نسبت به این شرایط آگاه میشود برای پذیرفتن برنامه جمعیت الکلی های گمنام که همانا تجدید حیات اخلاقی است،تحت فشار قرار میگیرد.

زیرساختی برای زندگی
وقتی عجز و لابه به درگاه الهی برای برآورده شدن نیازهای مکرر و پیوسته زندگی مان را متوقف کردیم تازه به این امر پی بردیم که خداوند زندگی مان را دقیقاً به همان شکلی که میخواستیم هدایت میکند.
در نیایش های مان از درگاه خداوند خواستاریم که شناخت دقیقی از هرآنچه اراده اوست در کارهای روزانه به ما عطا فرماید و فیض انجام اراده خودش را نیز در ما قرار دهد.
ارتباط مستقیمی میان خویشتن نگری،مراقبه (اندیشه) و نیایش وجود دارد.به کار بستن هر یک از این عادات بطور جداگانه میتواند سبب آرامش و منفعت زیادی شود اما هنگامی که این عوامل بطور منطقی با هم در می آمیزند نتیجه آن ایجاد بنیان استواری برای زندگی است.

با هیچ فرقه ای پیمان نبسته ایم
جمعیت الکلی های گمنام نه تنها هزاران مسیحی بینوا را به کلیساهایشان باز گرداند و سبب مؤمن شدن بسیاری از کافران و تجاهل گرایان شد بلکه باعث ایجاد هسته های این جمعیت در میان بودایی ها،مسلمانان و یهودیان نیز گردید.برای نمونه همیشه این سوال را مطرح میکنیم که آیا اعضای بودایی جمعیت در ژاپن خود را عضو جمعیتی کرده اند  که رسماً و صرفاً حرکتی مسیحی معرفی شده؟
اگر در ذهن خود تجسم کنید که فعالیت الکلی های گمنام در میان بودایی ها آغاز شده بود و آنها به شما که متقاضی عضویت در جمعیت بودید میگفتند که تنها در صورت بودایی شدن میتوانید به جمعیت ملحق شوید،چه میکردید؟ اگر شما یک فرد باده گسار مسیحی بودید که در این شرایط قرار میگرفت،آیا سر خود را به دیوار نمی کوبیدید تا بمیرید؟

تغییر ماهیت رنج
ماجرای کمک به الکلی ها،یک داستان موفقیت آمیز در معنای عام کلمه نیست بلکه سرگذشت رنجی است که با لطف الهی،تغییر شکل میدهد تا سبب پیشرفت معنوی شود.
برای دکتر باب،هوس ارضا نشدنی نسبت به الکل،ظاهراً یک پدیده طبیعی بود که البته بارها وی را در نخستین سالهای خدمتش در الکلی های گمنام به ستوده آورده بود.تنها روزها و شبهایی را که مشغول رساندن پیام حقیقت به دیگر الکلی ها بود میتوانست میخوارگی خودش را فراموش کند.گر چه مقاومت در برابر میل باده گساری بسیار دشوار بود اما انگیزه قوی سبب ایستادگی و مقاومت و شکل گیری گروه آکرون یک شد.
رهایی معنوی دکتر باب به راحتی به دست نیامد،این روند به شکل دردناکی بسیار آهسته بود.این رهایی همواره مستلزم دشوارترین کارها و بیشترین هشیاری ها بوده است.

پیش از همه تواضع
افراد بسیاری را در الکلی های گمنام دیده ام که گمان میکردند فروتنی مترادف ناتوانی است.الکلی های گمنام به ما کمک کرد تا باد خودپسندی را خالی کرده و به ابعاد واقعی خود نزدیکتر شویم.آنها با مثالی به ما نشان دادند که فروتنی و نیروی عقلانی میتوانند با هم سازگار باشند به شرطی که نخست تواضع را شناخته و سرلوحه زندگی مان قرار دهیم در این صورت هدیه ای که نصیب مان میشود ایمان است ایمانی که در اعمال مان نمود خواهد یافت و این ایمان متعلق به تو نیز خواهد بود.
اگر پیش تر تواضع به معنی عذرخواهی اجباری بوده است اکنون معنای آن تقویت عناصری است که به ما آرامش میدهد.

قلبی لبریز و قدرشناس
یکی از تمریناتی که انجام میدهم تلاش برای تهیه فهرستی کامل از نعمت هایی است که از آنها برخوردار هستم و همچنین کوشش میکنم که شناختی صحیح نسبت به بسیاری از عطایای مادی و معنوی متعلق به خود به دست آورم.در واقع کوشش من در این راه به منظور دستیابی به حالتی از سپاسگزاری توأمان از مسرت است.
وقتی سپاسگزاری به این شیوه مکرراً تکرار و تعمیق شود در نهایت حس طبیعی رضایت از خود در پیشرفت هایی که قادر به انجام شان در مراحل مختلف زندگی شده ام در درون من جایگزین میشود.
با جدیت کوشیده ام به این حقیقت دست یابم که خودپسندی به قلب و روح هیچ انسان سپاسگزاری راه ندارد و وقتی روح ما سرشار از سپاسگزاری است آنگاه قلب ما تنها برای لطیف ترین احساسات شناخته شده بشری یعنی عشق می تپد.

راه رسیدن به خدا
من مؤمنی معتقد هم در زمینه ارشاد کردن و هم در زمینه عبادت هستم.کاملاً آگاه هستم و خاضعانه اعتراف میکنم که شاید ارشادهای من بری از اشتباهات نباشد.
لحظه ای که گمان برم راهی روشن و شفاف به سوی خدا پیدا کرده ام آنقدر خودخواه شده ام که ممکن است دچار مشکلی بزرگ شوم.
هیچ کس به اندازه کسی که خیال میکند مستقیماً در تماس با ذات الهی است خود را دچار اندوهی بی ثمر نساخته است.

شیوه برخورد با دلخوری
دلخوری مهمترین عامل ایجاد ناراحتی است این عامل بیش از هر عامل دیگری باعث تباهی الکلی ها میشود و ریشه تمام بیماری های روحی است و چون مبتلا به بیماری های فیزیکی و روانی نیز هستیم دچار امراض روحی نیز میشویم.وقتی نابهنجاری های روحی مان مرتفع میشود به لحاظ فیزیکی و ذهنی تقویت میشویم.
شیوه برخورد ما با دلخوری آن است که آن را به روی کاغذ بیاوریم.آدمها،عقاید و اصولی که موجب ناراحتی مان میشود را فهرست میکنیم از خود سوال میکنیم که چرا این موارد باعث خشم ما میشوند.در اغلب موارد آسیب و یا تهدید شخصیت اجتماعی،درآمد،آرزوها و روابط شخصی (از جمله روابط جنسی) عامل خشم هستند.
بهترین کاربرد این نوع نامه نگاری آن است که مثل یک سوپاپ اطمینان عمل میکند.این کار مثل سطل زباله ای در کنار ما است که میتوانیم چیزهایی را که دوست نداریم دور بریزیم.

دستاوردهای مادی
هیچ عضوی از اعضای الکلی های گمنام مخالف پیشرفت های مادی نیست.همچنین مناقشه ای با کسانی که معتقد هستند هدف اصلی زندگی،ارضاء غرایز بشری است ندارد.اما شکی در این موضوع وجود ندارد که بجز معتادان الکلی هیچ طبقه اجتماعی دیگری در دنیا فرمولی به این آشفتگی را برای زندگی ارائه نکرده است.
ما سهم بیشتری از حق خود در زمینه های امنیت و شخصیت اجتماعی و همچنین روابط عاطفی در اجتماع میخواهیم.هر چه به نظر خود موفق تر میشویم برای دیدن رؤیاهای بزرگتر،الکل بیشتری مصرف میکنیم.هر وقت حتی کمی سرخورده میشویم احساس شکست کرده و برای فراموشی آن شکست به مصرف بیشتر الکل روی می آوریم.
در بسیاری از موارد نیّت بدی در این جان کندن ها وجود نداشته و نقطه ضعف،تنها فقدان تواضع بوده است.در این موارد این نگرش که معماری شخصیت و ارزشهای معنوی میباید در مرحله نخست احراز شود و ارضاء تمایلات مادی در درجه دوم اهمیت دارد و هدف زندگی نیستند وجود نداشته است.

قوانین عضویت
در حدود سالهای 1943 یا 1944 دفتر مرکزی از گروهها خواست که قوانین خود را فهرست کرده و به دفتر ارسال نمایند.پس از دریافت مجموعه قوانین گروهها آنها را کنار هم گذاشتیم.با مروری بر همه آن قوانین به نتیجه ای حیرت آور رسیدیم.
اگر قرار بود تمامی این دستورات بطور کامل به اجرا گذاشته شود عملاً هیچ الکلی قادر به پیوستن به جمعیت نبود.در حدود نه دهم قدیمی ترین اعضای جمعیت امکان پیوستن به آن را نمی داشتند.
سر انجام تجربه به ما آموخت که گرفتن شانس هر الکلی برای خلاصی از شر الکل و پیوستن به الکلی های گمنام گاهی به معنی ابلاغ حکم اعدام او یا گاهی محکومیت او به فلاکتی ابدی است.چه کسی جرأت دارد قاضی،هیأت منصفه و جلاد برادر مریض خود باشد.

اعتماد به نفس و قدرت اراده
در لحظات پذیرش شکست اغلب ما عصیان میکنیم به همین خاطر برای فراگیری اعتماد به نفس به الکلی های گمنام پیوستیم.به ما گفتند: تا زمانی که مسئله مصرف الکل مطرح باشد،اعتماد به نفس نقشی در این قضیه ندارد و نقش اصلی را در این مشکل مصرف الکل بازی میکند.چیزی بنام پیروزی فردی بر مصرف الکل بدون داشتن اراده ای بی پشتوانه وجود ندارد.
تنها زمانی که اراده ما در راستای اراده خداوند قرار گیرد میتواند سودمند باشد،این کار بینشی عظیم برای همه ما به ارمغان آورد.مشکل اصلی ما استفاده نادرست از نیروی اراده بود.پیش از این تلاش میکردیم که مشکلات خود را بجای سعی در هماهنگ کردن آن با خواست خدا از طریق بمباران با اراده خود حل کنیم.هماهنگی اراده ما با خواست خدا هدف اصول دوازده گانه الکلی های گمنام است.

گمنامی تا کی؟
معمولاً نیمی از تازه واردان تمایل دارند خانواده هایشان از آنچه آنها تلاش میکنند انجام دهند آگاهی یابند.همچنین تلاش میکنند به کسانی مثل پزشک،کشیش،دوستان و دیگر کسانی که یاریش کرده اند نیز در این مورد اطلاع دهند.با تقویت اعتماد به نفس احساس میکند میتواند در مورد شیوه جدید زندگیش با رئیس و همکارانش نیز صحبت کند.وقتی فرصت های بهتری بوجود می آید احساس میکند که میتواند در مورد الکلی های گمنام با همه صحبت کند.
طرح این مسئله به شکل عمومی سبب میشود ترس او از الکل زائل شده و خبر وجود چنین جمعیتی در جامعه پخش شود.بسیاری از زنان و مردان به خاطر طرح عمومی مسئله به جمعیت می پیوندند.از آنجایی که گمنامی تنها در سطوح بالای جامعه بیشتر وجود دارد طرح عمومی این مسائل در سطوح پائین تر فی نفسه خوب و سازنده است.

پذیرش روزانه
بیشتر سالهای زندگی من صرف انگشت گذاشتن روی اشتباهات دیگران شد.آنچه که این اجازه را به ما میدهد که از اشتباهات خود با خیال راحت،غافل بمانیم آن است که در حد بالایی و بطور نادرستی از خودمان راضی باشیم.خیلی اوقات شده است که دیگران این عبارت را از ما شنیده اند: اگر به خاطر او نبود چقدر خوشحال میشدم.
مشکل اساسی اولیه ما آن است که موقعیت کنونی خود را همانگونه که هست بپذیریم.خود و آدمهای اطراف مان را همانگونه که هستند قبول کنیم.باید به نوعی تواضع واقع گرایانه،ایمان بیاوریم که بدون آن هیچ پیشرفت واقعی قابل وصول نخواهد بود.
دوباره و دوباره نیاز پیدا خواهیم کرد به همان نقطه ناخوشایند آغاز باز گردیم.این تمرینی برای پذیرش است که ما میتوانیم در هر روز زندگی خود بطور مفیدی آن را تمرین کنیم.اگر ما قاطعانه مانع آن شویم که این بررسی های حقیقی از حقایق زندگی جای خود را به شواهد غیرواقعی از یأس یا بی توجهی ندهند این بررسی ها میتوانند جایگاه مطمئنی برای افزایش سلامت و در نتیجه به وجود آمدن پیشرفت روحی باشند.

دوستان ما
امروزه اغلب ما با گشاده روئی آماده شنیدن هرگونه نظریه جدیدی درباره بیماری مرموز و گیج کننده الکلیسم هستیم.ما از اطلاعات جدید و با ارزش استقبال میکنیم چه این اطلاعات از یک لوله آزمایش بدست آمده باشد چه از روی نیمکت یک روان پزشک و چه حاصل انتشار تحقیقات اجتماعی باشد.ما از هرگونه دانشی که به مردم اطلاع رسانی درستی کند و عقیده قدیمی آنها را درباره مشروبات عوض کند خوشحال میشویم.
ما از تمام کسانی که در زمینه الکلیسم کار میکنند به عنوان دوستانی که در مرزهای تاریکی به سوی نور و روشنی حرکت میکنند بسیار تشکر میکنیم.ما می دانیم آنچه با کمک یکدیگر انجام میدهیم هرگز به تنهایی و یا در فضایی حسادت آمیز صورت نخواهد گرفت.

بلند پروازی خوب و بد
نگاهی که ما به خود و اطرافیان مان داشته ایم بسیار تند بوده است.ما شاهد آن بوده ایم که ترس ها و اضطراب های غیرمنطقی باعث شده اند تا برای به دست آوردن شهرت،پول و آنچه که در نظرمان در زندگی عامل تعیین کننده محسوب میشود زندگی را به صورتی صرفاً کاری در آوریم بنابراین،این غرور اشتباه آن روی سکه است که مخرب بوده و به آن ترس میگویند.ما تنها برای اینکه حماقت زیاد خود را مخفی کنیم مجبوریم که نفر اول باشیم.
بلند پروازی در شکل درستش آن چیزی نیست که فکر میکردیم.بلند پروازی سالم آن است که از اعماق قلب بخواهیم درست زندگی کنیم و در پناه خدا یا تواضع،حرکت نمائیم.

دیدن،باور کردن است
این ایده کودکانه برادران رایت که فکر میکردند میتوانند ماشینی بسازند که قادر به پرواز باشد علت اصلی دستیابی آنها به انجام این کار بود.بدون این ایده هیچ چیزی نمی توانست اتفاق بیافتد.ما جاهلان و تاریک دلان،اسیر این باور بودیم که خودمان به تنهایی قادر به حل مشکلات مان هستیم اما وقتی دیگران اظهار میکردند که توکل به خدا،سبب حل مشکلات شان شده است احساسی مثل آنانی که مصرانه معتقد بودند برادران رایت هرگز قادر به پرواز نخواهند بود به ما دست میداد.
اما ما نوعی دیگر از پرواز را تجربه کردیم نوعی آزادی معنوی از این جهان و مردمانی که بر مشکلات شان فائق آمدند.

با آرامش زندگی کنید
وقتی یک الکلی،خماری شدیدی از میخوارگی روز قبل دارد نمی تواند امروز به خوبی و تندرستی زندگی کند.نوعی دیگر از خماری وجود دارد که ما چه میخواره باشیم و چه نباشیم آن را تجربه کرده ایم و آن خماری احساسی است.این خماری،نتیجه مستقیم زیاده روی دیروز و حتی امروز ما در احساسات منفی چون خشم،ترس،حسادت و امثال آن است.
اگر خواهان آرامش برای امروز و فردای مان هستیم بدون شک باید این خماری ها را از میان برداریم.این امر به آن معنا نیست که باید در گذشته خود به شکلی بیمارگونه کاوش کنیم بلکه این کار نیازمند پذیرفتن و اصلاح اشتباهات مان در حال حاضر است.

قدرت از دل پیروزی و غلبه کامل...
اگر هدف ما ترک الکل است می بایست آگاه باشیم که هیچ قیدی و یا تصور نهفته ای مبنی بر آنکه روزی در مقابل الکل مصون و ایمن خواهیم شد وجود ندارد.
چنین تصوری با فلسفه بازآفرینی در الکلی های گمنام در تناقض است که میگوید: قدرت از دل غلبه کامل و بیداری به دست می آید و در واقع شرط به دست آوردن حیاتی نوین به فراموشی سپردن شیوه کامل زندگی گذشته است.

دموکراسی و هرج و مرج بی خطر و سودمند الکلی های گمنام
وقتی وارد الکلی های گمنام شدیم آزادی بیشتری نسبت به دیگر جمعیت ها یافتیم.هیچ وقت وادار به انجام کاری نشدیم.از این جهت میتوان گفت که جمعیت ما دارای هرج و مرجی بی خطر و سودمند است.واژه هرج و مرج برای اغلب ما معنای ناخوشایندی دارد.
اما من بر این باورم که ایده آل گرایی که در ابتدا هوادار هرج و مرج بود احساس میکرد که اگر به انسان،آزادی کامل و بی قید و شرط اعطا شود و ملزم به فرمانبرداری از هیچ کس نباشد آنگاه داوطلبانه خواهان منافع مشترک خواهد بود.الکلی های گمنام،شکل مثبت این اندیشه است.
اما وقتی از نظر به عمل میرسیم و میخواهیم کار جمعی کنیم درمیابیم که باید یک سیستم دموکراسی و رأی اکثریت داشته باشیم.وقتی قدیمی ها بازنشست شدند به ناچار شروع به انتخاب خدمتگزاران صادق خود از طریق رأی گیری شدیم.بدین شکل هر گروه برای خود جلساتی در شهر خود دارد.هر برنامه ای در مورد گروه باید به تائید اکثریت گروه برسد.بر این اساس هیچ فردی نمی تواند از جانب تمام گروه کاری را انجام دهد و همچنین هیچگونه دیکتاتوری و یا آقا بالاسری نیز وجود نخواهد داشت.

ظهور ایمان
در مورد من،سنگ زیربنای رهایی از ترس،ایمان بود.ایمان که علیرغم تمامی ظواهر دنیوی سبب شد تا دریابم در جهانی زندگی میکنم که دارای معناست.
برای من این سبب شد تا به خالقی که تواناترین،عادل ترین و دوست داشتنی ترین است ایمان بیاورم.خالقی که مرا بی جهت نیافریده و سرنوشتی برایم قرار داده تا در آن گام نَهم (اگر چه گام های کوچک و لنگ لنگان) و به سویش راهی شوم.پیش از ظهور ایمان در زندگیم مثل بیگانه در جهانی بسر میبردم که اغلب خشن و ظالم به نظر میرسید و در آن هرگز آرامش و امنیتی درونی حس نمی کردم.
وقتی به خاطر مصرف الکل از پا افتادم تازه خواهان دریافت عطیه ایمان شدم و همه چیز به ناگاه تغییر یافت.به رغم همه رنج ها و مشکلات،دیگر مایل به تجربه فلاکت گذشته ام نیستم.جهان با نور عشق به خدا برای من روشن شده است و دیگر تنها نیستم.

موضع گیری در مقابل لغزش و خطا
تصور کنید که در رسیدن به ایده آل های منتخب خود ناموفق بوده دچار لغزش شدیم.آیا این به آن معنی است که میخواهیم به الکل روی بیاوریم؟ پاسخ برخی به این سوال مثبت است اما به نظر ما این تنها بخشی از واقعیت است.
درستی یا نادرستی این اعتقاد بستگی به ما و انگیزه های ما دارد.اگر از هر آنچه انجام داده ایم شرمسار باشیم و صادقانه امیدوار که خداوند ما را به مسیر بهتری رهنمون خواهد ساخت آنگاه بخشوده خواهیم شد و درس خود را فرا خواهیم گرفت اما چنانچه شرمسار نبودیم و رفتارمان همچنان باعث اذیت و آزار دیگران می شد آنگاه بدون تردید دنبال مصرف الکل خواهیم رفت.اینها حقایقی است که از دل تجربه بیرون آمده است.

گوشه گیرانی که تنها نیستند
درباره آن دسته از اعضای الکلی های گمنام که به دلایل گوناگون صاحب خانواده نیستند چه میتوان گفت.در ابتدا وقتی که آنها شاهد شادیهای خانوادگی اطرافیان خود هستند احساس تنهایی،رنج و طردشدگی میکنند.آیا اگر این دسته از اعضا نتوانند چنین شادی هایی به دست آورند الکلی های گمنام میتواند رضایتی همپایه و پایدار با اینگونه احساسات را به آنها بدهد؟
بلی،مشروط بر آن که مجدانه تلاش کنند تا چنین رضایتی را به کف آورند.کسانی که اصطلاحاً "گوشه گیر" خطاب میشوند به ما میگویند که در میان بسیاری از دوستان جمعیت دیگر احساس تنهایی نمی کنند.زن و مرد در مشارکت با یکدیگر خود را وقف عقایدشان،دیگر انسانها و پروژه های سازنده میکنند.آنها میتوانند در کارهایی که بسیاری از مردان و زنان در خانواده های شان قادر به انجام آن نیستند مشارکت نمایند.روزانه شاهد آن هستیم که اینان خدمات باور نکردنی و بزرگی ارائه میکنند و در مقابل،لذتی عظیم نیز نصیب شان میشود.

بینش خود را عمیق تر کنیم
ضروری است که در ارتباطات شخصی مان مسائل ریز و مشکلات اساسی که گرفتار آن هستیم را حذف کنیم.از آن جایی که ارتباطات نامناسب با دیگر انسان ها تقریباً در بیشتر موارد علت اصلی غم و اندوه و همچنین الکلیسم هستند بررسی در این بخش به اندازه هیچ بخش دیگری نتایج ارزشمند و سودمند در پی نخواهد داشت.
اندیشیدن ژرف و متین در ارتباطات مان بینش ما را تعمیق میکند.از این طریق میتوانیم نگاه خود را از اشتباهات سطحی خود فراتر برده به نقیصه های اصلی زندگی مان که گاهی تمام مسیر زندگی را عوض میکنند پی ببریم و آنگاه که دقیق و موشکافانه به این مشکلات پی بردیم سخاوتمندانه در صدد جبران آن برآییم.

در جستجوی هدایت
در آفرینش انسان،هدف آن بوده است که انسان،فکر کند و سپس عمل نماید.در نظر خداوند،انسان موجودی ماشینی خلق نشده است.
شیوه عملکرد من در برابر مسائل زندگی از این قرار است: ابتدا در مورد جنبه های مثبت و منفی شرایط بیاندیشید و دعا کنید که تحت تاثیر غرور قرار نگیرید و به خود تاکید کنید که میخواهید اراده پروردگار را به انجام رسانید.
سپس مسئله را به این شکل مطرح کنید که هنوز تصمیم نهایی را نگرفته و ملزم به انجام کاری نیستید در عوض در انتظار راهنمایی های بیشتری به شکل مستقیم و بی واسطه یا از طریق دیگران و یا موقعیتی که در آن قرار دارید هستید.
اگر دیگر امکان انتظار وجود نداشت و همچنان هیچگونه راهنمایی دریافت نکرده بودید توصیه ابتدایی را به کرّات با خود تکرار کنید و به بهترین انتخاب موجود عمل کنید.به هر حال اگر اشتباه هم کرده باشید سقف آسمان فرو نخواهد ریخت و در هر صورت تجربه ای کسب کرده اید.

پذیرفتن انتقاد
گاهی وقتی مردم اشکالاتی از الکلی های گمنام میگیرند عکس العمل هایی مثل شوکه شدن،تعجب و یا خشم از خود نشان میدهیم.تا آن حد برآشفته میشویم که دیگر حتی تحمل انتقاد سازنده را هم نداریم.
اگر چه انتقاد پذیری سبب رشد و بهبود میشود این نوع رنجش و دلخوری باعث هیچگونه دوستی و یا دستیابی به هدفی سازنده نمی شود.
روشن است که همدلی،اطمینان خاطر و ثمر بخشی الکلی های گمنام در آینده تا حد زیادی منوط به عدم ستیزه جویی و آرامش کامل در همه بخش های روابط عمومی ما دارد.انجام این کار تکلیفی دقیق است چرا که در زمان اعتیادمان به الکل بسیار مستعد و آماده خشم ورزیدن،کینه داشتن،سرکشی و خشونت بودیم و اگر در حال حاضر به هوشیاری و خلاصی از الکل دست یافته ایم با این وجود الگوهای رفتاری گذشته تا حدودی همراه ما است و همواره در صدد است تا به بهانه ای مناسب بروز و ظهور یابد.
اما اکنون دیگر به این امر آگاه هستیم و بنابر این یقین دارم که در مدیریت امور مربوط به روابط عمومی،موهبت خویشتن داری را به کار خواهیم بست.

بهتر از طلا
بسیاری از ما هنگامی که تازه وارد الکلی های گمنام شدیم دچار سرمستی معنوی شدیم.همچون فردی لاغر و نحیف که دنبال کشف معدنی میگردد حتی بعد از تمام شدن آخرین تکه های غذا،کلنگ اش در حال کاویدن برای طلاست.شادی رهایی از یک عمر درماندگی هیچ حد و مرزی ندارد.
تازه واردها احساس میکنند که در حفاری شان چیزی بهتر از طلا یافته اند اما به این نکته آگاه نیستند که تنها رگه اصلی را خراشیده اند و این کار تنها زمانی سودمند خواهد بود که باقی مانده عمر خود را همچنان به حفاری ادامه دهند و آن چنان پافشاری نمایند تا ثمره کار به شکل کامل حاصل شود.

پارسایی هنگام خشم
ارزش مثبت پارسایی هنگام خشم به ویژه برای معتادان الکلی یک اصل است.دیگران میتوانند ما را تا هر مقدار که بخواهند خشمگین کنند اما ما مدعی هستیم که پارسایانه و خیراندیشانه در مقابل آن موضع خواهیم گرفت.
وقتی عداوت و انتقام جویی برنامه ریزی شده را برای جبران شکست ها در سر می پروریم در واقع خودمان را با چماق خشمی که میخواهیم دیگران را با آن برانیم،میزنیم.دریافته ایم که اگر کسانی موجب آشفتگی ما شدند نخستین کاری که می بایست انجام دهیم برطرف کردن آن آشفتگی است فارغ از اینکه چه کسی و یا چه چیزی سبب این پریشانی شده است.

اعتقاد راسخ و مصالحه جویی
یکی از ویژگی های زندگی سودمند و مفید،داد و ستد و توانایی مصالحه جویی صمیمانه در مسائل زندگی است.مصالحه جویی برای معتادان الکلی که پیرو نظریه همه یا هیچ هستند دشوار است با این حال نباید این نکته را فراموش کرد که رشد و ترقی همواره از رشته ای از مصالحه جویی های مثبت و ارزشمند تشکیل میشود.
واضح است که نمی شود در تمامی مسائل مصالحه جوئی کرد گاهی شرایطی وجود دارد که باید تا رسیدن به یک نتیجه نهایی مصمم بر اعتقاد خود بمانیم.تصمیم گیری در مورد اینکه چه وقت باید مصالحه کرد و چه موقع می بایست مصرانه بر اعتقاد خود ماند نیاز به دقت بسیار دارد.

آیا تکیه بر دانش به تنهایی کافی است؟
بسیاری از اعضای الکلی های گمنام میتوانند به زنان و مردان روشنفکر ظاهراً مستغنی بگویند که ما نیز مثل شما بودیم،ما نیز از صلاح خود بسیار دور بودیم،ما نیز دوست داشتیم مردم،ما را استثنایی بدانند و از تحصیلات مان برای باد کردن بادکنک غرورمان استفاده کنیم.در دل خیال میکردیم که میتوانیم تنها با بهره گیری از عقل و دانش مان بر فراز بقیه مردم قرار بگیریم.
رشد علم به ما ثابت کرده است که انسان از پس هر کاری بر می آید.دانش،تواناترین است و بر این اساس عقل بر طبیعت غلبه یافت و از آنجایی که خود را باهوش تر از بقیه مردم می دانستیم غنایم این پیروزی را متعلق به خود می دانستیم و این چنین خداوندگار دانش جایگزین خدای پدران مان شد.
اما نظر جان بارلی کورن چیز دیگری است.وی بر این باور است که انسانهایی که توانستند به چنین پیروزی های بزرگی دست یابند با الکلیسم تبدیل به بازندگانی همیشگی شدند و ما چاره ای نداشتیم جز آن که از راه رفته باز گردیم و یا بمیریم.

غلبه بر ترس
ترس،همه بخش های زندگی ما را تحت تاثیر قرار میدهد.ترس،مصیبت و ریسمانی مندرس است و تار و پود هستی ما را می درد.ترس،سوار بر زنجیره حوادث،بدبختی و بداقبالی های بسیاری را که می پنداریم سزاوار ما نیست را نصیب ما میسازد.
ما معمولاً خودمان آغازگر و تاثیر گذار نیستیم اما حل مسئله غلبه بر ترس،دو جنبه دارد نخست باید تلاش کنیم تا جایی که برایمان امکان دارد از ترس خلاصی یابیم و آنگاه شهامت و فیض الهی مبارزه سازنده با هر آنچه از آن واهمه داریم را در خود بیابیم.

در دوسویه ای متفاوت و خاص
اینکه یک الکلی وارد جمع ما شود و بگوید که از اصول،اعضاء و مدیریت خدمات الکلی های گمنام راضی نیست و اینکه در صورت مراجعه به جایی دیگر نتیجه بهتری عایدش میشود موجب نگرانی ما نخواهد شد.پاسخ صادقانه ما این خواهد بود که شاید مورد شما با دیگر موارد متفاوت باشد و چرا سعی نمی کنید از شیوه دیگری استفاده کنید؟
اینکه یک عضو الکلی های گمنام اعلام کند که از گروه خودش راضی نیست موجب برآشفتگی ما نخواهد شد.پاسخ صادقانه ما به او آن است که چرا گروه دیگری را امتحان نمی کنی؟ یا حتی خودت گروهی تاسیس نمی کنی؟
بطور کلی ما استقبال گرمی از ایده کسانی که میخواهند از الکلی های گمنام جدا شوند به عمل می آوریم.اینکه آنها بتوانند به مدد شیوه دیگری بهتر عمل کنند باعث خوشحالی ما خواهد شد.اگر بعد از امتحان شیوه دیگری نتوانستند نتایج بهتری بدست آورند در مقابل یک دو راهی قرار خواهند گرفت یا دیوانه شده بمیرند و یا به الکلی های گمنام باز گردند.این تصمیم گیری کاملاً به عهده خود آنهاست.راستش را بخواهید بیشتر اینگونه افراد دوباره به جمعیت باز میگردند.

خلاصی از وابستگی
از خود میپرسم: چرا اصول دوازده گانه الکلی های گمنام نمی تواند مرا از این افسردگی طاقت فرسا رهایی بخشد؟ ساعتی به این نیایش فرانسیس مقدس خیره بودم که آرامش بخشیدن بسی بهتر از تسلی یافتن است.
ناگهان پاسخ سوالم را یافتم.اشکال کار من همواره وابستگی به مردم و شرایط زندگی برای کسب شهرت،امنیت و اعتماد به نفس بوده است.
برای آنکه دیگر ایده آل های ذهنی خودم را از دیگران نگیرم شروع به مبارزه کردم و آنگاه که در این مبارزه پیروز شدم غم نیز رخت بربست.
تنها در این صورت است که میتوانم آزادانه آن چنان که فرانسیس،عشق می ورزید مهر بورزم.

جستجو برای پی بردن به انگیزه ها
بعضی از ما ادعا میکنند که اعتیاد آنها به الکل به کسی جز خودشان آسیب نمی رساند.خانواده های ما دچار مشکل نمی شوند چرا که ما در پرداخت هزینه های زندگی کوتاهی نمی کنیم و به ندرت در خانه مشروب میخوریم.شرکاء کاری ما نیز دچار مشکل نمی شوند چون غالباً کار خودمان را درست انجام میدهیم.
وجهه اجتماعی ما نیز آسیب نمی بیند چرا که عده معدودی از اعتیاد ما به الکل آگاه هستند و تازه آنهایی که به این مسئله واقف هستند به ما اطمینان میدهند که "مهم نیست،میگساری تنها عیب خوب مردان است" بنابر این عیب کار ما چیست؟ آیا کاری میکنیم که با چند عذرخواهی گاه و بی گاه رفع و رجوع نشود؟
بدون شک این رویکرد نتیجه نوعی فراموشی هدفمند است.تغییر این رویکرد تنها با جستجویی عمیق و صادقانه در انگیزه ها و عملکردهای ما ممکن است.

رشد در گام دهم
بدون شک در سالهای آتی الکلی های گمنام اشتباهاتی را مرتکب خواهد شد.تجربه به ما نشان داده است که از اشتباه نهراسیم،چرا که همواره آماده پذیرفتن اشتباهات و تصحیح سریع آنها هستیم.رشد ما به عنوان یک فرد در گرو این فرآیند سالم آزمون و خطاست و بدون شک رشد ما به عنوان یک جمعیت نیز همین گونه است.
بیائید همواره به خاطر داشته باشیم که هر جمعیتی از انسانها که نتواند آزادانه اشتباهات خود را تصحیح کند بدون شک اگر متلاشی نشود به گرداب زوال و تباهی خواهد افتاد این تاوان هر گروهی است که این فرآیند سالم را برای رشد برگزیند.همچنان که هر عضو الکلی های گمنام میبایست مجموعه امور معنوی مشخص شده خود را پذیرفته به آنها عمل کند،انجمن نیز برای ادامه فعالیت و ارائه خدمات سودمند و خوب میبایست چنین کند.

تنها در لحظات و شرایط اضطراری
چه ایمان داشته باشیم و چه نداشته باشیم این اصل را پذیرفته ایم که چیزی به نام نیروی برتر وجود دارد که تنها در شرایط اضطراری از او کمک میخواهیم.
این نکته که خداوند در لحظات زندگی اینجا و آنجا کمک مان میکند در حال از میان رفتن است.بسیاری از ما که خود را مذهبی هم می دانند به کاهش این عقیده آگاه شده اند.با نپذیرفتن خداوند،خود را از دریافت کمکش محروم ساخته ایم.
اما اکنون این کلمات که "پروردگارا: من به تنهایی هیچ نیستم و همه چیز از اراده توست" معنی و نویدی امید بخش پیدا کرده است.

هزاران بنیانگزار
افتخار دارم که یکی از نخستین اعضای الکلی های گمنام بودم و از این بابت خدای را سپاسگزارم با این همه صمیمانه آرزو میکنم که واژه بنیانگزار از مجموعه لغات جمعیت حذف شود.
اگر نگاه درستی به این مسئله داشته باشیم در می یابیم که هر کس هر میزان از اصول دوازده گانه جمعیت را با موفقیت به انجام رسانده بنیانگزار زندگی نوینی برای دیگر الکلی ها است.
الکلی های گمنام اختراع نشده است! اصول آن از دل تجربه و دانش بسیاری از دوستان به ما رسیده است.ما تنها ایده های آنها را وام گرفته تنظیم کرده ایم.
خوشبختانه ما از خدمات فداکارانه بسیاری از غیرالکلی ها نیز بهره جستیم.ما زندگی بسیاری از مردان و زنان مان را مدیون پزشکان و روحانیان هستیم و از طرف خودم و دکتر باب باید به این نکته اذعان کنیم که اگر به خاطر همسران مان "آن و لوئیز" نبود هیچ کدام ما آنقدر زنده نمی ماندیم که شروع کار انجمن کمک به الکلی ها را ببینیم.

از نو تلاش کن
اگر چه می دانم که پس از این لغزش تا چه اندازه احساس پشیمانی دارید اما هرگز برای از دست دادن لحظه ای امنیت خاطر،خود را آزار ندهید.در کمال آرامش تلاش خود را جهت انجام برنامه الکلی های گمنام از نو شروع کنید.بالاخص در قسمت هایی که به تمرکز و بررسی ضمیر خود میپردازیم توجه بیشتری داشته باشید.
آیا صحیح است به خاطر اتفاقی که افتاده است احساس گناه کنید؟ چنین احساسی اشتباه است.تنها میبایست غرور معکوس داشت.احساس پشیمانی شدید برای اتفاقی که افتاده است خوب است ولی اینکه احساس گناه کنیم هرگز شایسته نیست.

بخشش بدون چشمداشت
اگر یک الکلی تازه وارد به یکی از اعضای الکلی های گمنام که شش ماه فعالیت کرده و تمامی مراحل دوازده گانه را طی کرده است بگوید "برو به جهنم"،عضو با سابقه تنها تبسمی کرده و الکلی تازه وارد دیگری پیدا میکند تا به وی یاری رساند.با شنیدن چنین سخنانی یک عضو با سابقه احساس پشیمانی نخواهد کرد.با این همه چنانچه الکلی بعدی که کمک او را پذیرفته موفق بشود او هیچ چشمداشتی نخواهد داشت و حتی از اینکه تازه وارد جدیدی پاک و شاداب است احساس شادی نیز خواهد کرد.چنین عضو با سابقه ای بهتر می داند که با اینگونه اعمال،زندگی خود او پربارتر خواهد شد.چنین فردی بخشی از وجودش را بدون هیچ چشمداشتی به دیگری بخشیده است.

حقیقت آزادی بخش
اعضای الکلی های گمنام به خوبی می دانند که حقیقت چگونه به ما آزادی می بخشد.حقیقت،تمامی بندهایی که ما را به الکل وابسته کرده بود پاره میکند و ما را از مشکلات و بدبختی هایی که فراتر از باورمان هستند رها ساخته،تنهایی و گوشه گیری را از ما دور میسازد.اتحاد و یکپارچگی همه ما با هم و علاقه و محبتی که به هم ابراز میکنیم همه ثمره حقیقت هستند حقیقتی که پروردگار،توان درک آن را به ما ارزانی داشته است.

چگونه از کنار چنین اتفاق بزرگی به راحتی می گذرید.
روزی که فاجعه پرل هاربر برای کشورمان روی داد یکی از اصلی ترین یاران انجمن کمک به الکلی ها در خیابان سن لوئیس قدم میزد.اگر چه پدر ادوارد داولینگ الکلی نبود اما یکی از بنیانگزاران انجمن در شهر خود بود.با توجه به این که بعضی از دوستان او که پیش تر مشروب مصرف نمی کردند به نحو شدیدی جذب الکل شده بودند و اهمیت فاجعه پرل هاربر را درک نمی کردند،پدر داولینگ نگران بود که شاید دوستان عضو انجمن او هم به چنین وضعی دچار شوند و به عنوان یک شهروند نسبت به این موضوع بی تفاوت باشند.
اما وقتی یکی از اعضای سابق انجمن کمک به الکلی ها را که یک سال بود پاک شده بود را در خیابان دید و با هم با شور و هیجان به صحبت پرداختند نگرانی او نیز برطرف شد.وقتی پدر داولینگ پرسید که چگونه تو صحبتی درباره پرل هاربر نمی کنی؟ چطور میتوانی از کنار چنین اتفاقی به راحتی بگذری؟
دوست سابق الکلی او پاسخ داد هر کدام از ما قبلاً پرل هاربر خودمان را تجربه کرده ایم دیگر چه لزومی دارد به این پرل هاربر علاقه ای نشان دهیم.

وابستگی: صحیح یا غلط
هیچ چیز روحیه انسان را به اندازه چسبیدن خفت بار به انسانی دیگر خراب نمی کند.این کار غالباً به جهت کسب حمایت و عشق دیگران است که البته هیچ کس از آن احساس رضایت نمی کند.بزودی امیدهای ما درباره حمایت کنندگان مان نقش بر آب میشود و دوباره تنها میمانیم تا یا رشد کنیم و یا درهم فرو ریخته متلاشی شویم.
ما دریافته ایم که بهترین منشأ برای ثبات فکری و احساسی،ذات پروردگار است.دریافته ایم که اتکا به عدالت،بخشش و عشق تمام و کمال او صحیح است و این همان چیزی است که وقتی هیچ چیز دیگر کارگر نمی افتد به یاری ما می شتابد.

دگراندیش پذیری دوطرفه
دیدگاه شما زمانی دیدگاه من نیز بود.خوشبختانه ساختار الکلی های گمنام بگونه ای طرح ریزی شده است که مناقشه ای بر سر مسئله وجود خدا ندارد.برای رسیدن به بهترین نتیجه اغلب ما به "نیروی برتر" پناه میبریم.برای شما این "نیروی برتر" الکلی های گمنام است و البته هیچ عضو معقول الکلی های گمنام مناقشه ای در این باره با شما ندارد.ما باید شادمان باشیم که بسیاری حتی با اعتقاد به چنین زیرساخت محدودی نیز به این خوبی بهبود می یابند.
اما منصفانه آن است که عکس این قضیه را نیز پذیرفت.اگر شما انتظار دارید که دیگران تحمل دیدگاه شما را داشته باشند یقیناً شما نیز باید خود دگراندیش پذیر باشید.تا آنجا که به خاطر دارم در طول قرنها بسیار انسانهای فهیم تر از من در دو سوی میز مباحثه به بحث در مورد ایمان نشسته اند.در سالهای اخیر به این باور رسیده ام که پذیرفتن این حقیقت آسان تر است که "خداوند انسان را خلق کرده است" تا "انسان خداوند را".

رخنه در دیوارهای نفس
کسانی که دچار خود بزرگ بینی هستند بی آنکه آگاه باشند چشمان خود را در مقابل تعهدات شان می بندند.تازه واردانی از این دست به ندرت نیاز به دلداری دارند.مسئله این است که به آنها یاری برسانیم تا در دیوارهایی که نفس در اطراف شان افراشته است شکافی بیابند تا از این طریق نور خرد بر آنان بتابد.
دستیابی به تواضعی برتر شالوده اساسی هر کدام از اصول دوازده گانه الکلی های گمنام است چرا که بدون حصول مراتبی از تواضع هیچ فرد الکلی هرگز نمی تواند هشیار باشد.
همچنین تقریباً تمامی اعضای الکلی های گمنام دریافته اند تا زمانی که این موهبت گران بها را که برای هوشیاری ضروری است در خود تقویت نکنند شانس زیادی برای دستیابی به شادی واقعی ندارند.بدون تواضع نمی توان در راستای هدفی سودمند گام برداشت و یا در شرایط سخت،ایمانی را که برای مقابله با وقایع غیرمنتظره لازم است در خود بسیج کرد.

خلاصی از دغدغه های مالی
وقتی کار تنها ابزاری برای بدست آوردن پول باشد و نه فرصتی برای خدمت،وقتی پول درآوردن برای استقلال مالی مهمتر از وابستگی و اتکاء به پروردگار باشد آنگاه ما قربانیان ترسی موهوم خواهیم شد و این ترس در هر وضعیت مالی که باشیم هرگز اجازه داشتن یک زندگی آرام و سودمند را به ما نخواهد داد.
با گذر زمان دریافتیم که به کمک اصول دوازده گانه الکلی های گمنام در هر وضعیت مالی که باشیم میتوان از این دغدغه ها خلاصی یافت و با رضایت مندی کامل به کار محقری مشغول بود و هیچگونه نگرانی هم در مورد آینده نداشت.اگر شرایط بر وفق مراد بود دیگر واهمه ای از بد شدن اوضاع نخواهیم داشت و حتی اگر چنین نبود آموخته ایم که مشکلات میتوانند آفریننده ارزشهای بزرگ هم برای خودمان و هم برای دیگران باشند.

تنها خداوند است که تغییر ناپذیر است
تغییر،ویژگی همه موجوداتی است که رشد و نمو میکنند.از میخوارگی به هوشیاری،از خیانت به صداقت،از ستیز و کشمکش به آرامش،از نفرت به عشق،از اتکاء و وابستگی های کودکانه به مسئولیت پذیری بزرگسالانه و بی نهایت موارد دیگر همه و همه تغییراتی به سوی بهتر شدن هستند.
این تغییرات با ایمان و عمل به اصولی دقیق،قابل حصول هستند.در این مسیر باید اصول نادرست و یا ناکارآمد را به نفع اصول درست و کارآمد کنار گذاشت.حتی گاهی می بایست اصول درست و کارآمد را هم با کشف اصولی بهتر جایگزین کرد.
تنها پروردگار است که تغییر ناپذیر است تنها اوست که به تمامی حقیقت آگاه است.

آری یا نه؟ لطفاً پاسخ دهید
معمولاً ما از جایی که در آن مشروب خواری میشود پرهیز نمی کنیم البته اگر دلیلی معقول برای ماندن در آنجا داشته باشیم.چنین مکانهایی میتواند میکده ها،کلوپ های شبانه،محل های رقص،ضیافت های رسمی،عروسی ها و یا حتی مهمانی های معمولی باشد.
حتماً توجه کرده اید که برای حضور در این مکانها شروط مهمی را ذکر کردیم بنابر این پیش از عزیمت به چنین مکانهایی از خود بپرسید: آیا دلیل اجتماعی،شغلی یا شخصی خوبی برای حضور در این مکان دارم؟ یا میخواهم کمی از فضای آنجا لذت ببرم؟ و بعد بروید یا نروید هر کدام که صلاح میدانید.پیش از رفتن اطمینان داشته باشید که بر اصول روانی محکمی تکیه دارید و انگیزه شما در عزیمت به آن مکان تماماً مثبت است.به این فکر نکنید که از این فرصت چه چیز نصیب شما میشود.به این بیاندیشید که شما چه چیز میتوانید عرضه کنید.
اگر ضعیف هستید بهتر است با یک الکلی دیگر وقت بگذرانید.

باز کردن مجرای مسدود
حین فعالیت های روزانه،زمانهایی که تصمیم سازی ها صورت میگیرند و امور به انجام میرسند میتوانیم لحظاتی مکث کنیم و خطاب به پروردگار این عبارت ساده را تکرار کنیم که "این اراده توست و نه من و امید که به انجام رسد".
اگر در چنین لحظاتی مشکلات روانی و احساسی مان شدید شده اند میتوانیم توازن خود را با بخاطر آوردن و تکرار عبارت و یا دعایی مشخص که حین مطالعه و یا عبادت توجه ما را به خود جلب کرده است باز یابیم.به کرّات آن را تکرار کنیم تا مجرای مسدود شده از خشم و ترس و ناامیدی و سوءتفاهم ها را باز کنیم.این کار یعنی در جستجوی اِعمال اراده خداوند بودن و نه آنچه خود میخواهیم و انجام آن در لحظات فشارهای روحی امکان دریافت مطمئن ترین کمک را به ما میدهد.

مسئولیت کیست؟
یک الکلی های گمنام مثل جمعیت ما قادر به رسیدگی به تمامی مشکلات شخصی اعضای خود نیست.فراموش کنید در دنیای غیرالکلی های اطراف ما گروهها چه میکنند.گروه ما برای مثال میانجی مسائل خانوادگی یا فراهم کننده کمک های مالی به هیچ کس نیست.
اگر چه ممکن است بعضی مواقع فردی از طرف دوستانش در الکلی های گمنام مساعدت مالی شود با این وجود مسئولیت اصلی برای پیدا کردن راه حل هایی برای مشکلات زندگی هر عضو کاملاً بر عهده خود آن فرد است.چنانچه الکلی های گمنام خود را درگیر اینگونه کمک ها سازد تاثیر گذاری و انرژی خود را پراکنده و از دست خواهد داد.
و به همین خاطر است که "هوشیاری" یعنی رهایی از الکل بوسیله تدریس و تمرین اصول دوازده گانه الکلی های گمنام که این تنها هدف گروه است اگر به این اصل اساسی پایبند نباشیم بدون شک دچار سقوط و فروپاشی میشویم و چون سقوط کنیم دیگر قادر نخواهیم بود به کسی کمک کنیم.

بدهی ها و اعتبارها
بعد از یک "گاسیپ بینگ" میتوانیم این سوالات را از خود بپرسیم: برای چه به آنچه کرده ایم اقرار میکنیم؟ چرا تلاش میکنیم مفید و آموزنده باشیم؟ چرا وقتی به گناهان دیگر هم قطاران اقرار میکنیم قصد برتری جوئی نداریم؟ چرا به خاطر ترس و یا نفرت واقعاً قصد آسیب رساندن به او را نداریم؟
این کار تلاشی صادقانه برای آزمودن خودمان به جای دیگران است.
در سیاهه کارهای روزانه همیشه مقروض و بدهکار نیستیم.روزی که در آن کاری درست انجام ندهیم البته روز خوبی نیست.در واقع معمولاً ساعات گذرای عمر مملو از کارهای مفید هستند.نیّت نیک،پندار نیک و کردار نیک همه را در لا به لای این ساعات میتوانیم مشاهده کنیم.
حتی روزهایی که بسیار تلاش کرده ایم اما موفق نبوده ایم را میتوانیم به حساب اعتباری بزرگ برای خود به شمار آوریم.

خود خواه
می دانم چرا وقتی برخی سخنگویان الکلی های گمنام میگویند که این جمعیت یک برنامه خودخواهانه دارد برآشفته میشوید.
معمولاً واژه "خودخواهانه" اشاره به زیاده طلبی،طلب کاری و بی ملاحضگی به منافع دیگران را در خود نهفته دارد.روشن است که روش زندگی مد نظر الکلی های گمنام هرگز دلالت بر چنین ویژگی های ناخوشایندی نمی کند.
پس منظور واقعی این سخنگویان چیست؟ از هر خداشناسی که بپرسید میگوید که رستگاری و نجات هر فرد مهمترین کاری است که آن فرد میتواند انجام دهد بدون رستگاری و نجات (با هر تعریفی که از آن داشته باشیم) آن فرد هیچ نیست.در مورد ما الکلی های گمنام نیاز شدیدتری هم وجود دارد اگر نتوانیم و یا نخواهیم به "هوشیاری" برسیم در همان دم و همان جا،براستی از دست رفته ایم.دیگر هیچ کس حتی خودمان نیز برای خودمان ارزش قائل نخواهیم بود مگر از مصرف الکل نجات یابیم.بر این اساس بهبودی و رشد معنوی خود ما در درجه اول باید احراز شود که اینگونه ای درست و ضروری از علاقه به نفس است.

مشکلات می توانند به سرمایه بدل شوند
به نظر من این کنفرانس خدمات عمومی به قول خود وفا کرد و سراسر به پیشرفت پرداخت.گرچه این کنفرانس پر از مشکلات بود منتها توانست آن مشکلات را به سرمایه به نوعی رشد و به آنچه نوید داده بود بدل کند.
الکلی های گمنام از دل مشکلات به دنیا آمد.یکی از خطرناکترین مشکلاتی که میتواند گریبان یک انسان را بگیرد مشکلی که این تاریکی را گسترده،مرض کشنده ای به نام الکلیسم است.هر کدام از ما درگیر این مشکل،مشکلی دشوار و ناامید کننده به الکلی های گمنام نزدیک شدیم و بخاطر همین مشکل بود که به اینجا آمدیم.
اگر چه این کنفرانس دچار آشفتگی شد و اگر چه حاضرین عمیقاً برآشفته شدند،من بر این باورم که این مسائل هیچ اشکالی ندارد.کدام مجلس،کدام جمهوری و کدام دموکراسی است که دچار آشفتگی نشده باشد؟ اختلاف دیدگاهها یک روش کار برای پیشبرد امور است بر این اساس چرا باید واهمه به خود راه دهیم؟

به تنهایی نمی توان زیست
تمامی اصول دوازده گانه الکلی های گمنام از ما میخواهد که برخلاف مسیر طبیعی امیال خود پیش رویم.این اصول نفس را به کنترل در می آورند.وقتی به مسئله کنترل نفس میرسیم تنها معدودی از گامها هستند که از گام پنجم دشوارتر هستند.بندرت گامی بیش از گام پنجم به "هوشیاری دراز مدت" و "آرامش ذهن" نیازمند است.
تجربه در الکلی های گمنام به ما آموخته است که ما نمی توانیم زیر فشار مبرم که باعث و یا تشدید کننده کاستی های شخصیتی است زندگی کنیم.اگر گام چهارم در رابطه با تسکین کامل تجربیاتی است که بهتر است بخاطر نیاوریم آنگاه نیاز به رهائی از زندگی با اشباح عذاب آور دیروز ضروری تر از همیشه به نظر میرسد.بهتر است در این باره با کسی سخن بگوئیم.
ما نمی توانیم تماماً به دوستان مان برای حل مشکلات مان تکیه کنیم.یک مشاور خوب هرگز به جای ما همه فکرها را نمی کند.یک مشاور خوب می داند که هر تصمیم نهایی میبایست توسط خود ما اتخاذ شود.بر این اساس سعی میکند تا ترس،عجله و خودفریبی را از وجودمان بزداید و بر این اساس ما را قادر سازد تا دست به انتخابی عاشقانه،عاقلانه و صادقانه بزنیم.

فوائد مسئولیت پذیری
خوشبختانه هزینه سرانه هر کدام از اعضای الکلی های گمنام پائین است بنابر این شانه خالی کردن از بار این هزینه نوعی مسئولیت ناپذیری است.بیشتر الکلی ها معتقدند که پول،بهبودی نمی آورد.ما گروهی هستیم که هنگام باده گساری همیشه دستی به سوی این و آن دراز میکنیم پس حالا که هنگام پرداخت هزینه درمان مان رسیده هیچ مشکل مالی نمی تواند جلوی ما را بگیرد.
به علت دائم الخمر بودن دوستم هِنری یک شغل پر درآمد را از دست داد پس از بیکار شدن،او مانده بود و خانه ای که هزینه هایش سه برابر درآمد او بود.
او میتوانست خانه را به قیمت مناسبی اجاره دهد اما هِنری معتقد بود خدا خواسته است که او در آن خانه زندگی کند و هزینه ها در آن خانه به خودی خود پرداخت خواهند شد پس صورت حساب ها را روی هم انباشت و ایمانش هر روز بیش از پیش میشد.جای تعجب نیست که سر انجام طلبکارانش خانه را تصاحب کردند.
امروز هِنری میتواند به این واقعه بخندد حالا که فهمیده است خداوند بیشتر کسانی را کمک میکند که دوست دارند به خودشان کمک کنند.

زندگی،کوچه ای بن بست نیست
وقتی مرد یا زنی به بیداری روحی میرسد مهمترین معنی آن این است که او دیگر میتواند حس کند و اعتقاد داشته باشد که قادر است کارهایی را انجام دهد که قبل از آن به تنهایی و بدون کمک دیگران نمی توانست به انجام برساند.به او هدیه ای داده شده است که هم سنگ یک وجدان و یک وجود جدید است.

او اینک در جاده ای قرار داده شده است و همین یعنی اینکه او به جائی میرود یعنی اینکه زندگی،یک کوچه بن بست نیست یعنی اینکه زندگی چیزی نیست که بر آن غلبه کنیم یا آن را تحمل کنیم.به مفهوم حقیقی کلمه او متغیر شده است چرا که او به سرچشمه نیروئی متصل شده است که پیش تر وجود آن را در خویش نفی میکرده است.

اتاقی برای بهبود
تا اینجا به این نتیجه رسیده ایم که مراحل بهبودی و روشهای مخصوص الکلی های گمنام تقریباً حقایقی که برای رسیدن به هدف ما مورد نیاز است را ارائه میکند.هر چه بیشتر تمرین کنیم روشهای بهبودی بیشتر به دل ما می نشینند بنابر این قوانین الکلی های گمنام بی شک با گذر زمان از ارزش و اعتبار ساقط نمی شوند بلکه برعکس مورد علاقه بیشتری قرار میگیرد.اگر قوانین و اصول ما با دقت تعیین شده باشند پس دیگر چه چیزی برای تغییر یا بهبودی آنها باقی می ماند؟
جواب سریعاً به ذهن مان خطور میکند.میتوانیم بدون تغییر دادن حقایق و اصول،مورد کاربری آنها را در مورد خودمان یا درباره ارتباط مان با محیط پیرامونی خویش و بطور کلی در مورد الکلی های گمنام تغییر بدهیم.میتوانیم بطور مداوم کاربرد این قوانین را در تمام شئون زندگی خویش تمرین کنیم.

مهمترین سنگ هر طاق
با توجه به ویرانی هایی که مصرف الکل برای ما بدنبال داشته است ما فهم بالائی از مسائل روحی و معنوی پیدا کرده ایم.در این مورد الکل نقش ترغیب کنندگی فراوانی دارد و ما را به سمت بی منطقی سوق میدهد.
میبایست دست از بازی دادن خدا برمیداشتیم تاکنون که جواب نداد.تصمیم گرفتیم که از آن به بعد در نمایش زندگی،خدا نقش کارگردان را داشته باشد.او نقش اول و اساسی باشد و ما نماینده ها و عاملین او باشیم.
قریب به اتفاق فکرهای خوب،ساده هستند و این مفهوم مهمترین سنگ طاق در طاق نصرتی است که از زیر آن عبور نمودیم و به سمت پیروزی حرکت کردیم.

اراده و اختیار
ما اعضای الکلی های گمنام می دانیم که فکر بیهوده ای است که تنها به پشتوانه اراده،سعی در ترک اعتیاد خویش کنیم.در عین حال می دانیم که با طیب خاطر،خودمان را با دستورات دوازده گانه الکلی های گمنام که دستوراتی برای به هوش آوردن ما هستند وفق داده ایم.
مهم نیست که عادت به الکل چقدر شدید باشد ما به خوبی می دانیم که راههای دیگری نیز برای پیمودن وجود دارد.به عنوان نمونه مختار هستیم بپذیریم که شخصاً در برابر الکل هیچ توانی نداریم و اینکه وابستگی به یک "نیروی برتر" یک الزام است حتی اگر این نیرو یک گروه الکلی های گمنام باشد.پس از این میتوانیم برای یک زندگی درستکارانه و متواضعانه،یک زندگی پر از خدمت بدون نظر به همنوع و به خدائی که در ذهن و باورمان میشناسیم تلاش کنیم.
همینگونه که تصمیم میگیریم و به سوی آرمانهای متعالی حرکت میکنیم عقل و شعورمان باز میگردد و پشیمانی از نخوردن مشروبات الکلی،محو میشود.

روز خود را بازبینی کنید
شبها هنگام استراحت،روز خود را به دقت بازبینی میکنیم.آیا رنجیده خاطر بودیم؟ آیا خود خواهانه رفتار کردیم و درستکار نبودیم؟ آیا ترسیدیم؟ آیا یک معذرت خواهی به کسی بدهکاریم؟ آیا حرفی را در سینه خود نگه داشتیم در صورتی که میبایست همان لحظه مورد بحث و بررسی قرار میگرفت؟ آیا به دیگران مهربان و علاقمند بودیم؟ چه کارهایی را بهتر میتوانستیم انجام دهیم؟ آیا بیشتر اوقات به خودمان فکر میکردیم؟ یا بیشتر به کارهایی فکر میکردیم که میتوانستیم در حق دیگران انجام دهیم،به چیزهایی که میتوانستیم وارد جریان حیات کنیم؟
میبایست مواظب باشیم تا دستخوش نگرانی و وسواس،پشیمانی یا عکس العمل های نادرست نشویم چرا که آنها از میزان منفعت بخش بودن مان نسبت به خود و دیگران میکاهد.پس از بازبینی روزانه از خداوند طلب بخشایش کرده و راههای ممکن اصلاح اعمال مان را مسئلت میکنیم.

شاهد زوال تنهایی بودن
تقریباً قریب به اتفاق الکلی ها از تنهائی شان زجر میکشند.حتی قبل از زیاد شدن مصرف الکل و دوری گزیدن همه مردم از اطراف ما،این احساس را داشتیم که واقعاً به جمع آنها تعلق نداریم.یا خجالت میکشیدیم یا شجاعت نزدیک شدن به آنها را نداشتیم یا دوستان فضولی بودیم که قصد جلب توجه دارند و به ندرت نیز موفق به جلب توجه میشوند.همیشه آن دیوار نامرئی و رمزآلود وجود داشت که نه قدرت فائق آمدن بر آن را داشتیم و نه چیزی از آن می دانستیم.
برای از میان برداشتن این دیوار بود که به الکل علاقمند شدیم اما حتی باخوس (رب النوع شراب) نیز ما را فروخت و ما را به زمین زد و در تنهائی هولناکی ما را رها کرد.
در الکلی های گمنام زندگی معنی جدیدی پیدا میکند.مشاهده سالم شدن انسانها،دیدن لحظات کمک کردن آنها به دیگران،شاهد زوال تنهایی بودن،یک دسته دوست داشتن،تجربه ای است که نباید از دست داد.

شجاعت و دوراندیشی
وقتی که ترس برای مدت زیادی در وجودمان باقی میماند،میتوانیم دلیل بودنش را بفهمیم و میتوانیم آن را کنترل کنیم.هر اتفاق متفاوتی را فرصتی از جانب خداوند می بینیم که برای رشد شجاعت مان مفید است شجاعتی که از خضوع متولد شده است و نه از لاف و گزاف.
دوراندیشی،حد واسطی است بین مشکلات به وجود آمده از ترس و عدم شجاعت از یک طرف و بی پروائی و بی گدار به آب زدن از طرف دیگر.دوراندیشی با گذشت زمان و با تمرین،حس و حال خاصی ایجاد میکند که در آن هماهنگی،تاثیر پذیری و پیشرفت مداوم معنوی در وجودمان همیشگی خواهد شد.
هرگاه حرکت های مان همراه با دوراندیشی باشند نیازی به نگرانی نخواهیم داشت.

به سوی متانت و آرامش
وقتی که خسته بودم و نمی توانستم تمرکز کنم عادت داشتم که با خوش بینی به زندگی به پشت دراز بکشم و یا با قدم زدن و کشیدن نفس های عمیق سعی کنم تمرکز از دست رفته را باز یابم.
برخی اوقات فکر میکردم که دیگر حتی قادر به انجام این کارهای ساده نیز نیستم و بسیار ضعیف شده ام اما بعدها یاد گرفتم که این لحظات دقیقاً لحظاتی هستند که اگر با آنها مبارزه نکنم بیش از پیش افسرده خواهم شد.
گاهی اوقات محدودیت های کوچکی برای خود در نظر میگرفتم.تصمیم میگرفتم که ربع مایل دیگری قدم بزنم و سعی میکردم با شمردن نفس هایم تمرکز حواسم را به دست آورم یعنی هر شش قدم یک دم عمیق و آرام و هر چهار قدم یک بازدم بعد از به پایان رسیدن این ربع مایل ها میدیدم که میتوانم بیشتر ادامه بدهم حتی شاید نیم مایل دیگر و کم کم این نیم مایل ها اضافه میشد.
بسیار جالب بود که حس اشتباه و غلط ناتوانی فیزیکی کم کم از وجود من رخت بر می بست (این حس دقیقاً همان حسی است که وقتی دچار افسردگی هستیم با ماست).قدم زدن و خصوصاً روش تنفس عمیق من تاثیر شدیدی بر زندگی و حیات داشت و هزاران مایل از مرگ و زوال دور بود.عمل شمردن نفس ها ساده ترین روش برای تمرکز کردن و رها شدن از خستگی و ترس و گناه بود.

فضایی آکنده از لطف پروردگار
آن دسته از ما که به دعا کردن عادت کرده اند درست همانطور که ما نمی توانیم بدون هوا،غذا و یا خورشید دور باشیم جسم ما به سختی می افتد و هرگاه از دعا و تفکر و عبادت دور شویم به همان ترتیب روح ما،ذهن ما،عواطف ما و چشمه های حیات ما را از حامی اصلی شان دور میکنیم.
همانطور که بدن بر اثر نرسیدن مواد غذایی لازم دچار سوءتغذیه میشود روح هم میتواند دچار سوءتغذیه شود.
همه ما به نور خداوند در وجودمان نیاز داریم.به قوتی نیاز داریم که از قدرت او میگیریم و فضایی که در آن لطف او را شامل حال ما می بینیم.حقایق زندگی اعضای الکلی های گمنام به میزان زیادی مؤید این نیاز است.

تماماً به عهده خودمان
هدف اصلی گروه الکلی های گمنام ترک الکل است.همه ما به این نتیجه رسیده ایم که بدون رسیدن به هوشیاری،هیچ نیستیم البته میتوان این هدف ساده و کلی را آنقدر مصنوعی بسط و گسترش دهیم تا اهداف هر کدام از اعضای گروه را نیز در خود داشته باشد.گاه گاه می شنوم که برخی رسیدن به هوشیاری را تنها وظیفه خود می دانند.این دسته از افراد،خود را انسانهای پاکی قلمداد میکنند که تنها مشکل شان مصرف بیش از اندازه الکل است.
تا زمانی که این افراد چنین می پندارند در شئون مختلف زندگی پیشرفت نامحسوس و اندکی خواهند داشت و به راحتی در مسیری قرار خواهند گرفت که دیگر بار باده گساری را آغاز کنند.دقیقاً به همین علت است که قوانین دوازده گانه گروه الکلی های گمنام تاکید فراوان بر رعایت اصول در تمامی شئون زندگی دارند.هدف از زندگی فقط و فقط رسیدن به هوشیاری نیست.ما زندگی میکنیم تا بیاموزیم،خدمت کنیم و عشق بورزیم.

کودکستان معنوی
ما فقط یک کودکستان معنوی را اداره میکنیم که در آن افراد بتوانند بر اعتیادشان به الکل،فائق آیند و لطف خدا را برای هدایت به زندگی بهتر کسب نمایند.پیدا کردن راه و روش این کار در دل و خواست هر کدام از اعضا باید باشد فعالیتی منحصر به خود او است.
وقتی که تصمیم به انتشار این کتاب عظیم گرفته شد برخی از اعضاء اعتقاد داشتند که این کتاب میبایست از لحاظ مسائل بنیادی،کتابی کاملاً مطابق با تعالیم مسیحیت باشد برخی با کاربرد کلمه "خدا" مخالفتی نداشتند ولی مایل نبودند کتاب،کتابی کاملاً مسیحی تالیف شود اما اینکه کتاب میبایست به مسائل معنوی بپردازد نقطه اتفاق همه بود.برخی از اعضاء نیز دنبال تألیف کتابی بر پایه اصول روانشناسی بودند تا افراد الکلی را در خود محسور کند تا افراد با مطالعه این کتاب یا بسوی خداوند بروند یا از او روی گردانند.
بیشتر ما از چنین نظری متعجب شدیم اما سکوت کردیم.روحیه حاکم بر گروه در تلاش ساخت کتابی بود که بیشتر از هر کتابی مورد قبول بوده و بسیار تاثیر گذار باشد.
هر نغمه ای در محل خود در این آهنگ مشغول اجرا بود.ضد فرض و دشمن آنچنان راه ما را گشاده کرد که تمام کسانی که از این مسئله در رنج بودند توانستند براحتی از آن عبور کنند بدون اینکه عقیده،باور و یا بی عقیده بودن آنها مورد سؤال قرار گیرد.

وقتی ضعف هایمان بزرگ باشند
تقریباً تمام افراد آرزوی رهائی از ضعف های بزرگشان را دارند.هیچ کس نمی خواهد آنقدر مغرور باشد که مثل یک لاف زن مورد تمسخر قرار گیرد یا آنقدر طمع کار باشد تا دزد نامیده شود.هیچ کس نمی خواهد آنقدر عصبانی شود که مرتکب قتل شود یا چنان اسیر شهوت نفسانی شود که دست به زنا بزند.آنقدر غذا بخورد که سلامتی خودش به خطر بیافتد و نیز هیچ کس نمی خواهد که حسادت طولانی مدتی او را آزار دهد و یا زمین گیرش کند.
البته بیشتر افراد به این سختی دچار چنین مشکلاتی نیستند و می دانیم هر کس از این مشکلات جان سالم به در ببرد می بایست مورد تشویق قرار گیرد.با این تفاصیل آیا ما نیز میتوانیم؟ آیا همین حس خود دوستی نبود که بسیاری از ما موفق به فرار از شرایط نامساعد قبلی مان کرد؟ جهت جلوگیری کردن از اعمالی که عقوبتی برای ما خواهند داشت تلاش معنوی بسیار زیادی لازم نیست و با تلاشی صرفاً فیزیکی میتوان تا حدودی با این مشکلات مقابله کرد اما اگر روزی با جنبه های متفاوت و مخفیانه تر این مشکلات برخورد کردیم چه باید کرد و از چه کمک باید گرفت.

احترام به خویش ضمن فداکاری برای دیگران
در ابتدای مسیر،الکل را خدا کردیم.میبایست این کار را میکردیم در غیر این صورت الکل،ما را ویران میکرد.برای رهائی از شر الکل میبایست چند فداکاری دیگر هم میکردیم.باید برای کارهای خود دلیل بیاوریم،برای خود احساس ترحم کنیم و خشم را از پنجره بیرون بیاندازیم.میبایست از عادت زشت و مسابقه گونه شهرت اجتماعی و تراز حسابهای بانکی مان دست بر میداشتیم و در عوض شخصاً مسئولیت وضع ناگوارمان را بر عهده میگرفتیم و دیگران را مسئول وضعیت خود نمی دانستیم.
آیا اینها همه نوعی فداکاری،ایثار و قربانی کردن بودند؟ آری.برای بدست آوردن خضوع و احترام به نفس که لازمه حیات است قربانی کردن عزیزترین چیزهای مان که همان غرور و آرزوهای بیجا است لازم و ضروری است.

خشم،دشمن فردی و اجتماعی ما
بر اساس مطالب کتاب الکلی های گمنام،خشم اولین عامل توهین آمیز و یکی از دلائل اولیه پناه بردن به الکل است.ما اعضای الکلی های گمنام چقدر خوب به این حقیقت وقوف داریم که نوشیدن الکل همان دیوانه شدن و مرگ است.
این مسئله میتواند گریبانگیر هر گروه الکلی های گمنام باشد.با خشم هدف کلی و یکپارچگی تیمی از بین میرود.با عصبانی شدن افرادی که حق را به جانب خود میدیدند امکان از هم پاشیدن گروه بیشتر میشود و حتی ممکن است به نابودی گروه بیانجامد.دقیقاً به همین علت ما از بحث و مناقشه بر سر هر مسئله حتی حیاتی ترین آنها دوری میکنیم و باز به همین دلیل هیچ فرد الکلی را به هیچ دلیل نمی توان از گروهش اخراج کرد.مجازات هرگز دردی را درمان نمی کند بلکه این عشق و مهر است که درمانگر دردهاست.

وضعیت افرادی که "زیرآبی" می روند را درک کنیم
زیرآبی رفتن اغلب شبیه به شورش در نظر گرفته میشود و کم و بیش برخی از ما از دیگران شورشی تر هستند.شاید زیرآبی رفتن ها به دلیل تصوری باشد که برخی از "معالجه شدن از درد الکل" دارند.شاید نیز گه گاه به خاطر بی توجهی ها صورت بگیرد.هستند افرادی که نمی توانند از شر الکل خلاص شوند.تا دو الی سه سال همه چیز بر وفق مراد است و دیگر این عضو الکلی های گمنام را کسی نمی بیند.برخی از ما به دلیل عاجز بودن از انجام تمرین های مان احساس گناه شدیدی در خود میکنیم.توانایی کاستن اشتباهات خود به میزان نزدیک به صفر و نیز اندکی نیایش کردن راه لغزیدن ها و زیرآبی رفتن ها را مسدود میکند.
برخی از ما بیشتر از بقیه افراد از الکل صدمه می بینیم آنقدر که برخی از اعضای گروه الکلی های گمنام راه دستیابی به منافع معنوی را هرگز نمی یابند.برخی از ما از لحاظ فیزیکی بیمار هستیم.گروههایی از ما نیز دچار خستگی مفرط،اضطراب و افسردگی هستیم.هر کدام از این شرایط نقشی در زیرآبی رفتن افراد و برگشت آنها به سوی الکل دارند و البته گاهی نیز میتوانند بسیار کنترل کننده باشند.

کوه فراموش شده
وقتی که کودک بودم رگه هایی از آنچه که مرا به طرف الکل میکشد کم کم در وجود من پرورانده میشد.در شهر کوچکی در ورمونت در زیر سایه کوه الوس بزرگ شدم.
از همان ابتدا به این کوه عظیم الجثه نگاه میکردم و با خود فکر میکردم که آیا میتوانم روزی به بالای این کوه بروم؟ اما خیلی زود با آب نباتی که خاله ام برایم آورده بود این فکرها از ذهن من خارج شد.اینک پس از سی و پنج سال که از آن روزها میگذرد هنوز دنبال آب نبات هایی هستم که زندگی در اختیار من میگذارد و دیگر اصلاً به کوه عظیم فکر نمی کنم.
اینکه با خودمان اینگونه مهربان باشیم بسیار ویرانگر است.میبایست کمی متعادل تر باشیم.

فرشته معنوی
بارها در جلسات الکلی های گمنام شرکت کرده ایم و شنیده ایم برخی اذعان کرده اند که هنوز فرشته معنوی خودشان را نیافته اند.معمولاً قبل از این جمله درباره معجزات بزرگی که رخ داده و آنها تغییر کرده اند صحبت کرده اند.معجره هایی از الکل و تغییر کلی نگاه آنها نسبت به حیات و زندگی.
تمام افراد حاضر در جلسه کاملاً درک میکنند که این عضو الکلی های گمنام هدیه بزرگی دریافت کرده است و اینکه چیزی که دریافت کرده با توجه به مدت حضور او بسیار بزرگ بوده است.اینجاست که تمام کسانی که به حرف های او گوش میدهند با لبخندی بر لب به این نتیجه میرسند که او فرشته معنوی خودش را یافته ولی خود آگاه نیست.

مصاحبه های التیام بخش
وقتی که با یکی از اعضای الکلی های گمنام درباره مشکل مان صحبت میکنیم میبایست به علاقه مان به محرمانه ماندن مطلب اشاره کنیم.روابط و صحبت های ما گه گاه آنچنان صمیمی و دور از تکلف میشود که فرد نصیحت کننده اغلب فراموش میکند که در چه لحظاتی بایست لب فرو بندد.حرمت این سکوت هرگز نبایست مورد بی احترامی قرار بگیرد.
چنین ارتباطی را هرگز نمی توان قیمت گذاشت.در چنین جلسات مصاحبه است که میتوانیم تا آنجا که بلد هستیم راست بگوئیم.دیگر ترس از امکان توهین به دیگران مانع صحبت کردن ما نمی شود.هیچ کس مسخره مان نمی کند و هیچ کس سرزنش مان نمی کند.در چنین موقعیتی است که دیگر نمی توان خود فریبی کرد.

درستکاری پیش از مصلحت اندیشی
اغلب ما چنین گمان داریم که افراد با شخصیت خوب همیشه مورد قبول همگان هستند.در اصل شخصیت خوب همان چیزی است که فرد برای رسیدن و رضایت از خود به آن احتیاج دارد.به کمک اصول اخلاقی و راست کرداری،بهتر و آسان تر به آن چیزی که احتیاج داریم میرسیم اما گاهی که لازم است بین داشتن منش خوب و زندگی راحت انتخاب انجام دهیم اغلب ساختن شخصیت فدای تلاش ما برای یافتن آن چیزی میشود که به گمان ما شادی نام دارد.
کمتر پیش می آید که خودسازی و ساختن شخصیت فی النفسه عمل مفیدی بیاوریم.هیچگاه عشق به خدا و همنوع،صبر و بردباری،درستکاری را اساس و پایه زندگی مان قرار نداده ایم.
چگونگی تبدیل نتایج و عقاید ذهنی را به نتایج عاطفی مناسب و بالطبع آن نتایج عاطفی آسان،ساده و زندگی راحت،مسئله اساسی زندگی است.

کارفرمای جدید ما
کارفرمای جدیدی داشتیم که برتر از همه قدرتها بود و چنانچه ما ارتباط صمیمی مان را با او حفظ کرده و دستورات او را اجرا مینمودیم هر آنچه را که به آن نیاز داشتیم برای ما فراهم میکرد.
در چنین شرایطی ما علاقه کمتری نسبت به خود،مقاصد کوچک و جزئی مان و اهداف مان نشان میدادیم و بیشتر و بیشتر مشتاق میشدیم آنچه را که میتوانست در زندگی ما مؤثر واقع شود را تجربه کنیم.
هنگامی که نیروی تازه ای را در درون خود احساس کردیم و هنگامی که از آرامش ذهنی خویش لذت بردیم و هنگامی که پی بردیم قادر به رویاروئی موفقیت آمیز با زندگی هستیم و هنگامی که از حضور آن نیروی برتر آگاه شدیم،توانستیم بر واهمه ای که درباره امروز،فردا و آینده مان داشتیم غلبه کنیم به عبارتی ما از نو متولد شدیم.

پیشرفت
اگر در مورد هزینه زمان و وقتی که برای هر فرد الکلی باید صرف کنیم بین افراد تبعیض قائل شویم باعث خواهد شد که فرصت زندگی و شاد بودن را از عده ای دریغ کنیم.یکی از همکاران و دوستان ما در کمک به نیمی از کسانی که روی آنها کار میکرد کاملاً شکست خورد.اغلب میگوید که اگر کمک به آنها را ادامه میدادم ممکن بود باعث شود شانس افراد بیشماری را که اکنون نجات یافته اند از بین میبردم.
مسئولیت مهم ما در قبال تازه واردها آن است که برنامه را بطور شایسته ای به آنها ارائه دهیم.اگر تازه وارد هیچ عمل یا بحثی نکند ما هم اقدامی نمی کنیم اما دست از جدّیت خود نیز نمی کشیم.چنانچه تازه وارد ما شروع به پیشرفت کرد حتی یک حرکت جزئی که دور از تعصب باشد ما هم خود را به آب و آتش میزنیم تا هر طوری که میتوانیم به او کمک کنیم.

تواضع تمام و کمال
همیشه سعی میکنیم اصلی ترین معنی تواضع را بجوئیم و از آنجایی که همیشه ناکامل خواهیم بود تعریف تواضع نیز ناکامل خواهد بود.در این مقال تعریفی این چنین از تواضع را بر میگزینیم:
تواضع مطلق به معنی وضعیت آزادی کامل من از خودم است آزادی از همه ادعاهائی که نقض شخصیت من را را شدیداً نشان گرفته است.تواضع تمام و کمال یعنی میل به یافتن و انجام اراده کامل خداوند در هر کجا و هر زمان است.
وقتی در چنین اشراقی غوطه میخورم یأس و ناامیدی بر من کارگر نیست و حتی نیاز ندارم که ظرف وجود خودم لبریز از فرضی چنان شود که روزی روزگاری در دریای لذت چنین اشراقی غوطه ور خواهم شد چرا که در آن غوطه ور هستم.
کافی است که نظر خودم را معطوف چنین اشراقی نمایم و منتظر بمانم که در من بروید تا آنکه دل من را از حجم خویش لبریز نماید.با تمام شدن این اشراق درست همانگونه که پس از تهیه آخرین صورت وضعیت دارایی های خودم به آگاهی و شناخت کامل رسیدم مملو از درکی سالم و سلامت از جایگاه خودم در مسیر بزرگراه تواضع می بینم که سلوک من به سوی پروردگار آهسته آهسته آغاز گردیده است.
سپس همچنان که به اندازه های عادی خود باز میگردم خود بینی و خود پسندی من به بازیچه هایی سرگرم کننده تبدیل میشوند.

دو نوع غرور
راستی و درستی فخر فروشانه «از ما بهتران» شاید به ویران کنندگی براده های برخاسته از گناه آنانی باشد که تصور میشود چندان هم «بهتر از ما» نیستند.
عاشق این بودیم که این حقیقت آزار دهنده را فریاد کنیم که میلیونها تن از «از ما بهتران دیندار» بنام خداوند همچنان دست اندر کار کشتار یکدیگر هستند.جان کلام اینکه ما انگاره منفی را جایگزین پندار مثبت نموده بودیم.
پس از اینکه به الکلی های گمنام آمدیم میبایست می فهمیدیم که این سخن فقط گذاره ای است که نفس ما را ارضاء نماید.با تمسخر گناه برخی مردمان دیندار،میتوانستیم احساس برتری نسبت به همه ایشان داشته باشیم.به علاوه میتوانستیم بر برخی از نقطه ضعف هایمان چشم بپوشیم.
خود را به حق دانستن – همان چیزی که با ریشخند در دیگران به باد انتقاد میگرفتیم – بلای جان خودمان بود.این چنین حالت محترمانه ای تا آنجایی که به دین مربوط بود همان مایه سرشکستگی ما بود ولی سرانجام همچنان که به سوی الکلی های گمنام آمدیم بهتر آموختیم.

آموختن در آرامش
در سال 1942 بریده روزنامه ای از طرف یکی از اعضای نیویورکی توجه ما را جلب کرد.در یکی از روزنامه های محلی در یک آگهی فوت چنین جملاتی منتشر شده بود: الهی،آرامشی عطا فرما تا بپذیرم آنچه را که نمی توانم تغییر دهم،شجاعتی که تغییر دهم آنچه را که میتوانم و بینشی که تفاوت این دو را دریابم.
هرگز این همه الکلی گمنام را ندیده بودم که این چنین مؤجز سخن برانند.«دعای آرامش» با سرعتی شگفت انگیز استفاده عمومی یافت.با اندیشه و نیایش افرادی که به آرامش درست دست یافته اند آرام میگیریم،تجربه می اندوزیم و می آموزیم.این وضعیت حالتی است که غالباً سبب کشف و تعمیق ارتباطی آگاهانه با پروردگار میشود.

آزادی محصولی از اعتقاد
پذیرفتیم که نمی توانیم با چنین تدابیر و امکاناتی بر باده گساری غلبه کنیم و همینطور این حقیقت را نیز تائید کردیم که وابستگی به یک قدرت برتر (فقط در مورد گروه الکلی های گمنام) توانسته است این کار غیرممکن را ممکن سازد.لحظه ای که کاملاً قادر به پذیرش این حقیقت شدیم از وسوسه نوشیدن الکل خلاص شدیم.
برای اکثر ما دستیابی به این باور،نیاز به تلاش زیادی داشت.کل نظریه فلسفی ما در مورد اتکاء به نفس به ناچار نادیده گرفته شد.این کار تنها به وسیله اراده صورت نگرفت بلکه نتیجه گسترش تمایل ما برای پذیرش حقایق تازه زندگی بود.
ما نه گریختیم و نه جنگیدیم اما با تمام وجود این حقیقت را پذیرفتیم و سپس خلاصی یافتیم.

مشکلات: سازنده یا مخرب
زمانی بود که دردسرها را فراموش نمودیم به این امید که «این نیز بگذرد» و یا در ترس و غصه از دردسرها گریزان بودیم.اغلب واکنش های ما به کنش های دیگران مملو از تلخی،بی منطقی و متهم نمودن بود.چنین نظرات نابجایی که با چاشنی الکل جان میگرفت تضمینی بود بر نابودی ما و تنها راه چاره آن بود که برای رهایی از آن چاره ای می اندیشیدیم.
آنگاه جمعیت الکلی های گمنام را شناختیم.در آنجا بود که یاد گرفتیم مشکلات در واقع بخشی از زندگی هستند و باید آنها را درک کرده و با آنها کنار آئیم.
در کمال تعجب به این نکته دست یافتیم که با خواست خداوند،دردسرها میتوانند به رحمت هایی غیرقابل باور تبدیل شوند.
در واقع این تبدیل «دردسر به رحمت» پایه و اساس جمعیت الکلی های گمنام بود.میبایست با مشکلات مواجه شد،آرام آرام با آن برخورد نمود تا آنکه به مرور آسان تر شود و اغلب حل شوند.
و این داستان جمعیت الکلی های گمنام بود و ما هم بخشی از آن گشتیم.اظهار این تجربیات برای دیگران در واقع سرمایه ما است برای دیگر رنج دیدگانی که به جمعیت الکلی های گمنام می پیوندند.

بررسی گذشته
باید بررسی دقیق و جامعی در مورد اینکه اعمال ما در گذشته چگونه بر دیگران تاثیر گذاشته است داشته باشیم.در موارد بسیاری شاید به این نتیجه برسیم که اگر چه مشکلاتی که برای دیگران ایجاد کرده ایم خیلی جدی نبوده است با این حال همان مشکل آسیب های روانی شدیدی بر روی خود ما ایجاد کرده است.
نکته دیگر آنکه کشمکش های احساسی مخرب در قسمت خودآگاه ذهن ما نیز باقی نمی مانند و در عمق ذهن ما کاملاً فراموش میشوند.بر این اساس دشوار است که یاد آوری و مرور حوادثی که باعث چنین کشمکش هایی شده اند وضعیت احساسی ما را به هم ریخته،هویت ما را بی رنگ و زندگی ما را به سمت و سوئی نامناسب سوق داده اند.
ما معمولاً در مقابل ناامیدی،عکس العمل های شدیدتری نشان میدهیم.با زنده کردن چنین لحظاتی و بحث پیرامون چنین احساساتی با افراد دیگر میتوانیم اندازه و متعاقب آن توانائی اینگونه احساسات ناامیدانه ای را در ضمیر خود کاهش دهیم.

امنیت کامل
هنگام ورود به جمعیت الکلی های گمنام مرور سالهای از دست رفته،ما را به هراس می اندازد.به لحاظ مالی انسان مهمی شدن دیگر چندان برای ما مهم نیست در عوض عمیقاً در پی به دست آوردن نوعی امنیت مالی هستیم.
حتی زمانی که به سر کار قبلی خود باز میگردیم ترسی وحشتناک همواره دنبال ما است.این ترس،ما را به انسانی خسیس بدل میکند و بر این اساس تنها با نوعی امنیت کامل مالی است که از دست آن رهائی می یابیم و هیچ راه دیگری ندارد.
فراموش کرده ایم که بیشتر اعضای الکلی های گمنام درآمدی بیش از قشر متوسط جامعه دارند،از یاد برده ایم که بسیاری از اعضای الکلی های گمنام که بسیار مشتاق کمک به دوستان خود هستند هرگاه که امکان فعالیت داشته باشیم آماده اند با عشق و علاقه شغل بهتری برای ما مهیا کنند و همچنین از یادمان رفته است که چقدر همه انسانها در دنیا بالفعل و بالقوه به لحاظ مالی ضربه پذیر هستند و از همه بدتر آنکه خداوند را از یاد برده ایم.در مسائل مالی به تنها چیزی که ایمان داریم خودمان هستیم و تازه به خودمان هم چندان ایمان نداریم.

خیر اندیش بودن
گمان میکنم از آنجایی که ما همیشه با دوستان مان در زمینه الکلیسم هم عقیده نیستیم اغلب اوقات طرح های آنها را در این زمینه یا نهی کردیم یا به باد تمسخر گرفتیم.باید با جدیت از خود بپرسیم که چه تعدادی از ما الکلی ها همچنان به باده گساری ادامه دادیم تنها به این خاطر که نتوانستیم با یک روحیه خوب با افرادی که در دنیای ما وجود داشت همکاری کنیم.کاری نداریم که افراد،خوب بودند یا بد،هیچ فرد الکلی نباید تنها به این خاطر که در همان ابتدا مستقیماً به الکلی های گمنام نیامده است دیوانه شود یا بمیرد.
نخستین هدف ما،خویشتن داری در خود است این کار از اولویت های اصلی ما است.هنگامی که عجولانه یا خشمگینانه صحبت یا عملی میکنیم توانایی ما برای منصف بودن یا شکیبا بودن آنقدر تحت فشار قرار میگیرد تا ناپدید شود.

هیچ قدرت فردی وجود ندارد
اوائل خیال میکردم که اگر موضوع خلاصی از الکل را به شکلی صحیح و درست با هر الکلی مطرح کنم بدون تردید همه آن را خواهند پذیرفت و مشکلی از این بابت وجود نخواهد داشت.واقعاً بر این باور بودم که از دست مسیح هر کاری ساخته است و حس ناخودآگاهانه غرور آمیزی در من وجود داشت که هر آنگاه بخواهم و به هر طریق که بخواهم او هر چه بخواهد از طریق من انجام خواهد داد.بعد از شش ماه طولانی به این باور رسیده ام که هیچ انسانی بجز من به شکلی که پروردگار را درک کرده ام او را درک نکرده است.
این دوران باعث شد تا به این تشخیص درست دست یابم که شرایط بسیاری در دنیا وجود دارد که هیچ قدرت فردی برای مقابله با آنها ندارم و اگر پذیرفته ام که الکل یک معضل است باید بپذیرم که بسیاری چیزهای دیگر نیز وجود دارد که امکان گرفتار شدن در آنها وجود دارد.درست آن است که بپذیرم اوست که خداست و نه من.

جوهره رشد
بیائید تا از تغییرات لازم و اساسی هراسی به دل راه ندهیم.بدون تردید ما ناچار هستیم تغییراتی را که ما را به سوی وضعیت بدتر سوق میدهد از تغییراتی که رو به سوی بهبودی دارند تشخیص دهیم.ما مدت مدیدی است که دریافته ایم وقتی در یک عضو گروه یا حتی در کل جمعیت الکلی های گمنام نیازی به وضوح احساس شود نمی توان ساکت ماند و توجه ننمود.
جوهره رشد چیزی نیست جز تمایل برای تغییر و سپس تمایلی شدید برای پذیرفتن هر مسئولیتی که شرایط ایجاب میکند.

رؤیای تمام انسانها
گر چه هر کدام از ما تصویری از قادر متعال داریم باید بدانیم که الکلی های گمنام هرگز نباید به عنوان یک جامعه وارد زمینه اصول اعتقادی و یا الهیات شود.ما هیچگاه نمی توانیم با این حال و هوا یک مذهب داشته باشیم تا آنجا که ارزش خود را با فرو رفتن در استدلالهای مذهبی از بین ببریم.
حقیقت واقعاً شگفت آور در مورد الکلی های گمنام این است که همه مذاهب شباهتی در برنامه ریزی ما با خودشان می بینند.برای مثال مؤمنان کاتولیک ابراز میدارند که دوازده مرحله ما دقیقاً مطابق با تمرین های ایگنشیا برای خلوت گزیدن است و اگر چه کتاب ما بوی تند گناه،بیماری و مرگ میدهد دستگاه بازبینی علمی مسیحیان اغلب آن را از نظر ویرایش تحسین کرده است.
حالا با نگریستن از دریچه دید اعضای کلیسا شما هم ما را افراد مطلوبی می یابید.به راستی که عجب شرایط مسرت بخشی در اینجا جریان دارد.

احساس تعلق داشتن
شاید یکی از بزرگترین حسن های اندیشه و عبادت،حس تعلق داشتن است که در ما بوجود می آید.ما مدت زیادی در این دنیای پر خصومت زندگی نمی کنیم مدت زیادی تباه و هراسان و بی هدف نمی مانیم.
لحظه ای که نگاه اجمالی به لطف خدا می اندازیم لحظه ای که شروع به دیدن حقیقت،عدل و عشق در زندگی میکنیم که همانا مسائلی حقیقی و همیشگی هستند دیگر به خاطر مسائل ظاهری که تمامی امور دنیوی ما را در بر میگیرد عمیقاً آزرده نمی شویم.ما می دانیم که خداوند عاشقانه مراقب ماست.می دانیم که وقتی رو به سوی او میبریم همه چیز هم در این دنیا و هم در دنیای پس از مرگ برایمان مطلوب میشود.

مقدمه ای بر برنامه
افراد کمی با میل و علاقه برنامه الکلی های گمنام را تمرین میکنند مگر اینکه به پائین ترین درجه خود نزول کرده باشند.تمرین و اصول جمعیت الکلی ها یعنی گزینش روشها و عمل ها که تقریباً هیچ فرد معتاد به الکلی نمی تواند رؤیای آن را ببیند.متوسط افراد الکلی فوق العاده خودخواه به این مورد توجهی نمی کنند مگر اینکه این کار را برای زنده ماندن خود انجام دهند.
می دانیم که فرد تازه وارد به ناچار باید در پائین ترین مرحله قرار بگیرد وگرنه هیچ اتفاقی نخواهد افتاد چون ما افرادی الکلی هستیم که او را درک میکنیم.میتوانیم فکر دائمی مصرف به الکل او را شکسته و از حساسیت او به عنوان اهرم قدرتی استفاده کنیم که میتواند نفس او را متلاشی کند.تنها از این طریق میتوان به او فهماند که در بضاعت ناچیز او شانس کمی برای رهایی وجود دارد و یا حتی شانسی وجود ندارد.

در شاهراه اصلی
حالا متوجه شدم که تعصب من علیه روحانیون،کورکورانه و اشتباه بود.آنها در طول قرن ها اعتقادی را حفظ کردند که ممکن بود کاملاً از بین برود.آنها راه را به من نشان دادند اما حتی نگاهی نکردم،من تا بدین حد غرق در تعصب و خود بینی بودم.
وقتی چشمانم را باز کردم به این خاطر بود که مجبور بودم.مردی که حقیقت را به من نشان داد یک مرد رنج کشیده و غیرروحانی بود.در آخر به واسطه او بود که از ورطه ای مهلک قدم بر زمین خاکی نهادم در حالی که میدانستم اگر قدم زدن را انتخاب کنم پاهای من در جاده ای طولانی قرار خواهد گرفت.

تبلیغ کلامی
به نظر من کوچکترین اعتراض به گروههایی که میخواهند به شکلی کاملاً گمنام فعالیت کنند و یا اعضایی که تمایلی ندارند کسی بداند عضو الکلی های گمنام هستند وارد نیست.این امر کاملاً شخصی و واکنشی کاملاً طبیعی است.
با این حال بعضی ها معتقد هستند که در این حد گمنامی،نه لازم و نه خوب است.وقتی کسی کاملاً دست از الکل کشید و اطمینان یافت دیگر سراغ الکل نخواهد رفت هیچ ایرادی ندارد که در محل مناسبی از عضویت خود در جمعیت الکلی های گمنام صحبت کند.این کار باعث علاقمندی مردم به الکلی های گمنام میشود.تبلیغ کلامی یکی از مهمترین روش های ارتباطی است.
بر این اساس نه میتوان کسانی را که تمایل به گمنامی کامل دارند را نکوهش کرد و نه کسانی را که در این باره بیشتر حرف میزنند.در واقع دسته دوم هم در محافل عمومی بزرگ در این باره حرفی نمی زنند و این کار باعث مخدوش شدن اصول جمعیت نمی شود.

ما جنگجو نیستیم
ما از ستیزه کردن با هر چیز و هر کس حتی الکل دست کشیده ایم.در چنین موقعی است که سلامت عقل به ما باز میگردد.حالا میتوانیم بطور اتوماتیک عکس العملی عاقلانه و طبیعی از خود نشان دهیم.می بینیم که این نگرش جدید نسبت به الکل واقعاً هدیه ای است که خداوند نصیب ما کرده است.
این معجزه ای از طرف اوست.ما نه با این قضیه در حال جنگ هستیم و نه سعی میکنیم که وسوسه شویم.ما حتی این عادت را ترک نمی کنیم.در عوض این مشکل برطرف شده است.چنین مشکلی دیگر برای ما وجود خارجی ندارد.ما نه صد درصد به خود مطمئن هستیم و نه نگران.
این است عکس العملی که ما در تمام مدتی که در شرایط معنوی هستیم از خود نشان میدهیم.

تمایل،کلید پاسخ است
اینکه کسی چه میزان تمایل به تلاش کردن دارد و قصد دارد زندگی خودش را در مسیر درست و اراده خداوند قرار دهد مهم نیست بلکه مهم آن است که این فرد چطور میتواند خواسته و زندگی خودش را وقف توجه به هر آن چیزی کند که برای او مهم است.شروع حتی یک شروع ساده همه آن چیزی است که نیاز دارد.وقتی کلید تمایل را در قفل فرو برده ایم و اندکی در را باز کرده ایم خواهیم آموخت که هر دفعه این درب را بیشتر و بیشتر بگشائیم.
اگر چه ممکن است خود رأیی دوباره باعث شود که این درب محکم بسته شود و این اتفاق هم غالباً رخ میدهد ولی از طرفی همیشه در مقابل لحظه ای که ما دوباره کلید تمایل را به چنگ آوریم واکنش نشان خواهد داد.

عضو جدید الکلی های گمنام و خانواده اش
وقتی فردی به یکی الکلی بدل می شود شرایطی بسیار ناهنجار مسائل زناشوئی و یکپارچگی خانواده را به خطر می اندازد.وقتی مرد الکلی میشود زن می بایست ناچاراً رئیس و در اغلب موارد نان آور خانه شود.شرایط بدتر میشود مرد خانه،بیمار و فرزند بی مسئولیت خانواده نیاز به کسی پیدا میکند که دنبال گرفتاری ها و مشکلات او باشد.آرام آرام،زن خانواده بدون آنکه متوجه باشد تبدیل به مادر همسر خود میشود و الکلی در این حال یک در میان از مراقبت های مادرانه او خوشش یا بدش می آید.
تحت تعالیم اصول دوازده گانه الکلی های گمنام اغلب این مشکلات حل میشوند.
چه خانواده این فرد به امور معنوی و روحانی،اعتقادی داشته باشند و یا نداشته باشند زندگی فرد الکلی مراجعه کننده به الکلی های گمنام بر اساس این امور پیش خواهد رفت.عقل مردم به چشم شان است و اغلب خانواده های الکلی ها با دیدن فرد مذکور متفاعد خواهند شد که زندگی او پس از پیوستن به جمعیت بر اساس معنویت اداره میشود.

آزادی انتخاب
با مروری بر گذشته در می یابیم که بطور وحشتناکی هیچگونه آزادی واقعی در انتخاب نداشتیم.زمانی که در اثر "بایدهای عقلانی" ناچار به انتخاب بودیم دست به انتخاب زدیم ولی این انتخابی آزادانه نبود.با این حال ما را وادار کرد که مسیر درستی را در پیش گیریم.
هنگامی که ما "به اجبار می بایست" انتخاب می نمودیم واقعاً به نتایج بهتری رسیدیم.در آن موقع ما در حال به دست آوردن آزادی و آماده سازی خود برای مسائل مهمتری بودیم.
اما زمانی که گاه و بی گاه توانستیم با میل و رغبت و بدون هیچگونه طغیان یا دعوایی دست به انتخاب بزنیم آن هنگام بود که برای نخستین بار آزادی مطلق در سایه اراده الهی را درک کردیم.

به ورای افق،نظری بینداز
کارگاه من روی یک تپه،محلی در پشت خانه خودم قرار داشت.زمانی که مشغول نگریستن به دره هستم،می بینم که در این روستا کانون اصلاح و تربیتی است که ملاقات های گروههای محلی در آنجا صورت میگیرد.ماورای مدار افق فکری من دنیائی است که نام آن جمعیت الکلی های گمنام است.
گروه الکلی های گمنام ماندگارترین ارزشی است که جامعه ما دارد.زندگی ما و زندگی همه کسانی که به سوی این گروه می آیند بستگی مستقیم به حیات این انجمن دارد.بدون وجود چنین انجمنی،ضربان قلب جمعیت الکلی های گمنام متوقف خواهد شد و دیری نمی پاید که موهبت حیات بخش پروردگار نیز در شاهرگ حیاتی زندگی ما جریان نخواهد داشت.

پذیرفته شده در درگاه خدا
در مسیر گام نخست،وقفه هیچ معنایی ندارد و احساس رهائی لحظه به لحظه بیشتر و بیشتر میشود.
احساساتی که در طی سالها کنترل شده اند به یکباره از زندان وجود ما میگریزند و بطور معجزه آسایی در همان لحظات جدا کردن از میان میروند.هنگامی که درد فروکش میکند آرامش ناشی از بهبود جایگزین آن میشود و هنگامی که تواضع و آرامش در هم آمیخته میشوند وقفه ای بزرگ در شرف روی دادن است.
تعداد زیادی از الکلی های گمنام،هم تجاهل گرایان و هم کافران به ما میگویند که در طی گام پنجم است که واقعاً حضور پروردگار را حس کرده اند.حتی آنان که تاکنون افرادی با ایمان بوده اند اغلب با شنیدن این کلمات به حضور خداوند آنچنان هشیار میشوند که گوئی هرگز پیش از آن چنین نبوده اند.

ثبات قدم در نیایش
ما غالباً جدیّت اندکی نسبت به اندیشه و عبادت داریم گوئی که این عوامل واقعاً چندان ضروری نیستند.تردید نداریم که عبادت در لحظات خطر و مشکلات یاری مان میکند اما در اصل گمان میکنیم که عبادت،نیروی مرموز روحانیان است که فوائد عاریه ای نیز برای ما دارد.
در جمعیت الکلی های گمنام دریافته ایم که نتایج خوب عبادت،حتمی و غیرقابل تردید است.کسانی که در عبادت،ثابت قدم بوده اند به نیروهایی دست یافته اند.آنها بیش از قابلیت معمولی خودشان به دانائی دست می یابند و آنها بیش از پیش به آرامش ذهنی میرسند که به واسطه آن میتوانند حتی در شرایط دشوار،آرامش خود را حفظ کنند.

بازگشت به کار
خیلی آسان است که دوروئی و نادرستی مردم را دلیلی برای گوشه گیری از آنها محسوب کنیم.روزی یکی از دوستان پیشنهاد کرد که هرگز به خیابان وال استریت نروم.او مطمئن بود که مادی گرایی و دوروئی مفرط در این منطقه،رشد معنوی را تحت تاثیر قرار خواهد داد.به نظرم این حرف بسیار منطقی بود و بر این اساس از کار خود در وال استریت کناره کشیدم.
پس از مدتی وقتی که وضع مالی من خراب شد متوجه شدم که ترس از دست دادن ایمان و یا از دست دادن حرفه خودم،مرا به این روز کشانده است.به وال استریت باز گشتم.هیچگاه پیش از این اینقدر خوشحال نبودم.این بار میدیدم که انسانهای خوب زیادی هم در این محل تجاری آمریکا وجود دارند.میبایست میتوانستم که درست در محله ای که در آنجا الکل گریبان گیرم شده بود دور از الکل زندگی کنم.
در این اثنا بود که ماموریتی مرا به آکرون کشاند و در آنجا با دکتر باب روبرو شدم و با عضویت در الکلی های گمنام براحتی به سر کار خود باز گشتم.

مسیر قدرت
نیازی نیست که به خاطر وابستگی خودمان به خالق هستی در مقابل دیگران احساس حقارت کنیم.ما به علت هم عقیده نبودنمان با کسانی که گمان میکنند معنویت،یک نقطه ضعف است دلیل خوبی داریم.برای ما این راه دستیابی به قدرت است.در طول سالیان متمادی چنین عقیده ای وجود داشته است که افراد با ایمان به ندرت نیاز به تشویق دارند.آنان بر پروردگار خودشان توکل میکنند.بنابراین ما هرگز به خاطر عقیده ای که به پروردگار خودمان داریم پوزش نمی خواهیم.در عوض عزم ما بر آن است که عامل اعمال اراده خداوند باشیم.

مشکل ما در ذهن ماست
می دانیم که تا زمانی که یک الکلی از باده گساری دوری کند رفتار او شبیه انسانهای عادی است.در این نیز تردیدی وجود ندارد که هرگاه نوعی از الکل (هر مارک که میخواهد باشد) وارد سیستم بدن شود اتفاقی هم در بدن و هم در ذهن رخ میدهد که بازگشت و توقف مصرف الکل را غیرممکن میسازد.تجربه هر فرد الکلی به شکلی فوق العاده زیاد این مطلب را تائید میکند.
اگر دوستان ما لب به الکل نزنند و این چرخه خطرناک را به حرکت نیاندازند این مشاهد و نظریه تنها یک مطالعه آکادمیک و غیر کاربردی خواهد بود.بر این اساس مشکل اصلی هر فرد الکلی در ذهن اوست نه در بدن او.

روز خود را بازبینی کنید
در دنیایی زندگی میکنیم که حسادت آن را بسیار پیچیده و معماگونه کرده است.کم و بیش همه انسانها دچار حسادت میشوند.این نقطه ضعف نوعی رضایت مرض گونه در ما ایجاد میکند.اگر این احساس رضایت نوعی بیماری نیست چرا ساعت ها وقت صرف میکنیم تا آرزو کنیم ای کاش فلان چیز را میداشتیم در صورتی که میتوانستیم برای به دست آوردن آن تلاش کنیم یا اگر صفتی در وجود مان نیست به جای کنار آمدن و پذیرفتن این واقعیت خشمگین شویم.
هر کدام از ما دوست داریم که با خودمان و دوستانمان در صلح باشیم.دوست داریم بدانیم که لطف خداوند کاری که ما قادر نبودیم برای خود انجام دهیم را به راحتی برای ما انجام میدهد.
می دانیم ضعف های شخصیتی که از کوتاه بینی و تمایلات بی ارزش ناشی میشود موانعی بر سر راه رشد معنوی ما هستند.اینک دیگر می دانیم که چه خواسته های غلط و نابجایی از خودمان،دیگران و خداوند داشته ایم.

نمونه سنجی
تهیه فهرست نمونه سنجی در کشاکش مشکلات و آشوب ها کمک شایانی به احساسات منقلب ما میکند.امروزه نمونه سنجی کاربرد اساسی خود را در فعالیت های روزانه یافته است.در صورت امکان میبایست که توجه و وقت گذاشتن طولانی برای مشکلات دیرین را به زمانهای مناسب دیگر به تعویق انداخت.
هدف از تهیه فهرست های فوری مواجهه با مسائل روزانه است به ویژه مواجهه با افراد یا حوادثی که قصد از میان بردن تعادل فکر و جسمی ما را دارند و یا تلاش میکنند تا ما را دچار مشکلات سازند.

انسانهای ممتاز
دریافتم که بسیار در تنهائی و منزوی از دوستان و بی اعتنا به ندای درون زندگی میکنم.بجای آنکه خود را مأمور ساده انتقال پیام تجربه به دیگران بدانم،خود را بنیانگزار الکلی های گمنام می دانستم.
چقدر بهتر می بود اگر بجای احساس از خود راضی بودن،احساس قدرشناسی می داشتم.قدرشناسی نسبت به اینکه روزگاری از الکلیسم رنج می بردم و معجزه ای از عالم بالا به یاریم شتافت و نجاتم داد،قدرشناس نسبت به اینکه امکان خدمت به دوستان الکلی خودم را مهیا ساخت و قدرشناس نسبت به اینکه پیوندهای برادرانه فوق العاده نزدیکی بین من و آنها ایجاد نمود که در کمتر جمعیتی در جهان دیده شده است.یک روحانی به درستی به من گفت که بداقبالی تو باعث نیک بختی شد.دوستان الکلی های گمنام تو انسانهای ممتازی هستند.

حقوق فردی
ما معتقد هستیم که هیچ گروه دیگری بجز الکلی های گمنام در روی زمین خود را وقف اعضای خودش نمی کند و یقیناً هیچ جمعیت دیگری به اندازه ما مشتاقانه حق تفکر،بیان و عمل آزادانه برای اعضای خود قائل نیست.هیچکس در الکلی های گمنام کسی را مجبور به کاری نمی کند و یا هیچکس حق ندارد دیگری را مجازات و یا اخراج کند.
همه اصول دوازده گانه ما برای احیاء انسان،مجموعه ای از پیشنهادها است.در تمام سنت های دوازده گانه ما که یکپارچگی ما را حفظ میکند حتی یک بار واژه "نباید" نیامده است و بجای "باید" همواره گفته شده است "بهتر آن است که...".
بر این اساس است که به شکل سنتی،انجمن ما هیچکس را به هیچ کاری مجبور نمی کند و همچنین حتی در یک مورد نیز برای کسی محدودیت قائل نمی شود.البته ما واقعاً تحت اجباری عظیم قرار داریم،اجباری که از بطری های مشروب به ما تحمیل میشود.پادشاه زورگوی پیشین ما "الکل" همواره آماده است تا دوباره ما را به چنگ آورد.
بنابر این رهایی از الکل،بایدی مهم است که میبایست بدست آید در غیر این صورت یا دیوانه میشویم و یا میمیریم.

شکست،مقدمه ای برای پیروزی
اعتقاد داشتم که هرگز جز به بهترین شرایط،تن در ندهم.دوست داشتم در تمامی کارها،تسلط کامل به هر آنچه که انجام میدهم داشته باشم.بمرور که این فرمول جذاب برای یک زندگی خوب با موفقیت روبرو شد احساس شادمانی زیادی به من دست داد.
اما گاهی که در کارها با شکست مواجه شدم و ناخشنودی و غم،گریبان من را گرفت تنها راه رهائی من چیزی جز پیروزی بعدی نبود.بدین شکل ارزش گذاری کارهای من به شکل پیروزی یا شکست قرار گرفت.در واقع فرمول "همه یا هیچ" معیار من بود و هیچ چیزی جز پیروزی،من را راضی نمی کرد.
تنها از دل شکست محض است که میتوانیم به رهائی و قدرت،دست یابیم.پذیرش ناتوانی ما است که در نهایت سنگ بستر محکمی برای ساختن زندگی شاد و هدفمندی خواهد شد.

خلاصی از نقایص
در مقابل نقایصی که در ما وجود دارد و تمایلی به خلاصی از آنها نداریم،می بایست خطوط فکری عمیقی را که ترسیم کرده ایم را پاک کنیم.
شاید در برخی موارد باید بگوئیم: "من هنوز نمی توانم این عادت را رها کنم..." اما ما نباید به خودمان بگوئیم: "این یکی را هرگز ترک نخواهم کرد"!
لحظه ای که ما میگوئیم: "نه هرگز"! تفکر ما دریچه لطف الهی را مسدود میکند.چنین شورشی ممکن است کشنده باشد.در عوض میبایست از برخی اهداف محدود خود دست برداریم و به سوی سرنوشتی که پروردگار برای مان مقدر کرده است شروع به حرکت کنیم.

فراسوی تجاهل گرایی
ما که دارای روحیه تجاهل گرایی هستیم،دریافتیم در همان حال که قادر بودیم تعصب را کنار بگذاریم و تمایل خود را نسبت به این اعتقاد که نیروئی برتر از ما وجود دارد ابراز کنیم نتایجی کسب کردیم.نتایجی از نیروئی که برای ما محال می نمود که بتوانیم آن را درک یا تعریف کنیم نیروئی که پروردگار ما است.
بسیاری از مردم اطمینان دارند که انسان در این دنیا چیزی نیست جز موجودی رقابت کننده که برای زندگی که عاقبتی جز فنا ندارد میجنگد.با شنیدن این مطلب احساس میکنم که من هنوز ترجیح میدهم به اصطلاح وابسته به همان مذهب باطلی باشم که در تجربه شخصی خودم بطور مؤثری چیزهای بسیار متفاوت با این باور را به من گفته است.

دو راه پیش روی پیسکسوت ها
بین اصلاح الکلی ها،پایه گزاران گروه های "الکلی های گمنام" به دو گروه تقسیم میشوند: "دولتمردان سالار" و "شماسان زخمی".
دولتمرد سالار،حرمت تصمیم گروه را نگه میدارد و بر اساس عزم جمعی گروه حرکت میکند و با کمرنگ شدن جایگاهش در گروه دلخور نمی شود.تدبیر او که در کوره تجربه،پخته شده است کاملاً صحیح است.او در گوشه ای از گروه می نشیند و امیدوارانه پیشرفت را نظارت میکند.
اما شماس زخمی بر این باور،سخت پا برجا است که گروه بدون او امکان حیات ندارد.دائماً برای گزینش دوباره برای مدیریت گروه،تبانی میکند و همواره از آه و ناله دست بر نمی دارد.
تقریباً پیشکسوتان جمعیت هر کدام تا حدودی دچار این مشکل میشوند اما خوشبختانه اغلب آنان نجات یافته و در دسته "دولتمردان سالار" قرار میگیرند.آنها با این کار در واقع تبدیل به رهبران واقعی و همیشگی الکلی های گمنام میشوند.

اساس همه تواضع ها
درست برای مدتی که به این باور بودیم که صرفاً با قدرت و هوش فردی مان میتوانیم زندگی کنیم دقیقاً همان میزان بهره گیری از ایمان برای ما غیرممکن بود.حتی هنگامی که به وجود خدا نیز اعتقاد پیدا کردیم این قضیه درست بود.واقعاً عقاید جدی و کاملاً خالصی داشتیم که بی فایده ماند،چرا که هنوز سعی میکردیم پروردگارمان را بازی دهیم.به مجردی که اعتماد به خود را در مرتبه نخست قرار دادیم اعتماد و توکل به قادر متعال غیرقابل دستیابی بود.
عنصر اساسی همه تواضع ها یعنی آرزو برای یافتن و انجام دادن خواست خداوند،مفقود شده بود.

نقاط ضعف و مرمت کردن آنها
الکلی ها بیشتر از بسیاری از انسانهای دیگر زندگی دوگانه دارند.آنها بازیگران فوق العاده ای هستند.تماشاچیان او همه مردم دنیا هستند که برای همه آنها بازی میکند.بازیگری که بازی میکند همان شخصیتی است که دوست دارد دیگران در مورد او خیال کنند.دوست دارد شهرتی خاص بدست آورد اما در دل می داند که شایسته این مقام نیست.
به راستی گناه و احساس گناه روی دیگر سکه غرور است.نتیجه گناه خراب کردن خود فرد گناه کننده است در حالی که غرور به سایر افراد صدمه میزند.
فهرست کارهای خوب ما،نشان خوبی است از صدماتی که در طول حیات مان برای ما روی داده و نیز نشان از تلاشی است که ما برای بدست آوردن نگرشی نو از خود بروز داده ایم.همه اینها اثر بیرون راندن نیروهای زمینی از وجودمان است.تهیه این فهرست به ما کمک میکند تا ناصافی هایی را که به شکل برخی احساسات در وجود ما خانه میگیرد،پالوده کرده و از خود دور نمائیم.

ما را به سلامت عقل باز گردانید
تعداد اندکی از افراد الکلی به غیرمنطقی بودن و عدم اراده عقلانی خود پی برده و قدرت مواجهه با آن را داشته اند.بعضی از این دسته افراد،مصرف الکل خود را اینگونه توجیه میکنند که ما فقط وقتی مشکلاتی داریم الکل میخوریم و به هیچ وجه نمی پذیرند که به لحاظ عقلانی بیمار هستند.شریک جرم چنین افرادی،دنیایی است که وجه تمایزی بیم میگساری معقول و متعادل و الکلیسم قائل نمی شوند.هوشیاری اینگونه تعریف شده است: استحکام و درستی فکر و روان.از آنجایی که هیچ فرد الکلی نمی تواند هوشیارانه رفتار مخرب خود را تحلیل کند (چه این تخریب در اتاق ناهارخوری او انجام شود و چه در ساختار شخصیتی او) لذا نمی تواند ادعا کند که "استحکام و درستی فکر و روان" دارد.

غرائز خدادادی
آفرینش به ما،غرائزی برای مقاصد مختلف عطا کرده است.بدون این غرائز،ما انسانهایی کامل نیستیم.اگر زنان و مردان تلاش نمی کردند تا امنیت،معاش و سرپناهی برای خود تأمین کنند هرگز بقا و دوام نمی یافتند.اگر تولید مثلی صورت نمی گرفت نسل انسان در زمین از میان میرفت و اگر غریزه اجتماعی بودن انسان وجود نداشت هرگز جامعه شکل و قوام نمی یافت.
گر چه این غرائز نقش اساسی در هستی ما دارند با این حال از کارکردهای درست خود بسیار دور افتاده اند.
این غرائز به شکل نیرومند،کور و بسیاری مواقع زیرکانه مسیر حرکت ما را مشخص میکنند و با غلبه کامل زندگی ما را هدایت میکنند.
همواره سعی کرده ایم زندگی جنسی ایده آل و سالمی برای خود شکل دهیم.در باره رابطه خود با هر فرد جدید این سوال را مطرح میکنیم که آیا این ارتباط از سر خودخواهی است یا خیر؟
از خداوند میخواهیم تا ایده آلهایی مناسب در ذهن ما جای دهد و زندگی ما را در مسیر دستیابی به آن ایده آلها قرار دهد و همیشه از یاد نمی بریم که توانایی جنسی ما،نعمتی الهی است و موهبتی از درگاه پروردگار که نه بایست از آن منزجر و متنفر بود و نه سبک سرانه و مغرورانه آن را بکار بست.

مدرسه زندگی الکلی های گمنام
به نظر من،ما باید در کارهای مربوط به الکلی های گمنام گاهی با هم بحث کنیم.بیشتر در این مورد که چه چیزی برای کمک به تعداد بیشتری الکلی بهتر است.میتوانیم دعواهای کودکانه ای در رابطه با چگونگی هزینه کردن در مسائل مالی و اینکه در شش ماه آینده چه کسی مسئولیت مدیریت گروه را به عهده بگیرد داشته باشیم.هر عضو این گروه کودکان در حال رشد (که ما آن را تشکیل میدهیم) هرگز به آنجایی که باید برسد نمی رسد مگر که چنین کارهایی انجام دهد.
این بحث ها و دعواها لازمه طفولیت است و با این کارها است که بزرگ میشویم.فائق آمدن بر این مسائل در مدرسه الکلی های گمنام به شکل تمرین های سالم بسیار بهتر از حل آنها در سنگلاخ واقعی زندگی است.

اعتماد کورکورانه
بدون شک اعتماد در جائی که عشق وجود ندارد نمی تواند ایجاد شود و همینطور عشق واقعی در جائی که سایه سیاه بی اعتمادی و سوءظن وجود دارد نمی تواند رشد کند.
اما این به آن معنی نیست که باید کورکورانه به مردم اعتماد کنیم،هرگز.این کاری احمقانه است.بدون شک ما باید برآوردی از ظرفیت خوبی و بدی هر کس داشته باشیم.چنین برآوردی میتواند میزان اعتماد ما را نسبت به دیگران در مسائل و مشکلات مشخص نماید.
البته چنین برآوردی باید در فضای عشق و آگاهی به دست بیاید.هیچ چیز بیش از حس منفی شک،حسادت و ترس نمی تواند برآورد ما را مخدوش سازد.
در اعتماد سازی با دیگران باید طرف مقابل را از حمایت کامل خودمان مطمئن سازیم.بدین شکل اغلب نتایجی فوق العاده خوب و ورای انتظارات ما حاصل میشود.

پذیرش مسئولیت
فراگیری اینکه چگونه در صلح،رفاقت و برادری کامل با دیگر انسانها زندگی کنیم تجربه ای متأثر کننده و شگفت انگیز است.
هر عضو الکلی های گمنام دریافته است که تنها با بازگشت از راه رفته و بررسی دقیق فروپاشی بشر پیش از بیداریش قادر به پیشرفت در این تجربه شگفت انگیز نیست.
آمادگی کامل برای پذیرش عواقب اعمال گذشته مان و همچنین کارهای درست مان روح و اصل آن چیزی است که در گام نهم فرا میگیریم.

همان کاری را بکن که من میگویم
بیش از آنچه خود تصور میکنیم تماس و ارتباط واقعی ما با الکلی هایی که در گرداب بی ایمانی سرگردان هستند کم است.
بدون تردید هیچ کس به اندازه آنان درگیر غرور و خشم و افاده روحی نیست و من یقین دارم که اغلب مواقع ما این موضوع را نادیده میگیریم.
در سالهای نخست ورود من به الکلی های گمنام بسیاری موارد را با همین تکبر ناخودآگاهانه خراب کردم.بر اساس تعریفی که من از خدا داشتم خدا متعلق به همه بود.خشم های من گاهی درست و گاهی ناشیانه بود اما در هر دو حالت سبب ناراحتی و از دست رفتن بسیاری از بی ایمانان میشد.
البته چنین چیزهایی منحصر در کار اصول دوازده گانه الکلی های گمنام نمی شود.این امور در ارتباطات هر کس دیگری نیز وجود دارد.حتی اخیراً نیز گاهی برخی از همان مفاهیم مخرب را به کار میبرم: "همان کاری را که من میگویم را انجام بده"،"همانطور که من ایمان آورده ام ایمان بیاور"و...

الکلی های گمنام،ستاره راهنما
ما سپاسگزار هر سازمان یا روشی هستیم که سعی در حل مشکلات افراد الکلی دارد فارغ از اینکه این روش ها به لحاظ پزشکی،مذهبی،علمی و یا تحقیقاتی به این کار همت گمارده باشند.ما با روئی گشاده از همه این تلاش ها استقبال میکنیم و چنانچه روشی غیرعاقلانه به نتیجه نرسد احساس همدردی میکنیم و هرگز فراموش نمی کنیم که خود الکلی های گمنام سالها بر اساس تئوری "آزمایش و خطا" پیش رفت.
به عنوان عضوی در جمع تلاش گران این عرصه باید با کسانی که وعده موفقیت – حتی موفقیتی کوچک – میدهند کار کنیم.
تمام پیشکسوتان عرصه مسائل مربوط به الکلیسم اذعان کرده اند که اگر حقیقت احیاء انسانها در الکلی های گمنام وجود نداشت آنها قادر به ادامه زندگی نبودند و الکلی های گمنام ستاره راهنمای امید دهنده و یاری رساننده ای بود که آنها را هدایت کرد.

بیش از آرامش
وقتی اندوهگین هستم با خود میگویم: "رنج معیار و سنگ محک پیشرفت است"،"از مشکلات نباید هراسید"،"این نیز بگذرد"،"عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد".
این عبارات چیزی بیش از آرامش به من میدهند.آنها باعث میشوند مشکلات را بپذیرم.آنها باعث از میان رفتن افکاری چون گناه،حزن،طغیان و غرور میشوند.حتی گاهی به من شهامت تغییر چیزهایی را که میتوانم تغییر دهم را میدهد و بینشی عطای من میکند که تفاوت را دریابم.

راهنمائی برای یافتن راهی بهتر
اغلب هیچ کدام از ما به خودکاوی،کاهش غرور و اعتراف به نواقص خود که لازمه اصول الکلی های گمنام است علاقه ای نداریم.وقتی می بینیم که این برنامه ها بر روی دیگران مؤثر واقع میشوند از زندگی ناامید میشویم.
در مواجهه با کسانی که با استفاده از این اصول،مشکلات شان حل شده است هیچ راهی جز "راهکارهای روحانی" برای مان باقی نمی ماند.
در سنت های الکلی های گمنام تلویحاً به این نکته اعتراف میشود که نقص هایی در ماهیت ما به عنوان یک جمعیت وجود دارد و این نقص ها دائماً جمعیت ما را تهدید میکند.
سنت های ما،راهنمایی برای پیدا کردن راههایی بهتر در زندگی و کار هستند.این سنت ها "رهائی" و "هماهنگی" را متحد در خدمت اصول دوازده گانه الکلی های گمنام قرار میدهد تا به اعضای خود آرامش ذهن و هوشیاری عطا فرماید.

بی حد و مرز
عبادت با تفکر چیزی است که همواره میتواند عمیق تر و عمیق تر شود و هیچ حد و مرزی ندارد.اگر چه در این کار استفاده از راهنمایی ها و مثالهای دیگران بسیار سودمند است با این حال این کار تجربه ای کاملاً شخصی است که هر کس به طریقی آن را انجام میدهد اما هدف همه انسانها در انجام این کار یکی است و آن تعمیق و بهبود ارتباط انسان با خدا و فیض،بینش و عشق پروردگار است.
و بیائید از یاد نبریم که عبادت همراه با تفکر در عمل نیز بسیار در زندگی مؤثر و کارساز است.یکی از اولین نتایج آن ایجاد تعادل در احساسات بشری است.با استفاده از آن میتوانیم برعمق و عرض رابطه خود با پروردگارمان تا حدی که درکش میکنیم بیافزائیم.

با بخشش آغاز کنید
هنگامی که در مورد یک ارتباط مخدوش و یا گسسته با شخصی دیگر به تفکر می نشینیم،احساسات مان حالت دفاعی به خود میگیرند.برای توجیه کارهای اشتباهی که نسبت به دیگران انجام داده ایم به روی کارهای اشتباهی که دیگری در مورد ما انجام داده تمرکز میکنیم.با دلگرمی گناه کوچک دیگری را آنقدر بزرگ میکنیم تا توجیهی برای کار اشتباه خود درست کنیم.
اکنون باید بطور جدی دست از طفره رفتن و توجیه آوردن برداریم.الکلی ها تنها کسانی نیستند که روح شان اسیر احساساتی بیمارگونه است.در موارد بسیاری،بسیاری از افرادی که با آنها ارتباط داریم در رنج و عذاب هستند و ما بر غم هایشان افزوده ایم.
اگر برای خود تقاضای بخشش داریم چرا نباید همه آنها را ببخشیم.

نیروی معجزه آسا
در اعماق وجود هر مرد و زن و کودکی،انگاره بنیادی خداوند وجود دارد اما این اعتقاد گه گاه به دلیل سختی ها،زرق و برق و پرستش های دیگر غیر از خداوند به ابتذال کشیده شده است.شواهد وجود ایمان به نیروی برتر از نیروی خودمان و تظاهر عظیم آن نیروی برتر در زندگی بشر به اندازه عمر بشر وجود داشته است.
ایمان گاهی از طریق تعالیمی الهامی و القائی ایجاد میشود و گاهی نیز از طریق منطق به دست می آید.به عنوان مثال روحانیانی اعتقاد دارند که "سنت اکونیاس" از طریق منطق وجود خدا را اثبات کرده است اما وقتی که تمام این راههای منطقی از کار بیافتد چه میکنیم؟ خود من هم دچار چنین دوگانگی دردناکی در تصمیم شده بودم.
دقیقاً زمانی که گمان کردم کاملاً در برابر الکل بی اراده و ناتوان هستم از خدا طلب کمک کردم خدائی که حتماً وجود داشت خدائی که از طریق او یک بیداری معنوی را تجربه کردم.این احساس بیداری ابتدا و قبل از همه سراغ من آمد و سپس ایمان که حقیقتاً هدیه ای الهی بود را به همراه آورد.

بدون عصبانیت
این موقعیت را تصور کنید که الکلی های گمنام بدون هیچ دلیل منطقی مورد حمله افکار عمومی قرار گیرد.بهترین حالت دفاعی ما در چنین شرایطی در واقع "دفاع نکردن" یا همان سکوت محض در مجامع عمومی است.هرگاه رفتار مناسبی داشته باشیم منتقدان راحت تر کنار میکشند.هرگاه منتقدان ما دست از کار خود بر نداشتند و یقین یافتیم که حملات آنان به دلیل عدم آگاهی درست آنها است شاید عاقلانه ترین کار این باشد که درباره انجمن با آنها بطور خصوصی صحبت کنیم.
اگر نقدی که به جمعیت الکلی های گمنام وارد میشود تا اندازه ای و یا صددرصد منطقی و درست است بهتر است که منطقی بودن آن را به صورت خصوصی به منتقد اعلام کنیم و ضمناً از او به خاطر نقد شایسته اش تشکر نمائیم.
اما تحت هیچ شرایطی نباید خشم و یا قصد تهاجمی از خود نشان دهیم.
آنچه باید خوب درک کنیم آن است که برخی از کاستی های ما باعث شادی مان میشوند.خشم حق بجانب داشتن میتواند جالب و مضحک باشد.اگر حالت برعکس آن را در نظر بگیرید (که گاهی دیگران نیز ما را آزار میدهند) خود بخود باعث ارضاء ما میشود که این میتواند نوعی احساس برتری در ما ایجاد کند.

بازگشت به عادتهای بد گذشته
اولین هراس،هراس از بازگشت به عادتهای بد گذشته است.تقریباً تمام الکلی هایی که با آنها برخورد داشته ایم حتی پس از هوشیاری کامل،ترس از رجوع مجدد به الکل داشتند.برخی دیگر تا حدود شش ماه هوشیار میماندند ولی بالاخره زیرآبی میرفتند.همیشه احتمال چنین مسئله ای وجود داشت.همیشه به هم نگاه میکردیم و از خود میپرسیدیم: بعد از این نوبت چه کسی است؟
به نظر فکر جالبی نبود به افرادی که زیرآبی می رفتند راه و رسم تمیز ماندن را بیاموزیم.ضمناً بسیار احمقانه است که یک فرد دربند الکل به فردی که دیگر دربند الکل نیست ولی گه گاه زیرآبی میرود روش تمیز ماندن بیاموزد.
با افرادی که زیرآبی میروند فقط باید با مزاح برخورد کنیم و جویای احوال شان باشیم و اگر مسئله ساز بودند تا حد ممکن سر راه شان قرار نگیریم.

حاصل دسترنج هزار و یک نفر
از پدر آسمانی که ما را از طریق دوستان و هزار و یک راه دیگر یاری رساند تا بنای روحانی عظیمی که هم اینک ساکن آن هستیم را بسیازیم سپاسگزاریم.این کلیسای جامعی که بنیان و اساس آن در چهارگوشه کره خاکی قرار دارد.روی کف آن قوانین دوازده گانه مان را مکتوب کرده ایم.روی دیوارهای کناری،ستونهای جمعیت الکلی های گمنام و سنت هم تا جائیکه خدا بخواهد عامل یکپارچگی مان است.به کمک دلها و دستهای محتاج و نیازمند برجهای کلیسای مان را بالا بردیم.برجی که دارای نام "خدمت" است.به امید اینکه این برج همیشه مستقیم به سوی خدا نشانه رود.
اینگونه نیست که پیشرفت های مان را فقط به عده معدودی در درون گروه خود مدیون باشیم و یا مدیون توانایی خودمان در رسانیدن پیام الکلی های گمنام به دیگران باشیم.در عوض ما مدیون زحمت یک یک افراد گروه هستیم که باعث شدند این نعمت به ما ارزانی گردد.

درک مفهوم خضوع
درک حقیقی از معنی خضوع و فروتنی،انقلابی را در نگرش ما به دنیا ایجاد میکند.چشمان ما به ارزشهای والائی که از مقابله با هوس های نفس ما برخواسته اند باز میشود.در صورتی که تا پیش از این زندگی ما صرف فرار از دردها و مشکلات میشد و همیشه یکی از راههای این کار مصرف نوشابه های الکلی بود.
تا اینکه در انجمن الکلی های گمنام دیدیم و شنیدیم.همه جا شکست ها و بی نوائی هایی را میدیدیم که به کمک خضوع و فروتنی به دارائی های پربهائی بدل میشوند.
برای کسانی که در الکلی های گمنام بوده اند و پیشرفت کرده اند فروتنی یعنی شناخت اینکه که هستیم و چه هستیم و نیز تلاش برای تبدیل شدن به آنکه باید بشویم.

تصورات میتوانند سازنده باشند
بخاطر می آوریم که برای خلق واقعیت از الکل چقدر نیروی تخیل را هدر دادیم.با آن نوع تفکر اُخت شده بودیم.اینطور نیست؟ و گرچه امروز دیگر پاک هستیم،آیا همان کارها را انجام نمی دهیم؟ هنوز به تصور متوصل نمی شویم؟
شاید مشکل در بکار بردن تخیل نبود.شاید مشکل اصلی ناتوانی ما از هدف دادن به این تخیلات بود.هیچ مشکلی در مورد تخیل سازنده وجود ندارد چرا که هر پیشرفت قابل ملاحظه ای متکی به این نوع تخیلات است.هیچ کسی بدون داشتن تصوری از خانه مورد نظر خودش نمی تواند آن را بسازد.

استقامت و ممارست
می دانیم که اصول صبر و استقامت و عشق ورزی میبایست در عمل مورد توجه قرار گیرند.هرگز نمی توانیم از کسی بخواهیم که بالاجبار فرمول ما را بپذیرد والا مطرود خواهد شد.شاید در گردهمایی های الکلی های گمنام فردی ملحد وجود داشته باشد که هنوز هم بخواهد اعتقادی نداشته باشد ولی در گردهمایی ها بپا خیزد و در مورد تغییرات بسیار عمده نگرشی که تجربه کرده است صحبت کند.تجربه به ما ثابت کرده است که این فرد دیر یا زود نظرش در مورد خداوند تغییر خواهد کرد اما هیچکس به او نمی گوید که تو بزودی به خدا مؤمن خواهی شد یا اینکه تو بایست به خدا ایمان بیاوری.برای اجرای بهتر و مؤثرتر تکنیک صبر و ممارست است که از هیچکس در مورد دینش نمی پرسیم.هر کس با هر دینی در صورتی که در زمینه الکل و مصرف آن دچار مشکلی شده باشد به سادگی با تماس با ما میتواند عضو الکلی های گمنام شود.در عضویت الکلی های گمنام فقط صداقت لازم است اما با این وجود از کسی خواسته نمی شود تا حتماً صادق باشد.
در چنین شرایطی مسیحیت ارتدکس،غیرارتدکس و بی دین در محیطی شاد و سرزنده و با راندمان بالا با یکدیگر اختلاط میکنند و امکان رشد معنوی و روحانی برای همه مهیا است.

افراط و تفریط
پرسش اصلی این است که آیا میتوانیم از تجارب مان چیزی بیاموزیم که برای علاقمند کردن دیگر افراد به خداوند مؤثرتر باشد؟
می دانیم که اگر کاری را که از لحاظ منطقی میتوانیم انجام بدهیم انجام ندهیم،نتیجه منطقی آن را خواهیم دید.اگر خود را در زمینه ای کامل ترین ببینیم در صورتی که واقعاً اینگونه نباشیم،نتیجه نامطلوب آن را خواهیم دید.
واضح است که مسیر خضوع نسبی و پیشرفت از حد فاصل افراط و تفریط میگذرد.در مسیر طویل پیشرفت آرام و متین ما،تکامل واقعی فاصله میلیونی با ما دارد.

دلیل تراشان و خودفریبی
ما الکلی ها بزرگترین دلیل تراشان دنیا هستیم.در پشت کارهایی که تا حدودی در خفا برای الکلی های گمنام انجام میدهیم دقیقاً دنبال چیزهایی هستیم که ما را در لحظات سرخوردگی به سوی الکل سوق میداد.عواملی چون قدرت طلبی،وجهه اجتماعی،افتخار اجتماعی و حتی پول.
دکتر باب بسیار بیش از من،فروتن و خاضع بود و بسیار راحت تر توانست به صورت بی نام و ناشناس در گروه فعالیت کند.چون مطمئن بودیم روزی مرگ گریبان او را خواهد گرفت دوستانش پیشنهاد کردند که مجسمه یادبودی که شایسته چنین فردی باشد به افتخار او و همسرش ساخته شود.وقتی دکتر باب این خبر را شنید غرغر کنان گفت: خدا کمک شان کند آنها منظور بدی ندارند اما بگذارید من و همسرم نیز مثل سایرین دفن شویم.
روی سنگ قبر دکتر باب و همسرش در گورستان آکرون هیچ کلمه ای درباره الکلی های گمنام نوشته نشده است.این عمل دکتر باب برای الکلی های گمنام بیشتر از هر مجسمه یادبود و یا مسئله دیگری که توجه عمومی را به خود جلب کند ارزش داشت.

دارائی فردی؟
تا زمانی که از رضایت افراد مطمئن نشویم تجربه های شخصی آنها را بازگو نمی کنیم در غیر این صورت می بینیم که بهتر است از نمونه ها و تجربه های خودمان استفاده کنیم.زمانی که خاطره یا تجربه ای را بازگو میکنیم و خود فرد به تجربه اش میخندد روی دیگران تأثیر بسیار مثبتی میگذارد ولی هرگاه فرد دیگری بخندد یا خاطره او را نقد کند معمولاً چنین نتیجه مثبتی در بر ندارد.
بازبینی مداوم توانایی های مان و نیز در نظر گرفتن علاقه ما به یادگیری و رشد از اصلی ترین ملزومات ما است.ما الکلی های این درس را به سخت ترین روشهای ممکن آموخته ایم البته اغلب انسانهای با تجربه با سختی ها و انتقادهای زیادی مواجه بوده اند.

ساده تر کنیم!
به نظر ما تفاوت زیادی بین سادگی از لحاظ روحی و معنوی با سادگی در عمل وجود دارد.
وقتی که میگوئیم برای اعضای الکلی های گمنام هیچ پیش زمینه دینی فرض نمی شود با کاستن از میزان برخوردها و کلی نگری ها زندگی را برای اعضای الکلی های گمنام ساده تر میکنیم.
اما زمانی که صحبت از عمل در مقیاس گروه،ناحیه و یا کل الکلی های گمنام است مجبور به نظم دادن و دوری از سادگی نیستم.
در رابطه با اعضای الکلی های گمنام هیچ چیز به غیر از خوب بودن ابدی و همیشگی ما را کمک نخواهد کرد.

رهائی و شعف
چه کسی میتواند میزان بدبختی که سالهای قبل در آن غوطه ور بودیم و یا شعف و شادی که در سالهای بعد از آن سالها تجربه میکردیم را محاسبه کند؟ چه کسی میتواند حاصل عمل دست خداوند را که از آستین الکلی های گمنام بیرون آمده را به زبان آورد؟
و چه کسی میتواند به راز عظیم نوزائی و رهائی ما از بردگی،غل و زنجیر بی یاوری و نیاز شدیدی که قرن ها روح و ذهن زنان و مردان بسیار زیادی مثل ما را به خود مشغول ساخته بود پی ببرد؟
به نظر ما شاد بودن و خنده روئی کاری بیهوده است.وقتی به خاطرات دردآور زندگی قبل از هوشیاری خود قهقهه میزنیم غریبه ها بسیار متعجب میشوند اما چرا نخندیم؟ ما بهبود یافته ایم و برای بهبود یافتن دیگران هم تلاش کرده ایم.چه دلیلی بهتر از این برای شاد بودن میتواند باشد؟

تمرینی پرمنفعت
قرنها است که افراد شکست های خود را به دیگران نسبت میدهند.در هر عصری نظری نسبت به این عمل اعلام شده است.
اما امروزه دین،تنها عامل موجود در این تفکر نیست.روانشناسان و دندانپزشکان به نیاز درونی هر فرد به وقوف به اشتباهات شخصی خودش و داشتن بینشی صحیح نسبت به وجود خود و نیز تیاز انسان برای بحث و گفتگو در مورد این اشتباهات و نقص ها با یک فرد امین و مورد اعتماد اشاره میکنند.

موفقیت در پله دوازدهم
همه می دانیم نتایج مقطعی بدست آمده از اصول دوازده گانه اصلاً مهم نیستند.برخی با کمک دیگران حرکت میکنند و به همین علت پیشرفت سریعی دارند.اینگونه افراد سریعاً مغرور میشوند.آن دسته از ما که پیشرفت زیادی در آغاز مسیر نداریم سرخورده میشویم.
حقیقت این است که کسی از روی بخت و اقبال به موفقیت میرسد با کسی که بر اساس تلاش خود موفق شده بسیار فرق میکند.او در اولین مواجهه با تازه واردین با تلنگری آنها را به مسیر راست می اندازد،تازه واردینی که احتمال دارد با کوچکترین شکل،دست از پیمودن ادامه مسیر بردارند.
در اصل،ارتباط حقیقی بر پایه نیاز دو طرفه بوجود می آید.بدین ترتیب که هر طرف خاضعانه نیاز خود به همراه نقاط قوت را بطور شفاهی و با وضوح تمام ابراز میکند.

از هیچ فلاکتی نهراسیم
اگر چه ما اعضای الکلی های گمنام دنیای اطراف مان را دنیایی پر از ترس و هراس هایی می بینیم که هرگز و پیش از آن در تاریخ دیده نشده بود،ایمان زیاد و اشتیاق وافر جهت عدل و برادری نیز دیده میشود.هیچ پیامبری نمی تواند پیش بینی کند که سرانجام دنیای ویرانی و آتش،خواهد بود دوره ای طلایی و نو تحت لوای خداوند.
مطمئن هستم که ما اعضای الکلی های گمنام معنی این مطلب را می دانیم.در مقیاس کوچک هر کدام از ما این احساس وحشت آور عدم اطمینان را تجربه کرده است.حقیقت مطلب این است که از سرانجام دنیا هر چه که باشد،نمی هراسیم.از هیچ فلاکتی نمی هراسیم.الهی! امید که هر چه تو میخواهی همان شود.

پیشرفت و نه تکامل
وقتی که دوازده اصل را مطالعه میکنیم بسیاری از ما با تعجب میگوئیم "چه اسلوب و ساختار منظمی! نخواهم توانست طبق آن عمل کنم".اشتیاق خود را از دست ندهید.هیچ کدام از ما نتوانسته است بطور کامل مطابق با این اصول عمل کند.ما که قدیس نیستیم.
نکته مهم این است که ما میخواهیم از لحاظ معنوی پیشرفت کنیم.اصولی که وضع کرده ایم ما را در مسیر پیشرفت،راهنمایی میکنند.ما دنبال پیشرفت معنوی هستیم نه تکامل معنوی.
ما الکلی های سابق بیشتر از اینکه در نکات قوت مان با هم شبیه باشیم دارای نقاط ضعف مشترک و علاقه فراوان برای رفع آنها هستیم.

پذیرش نعمت الهی
من با عقیده بسیاری از روحانیون که معتقد هستند انقلاب ناگهانی درونی به سمت پروردگار،فضیلتی است که خداوند،تنها به برخی انسانها میدهد مخالف هستم.هر انسانی فارغ از اینکه آنها گرایش به خوبی یا بدی دارند بخشی از ساختار معنوی الهی است.بر این اساس هر کدام از ما جایگاه خودمان را داریم و هیچ دلیلی نیز وجود ندارد که خیال کنیم خداوند برخی از ما را بر برخی دیگر برتری داده است.
این چنین ضروری است که همه ما با تواضع بسیار هر نعمت خوبی را که نصیب ما میشود را بپذیریم.همواره در ذهن خود این نکته را یادآور شویم که گرایش های منفی ما موجب تنزل جایگاه ما میشوند و ما را به جائی میرسانند که مستحق دریافت نعمت خوب الهی و بازگشت میشویم.این خود بیانگر آن است که این گرایش های منفی برای دریافت نعمت های خوب الهی لازم و ضروری است.اعتیاد ما به الکل و غم و اندوه عظیمی که در نهایت از آن ناشی میشود در واقع زیربنای منزل گاهی است که تغییرات معنوی ما از آنجا شروع میشود.

ز گهواره تا گور دانش بجوی
تجربه من به عنوان یک عضو قدیمی مثل تجربه خود تو و بسیاری دیگر است.ما اعضای پر سابقه دریافته ایم زمانی فرا میرسد که نباید دیگر مدیریت و هدایت امور اجرائی گروهها،مناطق و یا در مورد من،کل جمعیت الکلی های گمنام را ادامه دهم.در این حالت حضور ما،تنها به عنوان عناصر معنوی توجیه پذیر است یعنی اینکه صرفاً نماد باشیم.
من علیرغم آنچه زمانی خیال میکردم نه معلم جمعیت الکلی های گمنام که شاگرد این نهضت هستم.

اراده چه کسی؟
بسیاری از اعضای الکلی های گمنامی را دیده ایم که مشتاقانه و صادقانه با ایمان کامل در جستجوی هدایت آشکار پروردگار در امور مختلف هستند از مسائل مهم داخلی الکلی های گمنام و مسائل مالی گرفته تا مشکلات کوچک شخصی مثل کندی برخی اعضاء.کسی که مصرانه سعی میکند مشکلات زندگی اش را تنها با عبادت و تقاضاهای خودخواهانه از پروردگار حل کند در واقع نقش فرد را در این میان نادیده گرفته است.در مقابل هر سوال یا نقدی بر کارهایش او اتکای صرفش را به خدا در همه امور کوچک و بزرگ یادآور میشود.
چنین انسانی فراموش کرده است که اندیشه خیال پرداز و ذهن دلیل پرداز او "هدایت" او را مخدوش ساخته است.چنین انسانی با نیّتی بسیار خوب اراده خود را در شرایط و مشکلات بسیاری قرار میدهد با اتکاء به این اندیشه که در راستای هدایت الهی قرار دارد.
امتیازات و اسرار
توجه الکلی های گمنام به مسئله هوشیاری،گاهی اشتباه برداشت میشود.برای برخی این فضیلت،تنها امتیاز جمعیت ما است.خیال میکنیم که باید خود را از مصرف الکل پاک کنیم و اگر چنین نکنیم تغییر ناچیز در ما رخ داده و یا حتی میتوان پنداشت که تغییری رخ نداده! چنین برداشتی با واقعیت،فاصله بسیار دارد.می دانیم که هوشیاری دائم تنها با تغییرات اساسی و بنیادین در زندگی و نگرش فرد حاصل میشود،یک بیداری معنوی که میل مصرف الکل را از سر بیرون میکند.
همانطور که همه ما این کار را میکنیم،از خود میپرسی: "کی هستم؟ کجا هستم؟ به کجا میروم؟" فرآیند روشنگری معمولاً آهسته است.اما در نهایت جستجوی ما به ثمر میرسد و این اسرار شگرف به همین سادگی است.میل به رشد،جوهر همه پیشرفت های معنوی است.
مسئله درستکاری
تنها خدا،مفهوم کامل و مطلق درستکاری واقعی را می داند؟ بنابراین هر کدام از ما به قدر توان مان میتوانیم به این مفهوم پی ببریم.
با توجه به جائزالخطا بودن انسان،اشتباه است که گمان کنیم میتوانیم به درستکاری کامل برسیم.تنها تلاشی که میتوان انجام داد تلاش برای رسیدن به درجه ای از درستکاری است.گاهی میبایست عشق را برتر از درستکاری واقعی و بدون ریا قرار داد.نمی توان تحت عنوان "درستکاری کامل" موجبات آزار دیگران را فراهم کرد و همواره باید این سوال را با خود مطرح کنیم که "بهترین کاری که میتوانیم انجام دهیم کدام است؟"
ریشه های حقیقت
حرکت ما از اصل چهارم یعنی دارایی های شخصی آغاز شد.هر تجارتی که دارایی های جدید را بطور دائم خریداری نکند معمولاً ورشکسته میشود.خرید دارایی در اصل نوعی مواجهه با حقیقت است.بسیار مهم است که بازیهای پشت پرده بازار سهام را بدانیم چرا که با این علم میتوان لوازم غیرقابل فروش و خراب را از دور خارج کرد و هیچ احساس ندامت هم نکرد.اگر صاحب تجارت میخواهد در تجارتش موفق باشد نبایست در مورد ارزش کار،خودش را بفریبد.
ما هم بایست همین رفتار را با خود و زندگی مان داشته باشیم.می بایست بازار را جدی بگیریم.
تا جایی که من می دانم لحظات دریافت حقیقت را میتوان بینابین لحظات وقار معنوی ساخت و بوجود آورد و گرچه نیروهای مخالف ما با تندی و شدت علیه ریشه یا علیه ما بوزند ریشه های حقیقت کم کم جای ریشه های نابجا و ناخواسته عصبی را خواهند گرفت.
هیچ اصراری نداریم که افراد را مجاب کنیم.تنها یک راه برای رسیدن به ایمان و خدا وجود دارد.همه ما از هر نژاد و رنگ و قبیله،فرزندان خالقی یکتا هستیم.خداوندی که اگر به اندازه نیاز صادق باشیم میتوانیم به کمک لذات ساده و همه فهم با او ارتباط برقرار کنیم.
نیروهای سازنده
من هم مثل افراد ملحد یا تجاهل گرا بودم.علاقه آنها به باور نکردن آنقدر شدید است که حاضر هستند با یک گورکن قرار ملاقات بگذارند ولی هیچ تلاشی (تجربی) برای پیدا کردن خدا نداشته باشند.
خوشبختانه در مورد من و سایر افراد شبیه من که با الکلی های گمنام برخوردی داشته اند نیروهای سازنده ای که همقطاران ساطع میکنند تجاهل گرائی و الحاد را از بین میبرد.پس از شکست کامل از طرف الکل و پس از مواجهه با نیروی رهائی بخش و آزاد کننده حیات و قرار گرفتن در جمع افراد هم کیش و همدل،کم کم محاصره را شکستیم.
و آنگاه بر خلاف انتظارمان خود را در مسیری دیگر یافتیم مسیر ایمان و عالم معنویت.به ذهنی باز دست یافتیم همانی شد که دوست داشتیم.
جنبه های بردباری
هر کدام از ما به نحوی وارد جمعیت الکلی های گمنام شده ایم.چندی پیش در دفترم با یکی از اعضای الکلی های گمنام که کنتس بود جلسه ای داشتیم.همان شب به یکی از جلسات الکلی های گمنام رفتم.زمستان بود و یک آقائی با چهره ای آرام و با بارانی از ما استقبال کرد.وقتی پرسیدم: او کیست؟ پاسخ شنیدم: او مدت زیادی است که این حوالی است همه او را دوست دارند قبلاً یکی از افراد آل کاپون بود است.آری اینگونه بود که الکلی های گمنام همه گیر و جهانی شد.
هیچ چیزی بهتر از کنترل زبان و قلم نیست.میبایست از قهر کردن،زود رنجی،بحث های آتشین و سکوت تمسخر آمیز بپرهیزیم.اینها دام هایی هستند که از غرور یا خشم نشأت میگیرند.اگر نتوانیم عادت کنترل خویش را به مرحله اجرا در آوریم هرگز قادر به خوب "فکر کردن" یا "عمل کردن" نخواهیم بود.
تسلط و توقع زیاد
موضوع اساسی که ما قادر به درک آن نیستیم ناتوانی مان در ایجاد شراکتی درست با انسانهای دیگر است.خود شیدائی ما میتواند دو چاه بزرگ در مسیر زندگی مان حفر کند.یکی آنکه بخواهیم دیگران را تحت نفوذ و سلطه خود قرار دهیم و دیگر آنکه به مقدار زیاد متکی به دیگران شویم.اگر زیاد به دیگران اتکاء کنیم از آنجایی که آنها هم مثل ما انسان هستند و نمی توانند پیوسته نیازهای ما را برآورده سازند دچار سرخوردگی میشویم.در چنین وضعیتی حس ناامنی و بی اعتمادی مان به شکل فزاینده ای افزایش می یابد.
اگر به شکل عادت از دیگران در جهت نیل به اهداف خود استفاده ابزاری کنیم آنها نیز روی گردان شده و مقاومت خواهند نمود.در چنین شرایطی احساسات ما جریحه دار و آزرده شده و انتقام جو میشویم.
نیاز من به دیگران به اندازه توقع من از آنها است.آنچه مد نظر من است کنترل خودم و دیگران به شکل توأمان است.
پول،قبل و بعد از الکلیسم
زمانی که در دام الکلیسم بودیم خیال میکردیم که پول های مان تمام نشدنی هستند و اینگونه بود که به دام فقر افتادیم.حتی بدون آنکه خودمان هم بدانیم تمام تلاش مان در این دوران فراهم کردن پول برای باده گساری بعدی بود.پول،نماد لذت و خود بزرگ بینی بود.هر چه وضعیت مصرف الکل ما بدتر میشد و بیشتر در این دام غوطه میخوردیم معنی پول هم تغییر می یافت و تنها نیازی فوری به حساب می آمد که تسکینی موقت به ما میداد و فراموشی را برای مان به ارمغان می آورد.
گرچه احیاء مالی برای بسیاری از ما در حال انجام است با این حال تردیدی نداریم که نباید پول را به عنوان اولویت نخست قرار داد.برای ما ثروت مادی،تنها به دنبال رشد معنوی قابل حصول است و لاغیر.
بسیار خاضع
آن دسته از ما که مدت مدیدی را در دنیای معنویت و روحانیت سپری کرده اند به سادگی و کودکانه بودن آن وقوف کامل دارند.دنیای معنویت آنها تقریباً دنیائی پر از اهداف گوناگون شده،دنیائی که افراد ذره ذره با خودآگاهی بیشتری نسبت به قدرت خدا میرسند.
به این اعتقاد رسیده ام که او (خداوند) مایل است در عین حالی که پاهای مان هنوز روی زمین است مانند خود او آسمانی شویم.پاهای مان در زمینی باشد که همقطاران مان زندگی میکنند،جائی که میبایست کارهائی صورت دهیم.این حقیقتی است که میبایست آن را بفهمیم.ما اینک هیچ فاصله ای بین تجربیات روحی عظیم و حیاتی پر از لحظات فداکاری و شادی نمی بینیم.
خشم خود را فرو خوردن
هیچ گروهی از مردم به اندازه ما مورد تنفر قرار نگرفته اند.یک حرکت ساده میتواند روز ما را خراب کند.چرا که نمی دانیم آیا در فلان شرایط به حق است که خشمگین شویم یا خیر؟ به نظر،ما همیشه حق به جانب هستیم.خشمگین شدن که در افراد عادی تر در اصل نوعی تنوع است در ما الکلی ها،ویرانگرترین ویژگی ممکن است.این ویژگی "انعطاف ناپذیری" معمولاً ما را به سمت و سوی الکل میکشاند.
مشکلات جمعی و کلی
به نظر میرسد برای حل مشکل الکلیسم میباید از آموزش در مدارس،آموزشگاههای پزشکی،روحانیون و کارفرمایان و بطور کلی از خود اجتماع شروع کرد.از گهواره تا گور فرد الکلی (یا فردی که بالقوه الکلی است) میبایست در محیطی لبریز از تفاهم قرار گیرد.
در چنین محیطی است که آموزشهای مورد بحث به بهترین وجه به مرحله عمل خواهد رسید البته جالب است بدانیم بسیاری الکلیسم را امری غیراخلاقی به شمار می آورند و نه نوعی بیماری.
حال میبایست بدانیم که این آموزشها را چه کسانی میبایست انجام دهند؟ پاسخ روشن است: هم کل جامعه و هم متخصصین.ما میتوانیم به شکل فردی هم این آموزشها را انجام دهیم.همانطور که پیش ترها گفتیم آموزش جامعه،وظیفه الکلی های گمنام نیست و دیگران خارج از این جمعیت میبایست به این امر مهم اهتمام ورزند.
تکامل صوری
وقتی ما اعضای الکلی های گمنام طعم غرور معنوی را چشیدیم این جمله قصار را بدین شکل ساختیم که "قرار نیست تا پنج شنبه همین هفته پاک پاک چون یک قدیس شویم".
شواهد تاریخی هم بر این واقعیت صحه میگذارد که چنین عملی غیرممکن است.البته بر اساس تحقیقات دقیق انجام شده پاک شدن در مدت زمانی کوتاه نیز ممکن به نظر میرسد.دلیل این ادعا روش الکلی های گمنام در آگاه کردن افراد از ضعف شان است.جمعیت الکلی های گمنام با این روش به سرعت افراد را بهبود بخشید.
این کار در حد کمال،تنها در مرحله اول که به ناتوانی صد در صد ما در برابر الکل اذعان میکنیم قابل حصول است.
یازده مرحله بعدی در اصل در حد نظر و هدف باقی میمانند.اهدافی که به وسیله های مختلف حرکت ما را به سوی آنها اندازه میگیریم.
حقیقت تجربه های معنوی
شاید برای شما این سوال پیش آمده باشد که چطور میتوان توهم را از تجربه عرفانی ناب تمیز داد.به نظر من اگر چه تمام افرادی که تجارب روحانی داشته اند به واقعی بودن آن ایمان دارند با این حال هرگز کسی نتوانسته است تعریف درستی از چنین تجربه ای را ارائه دهد.بهترین دلیل برای واقعی و نه توهمی بودن این تجارب،نتیجه ای است که از پس آنها به دست می آید.کسانی که چنین هدایایی را بعد از تجربیات معنوی بدست می آورند بسیار متحول شده و بهبود یافته اند در حالی که حال کسانی که دچار توهم میشوند معمولاً رو به وخامت میرود.
وقتی که تجارب خود را واقعی میخوانم شاید بتوان مرا متهم به پیش داوری کرد با این حال نتایج بسیار موفق این تجارب معنوی را در خود و افراد بیشمار زیادی دیده ام.
نشستن و از دیگران ایراد گرفتن
سالها بدون دریافت نتیجه ای خاص در احوال دیگران دقیق میشدم و ایرادهای آنها را گوشزد میکردم.به نظر من،وظیفه داشتم که شرایط را بهبود بخشم.از طرف دیگر بندرت کسی میتوانست در مورد کاری من نظری اصلاحی به من بدهد.بر این اساس میبایست با رنج و مشقت بیشتر از حد،مطلب را از دل تجربه بیاموزم.
وقتی سعی در غلط یابی از کار دیگران داشتم از قضاوت خود در مورد درستی یا نادرستی کار آنها واهمه داشتم.تنها نتیجه کار من آن بود که مشکلات زیادی را ایجاد میکردم که مانع از درک متقابل من و مخاطب من میشد.
در الکلی های گمنام قانونی است که میگوید: "تجربه،حرف اول را میزند و نه قوانین اجباری".اگر میخواهیم حرف های مان مورد قبول دیگران واقع شود میبایست خود،آنها را اجرا کنیم و از زیادی نصیحت بپرهیزیم.دو صد کرده چون نیم کردار نیست.
مواجهه با ناملایمات
آنقدر که پیشرفت های ما در الکلی های گمنام از شکست های ما تأثیر میگیرند از پیروزی های ما متأثر نمی شوند.با کمی اندیشه در مورد این نکته میتوان به این نتیجه رسید که هر شکستی در اصل میتواند تلنگری برای پیشرفت بیشتر ما به سوی هدف باشد.
برای ما اعضای الکلی های گمنام هیچ معلمی بهتر از ناملایمات نمی تواند باشد البته اگر بپذیریم که آنها به ما چیزی بیاموزند.
گه گاه هر کدام از ما به شدت مورد انتقاد قرار میگیریم.وقتی که عصبانی هستیم و یا احساسات ما جریحه دار باشد این انتقاد بسیار سخت خواهد بود.میبایست که با مهربانی و شفقت پاسخ آن را بدهیم.بهترین روش آن است که خودمان را کنترل کرده و بررسی کنیم که آیا انتقادی که از ما شده واقعاً صحیح بوده است یا خیر؟ اگر صحیح و بجا بود باید بپذیریم که اشتباه از جانب ما بوده است.با این روش معمولاً فضای شفافی برای درک متقابل ایجاد میشود.
حال اگر منتقدین ما،عادل نبودند در این صورت میتوان به آرامی آنها را متقاعد کنیم.اگر کارساز شد میتوان – حداقل در دل مان – آنها را عفو کنیم.شاید بتوانیم آنها را ببخشیم و فراموش کنیم.
بومرنگ
وقتی ده ساله بودم لاغر و تکیده بودم و کوچکترین بچه ها میتوانستند در دعواها مرا کتک بزنند.بخاطر دارم که یک سال یا بیشتر از این حالت خود افسرده بودم ولی پس از آن با جدیت غیرقابل وصفی شروع به پیدا کردن راه حلی برای از بین بردن این شرایط کردم.
روزی پدربزرگ من در حالی که کتابی درباره استرالیا در دستش بود نزدیک من آمد و گفت: این کتاب نوشته که هیچ کس غیر از بومیان استرالیا نمی دانند چطور بومرنگ باید ساخت یا چطور از آن استفاده کرد.با خود گفتم: این همان اتفاقی بود که منتظر آن بودم،من اولین فردی خواهم بود که در آمریکا بومرنگ میسازد و میتواند آن را صحیح پرتاب کند.شاید اغلب بچه ها به چنین مسائلی فکر کرده باشند.این فکر دو روز تا چند ماه در ذهن شان بود ولی بعد فراموش شده بود اما در مورد من مسئله فرق کرد.پس از اینکه این فکر شش ماه در سر من پیچید،اولین بومرنگ را ساختم و در جلوی چشم مردم پرتابش کردم و بومرنگ پس از اینکه دور حیاط چرخ زد از کنار سر پدربزرگ من خم شد.
بعد کم کم شروع به ساختن نوع دیگری از بومرنگ کردم.بومرنگی که بعدها مرا به...
تنها وسیله مورد نیاز
در اصل سوم الکلی های گمنام درباره افرادی که به شدت الکل مصرف میکنند آمده است: هر عضو با اراده خود وارد جمعیت الکلی های گمنام شده و هیچ کس نمی تواند او را اخراج کند.مهم نیست که پیشرفت وی چقدر کم بوده است و یا از لحاظ احساسی چقدر سردرگم است.حتی جنایات او نیز مهم نیست.مهم آن است که شما را از دست ندهیم و میخواهیم که شما بدانید شما هم همان شرایطی را دارید که ما داشتیم.
هیچ دوست نداریم هیچ کسی را از حق خودش برای بهبودی از الکلیسم دور کنیم.میخواهیم تا جائیکه میتوانیم همه را به گروه فرا بخوانیم نه آنکه آنها را از خود دور کنیم.
حرف یا عمل؟
در بیان انتقاد به نظر عاقلانه نمی آید کسی از مسئله ای در گروه ناراحت بوده است را مستقیم خطاب کنیم و ادعای مان هم این باشد که رفتار ما کاملاً دینی و درست است.
چرا کاری کنیم تا تبدیل به دیوانه یا احمق های کسالت آور مذهبی شویم؟ اگر چنین کنیم امکان پیام رسانی مفید را در روزهای بعدی از خود گرفته ایم.
حال کسانی که انتقادهای ما را میشنوند از تلاش ما برای حق جلوه دادن امری ناحق متعجب خواهند شد.او برعکس علاقمند میشود تا اراده و حرف نیک را در عمل نشان دهد تا در حرف و به شکل شفاهی.
گذر از آزمایش ها
به نظر ما،برنامه مبارزه با الکل که تماماً سعی در محافظت از فرد بیمار در برابر وسوسه ها دارد محکوم به شکست است.اگر فرد الکلی سعی در محافظت از خود داشته باشد شاید مدتی موفق شود اما با یک انفجار شدید همه تلاش ها نقش بر آب میشود.همه این راهها را آزموده ایم.تلاش هایی اینگونه برای به انجام رسانیدن اموری از این دست غیرممکن اغلب به شکست انجامیده اند.راه پیشنهادی ما،رهائی از شر الکل است و نه جنگیدن با او.
ایمانی که در عمل جلوه نکند ایمانی مرده است.این جمله در مورد الکلی ها بسیار صحیح است چرا که اگر یک الکلی نتواند در عمل و با ایثار خود از لحاظ معنوی رشد کند هرگز نخواهد توانست از برخی گلوگاه ها و آزمایش ها به خوبی عبور کند.اگر نتواند پیروزمندانه از این مشکلات و آزمایش ها عبور کند مسلماً دوباره به الکل روی خواهد آورد.روی آوردن او به الکل یعنی مرگ او.با مرگ این فرد،ایمان هم مجدداً وجود خارجی نخواهد داشت.
افراد باتجربه
ما تجاهل گراها،جمعیت الکلی های گمنام را قبول داریم و خیلی سریع به معجزه آسا بودن نتایج حضور در این جمعیت پی میبریم اما دقیقاً مثل دانشمندی که از ترس اثبات نادرستی نظریه بی اساس خودش از آزمایش آن سر باز میزند ما نیز از دعا و نیایش،دوری میکنیم.
اما وقتی یکبار نیایش را تجربه کردیم و نتایجی فوق العاده غیرقابل انتظار بدست آمد نظر ما تغییر میکند.دنیا را متفاوت می بینیم و بدین ترتیب خود را وقف دعا و نیایش میکنیم.درست گفته اند که تمسخر کنندگان نیایش کسانی هستند که هرگز نیایش نکرده اند.
شعبه ای از الکلی های گمنام در منزل
اگر چه صدائی از هیچ الکلی بر نمی خیزد دلیلی برای فراموش کردن خانواده آنها نداریم.میبایست با خانواده افراد الکلی مهربان باشیم و تعریف دقیقی از الکلیسم و روش درمان آن را برای آنها توضیح دهیم.اگر آنها مفاهیم را پذیرفته درک نمایند و اصول ما را در رفع این مشکل بکار گیرند به احتمال زیاد فرد الکلی سلامت خود را باز خواهد یافت.با این تفاصیل حتی اگر فرد الکلی دوباره شروع به نوشیدن الکل کند زندگی برای افراد خانواده،جهنم قبلی نخواهد بود.
تا زمانی که اعضای خانواده فرد الکلی تمایلی به رعایت اصول معنوی الکلی های گمنام و زندگی بر اساس آنها را نداشته باشند،نبایست فرد الکلی آنها را به این کار مجبور کند.خود آنها با گذر زمان،تغییر خواهند کرد.رفتار مناسب فرد الکلی بهتر از هر چیز دیگری آنها را به خوبی به رعایت این روشها متقاعد خواهد ساخت.
آغاز راه خضوع و فروتنی
تنها چند قانون غیرقابل تغییر در اصول دوازده گانه وجود دارد.بیشتر اصول را میتوان بر اساس تجارب و نگرش مان به دنیا،تغییر دهیم.
بنابراین فرد الکلی میتواند از هر کجای دوازده اصل که میتواند مسیر خودش را آغاز کند.ما،خدا را "قدرت برتر" یا " قدرت اعلی" مینامیم.برای بسیاری از اعضاء،خود جمعیت الکلی های گمنام تبدیل به همان قدرت بزرگتر شده است.بسیار خوب است که فرد تازه وارد متوجه این نکته شود که بسیاری از اعضای گروه،هوشیار هستند ولی او هنوز در بند الکل است.قبول این حقیقت در اصل نقطه شروع خضوع او است.حداقل او باور میکند که قدرت بالاتر دنیا است.این تمام چیزی است که او برای شروع،نیاز دارد.هرگاه پس از این دریافت،تمرینات هر کدام از اصول دوازده گانه را شروع کند فرد تازه وارد مطمئناً از لحاظ معنوی،رشد خواهد کرد.
حامل پیغام بودن
انرژی فوق العاده ای دوازدهمین مرحله رها میکند که از طریق آن پیام ما را به دائم الخمر رنج کشیده بعدی میرساند و در نهایت اصول دوازده گانه را در تمام اعمال ما معنا میکند پاداش و واقعیت باشکوه الکلی های گمنام است.
هرگز با یک دائم الخمر از اوج نکات اخلاقی و معنوی صحبت نکنید.به سادگی ابزار و وسائل معنوی را برای آزمودن خود او فراهم کنید.به او نشان دهید که آن ابزار چگونه با او همکاری میکنند و دوستی و رفاقت را به او نشان دهید.
بهانه های معنوی
تلاش اولیه ما در پرسش نامه ها،بیان و اظهار خود به شکل کاملاً غیرواقعی است.من در ارزشیابی خود به صورت غیرواقعی،یک قهرمان بودم.مطمئناً فقط میخواستم به قسمتی از زندگی خودم که خوب بود نگاه کنم.بعد با غلو خوبی ها،خود را بزرگ نشان میدادم و بر این اساس به علت کارهای خوب و موفقی که انجام داده بودم به خودم تبریک میگفتم.
بطور طبیعی این کار من،عطش وحشتناکی برای موفقیت بیشتر و رضایت افزون تر تولید کرد.حقیقتاً به روزهای دائم الخمری خود بازگشته بودم و دوباره همان هدف های قدیمی: قدرت،شهرت و تحسین.به علاوه من یکی از بهترین بهانه های شناخته شده را داشتم بهانه معنوی در واقع این باور که در جستجوی هدفی معنوی هستم تمامی کارهای احمقانه را که انجام میدادم ظاهراً درست جلوه میداد.
مشغله ذهنی و پاسخ آن
این عقیده که به هر دلیلی روزی او مشروب خوری را کنترل میکند و از آن لذت میبرد بزرگترین مشغله ذهنی هر دائم الخمری،غیرعادی است.دوام این اندیشه باطل جالب توجه است.بسیاری از افراد آن را تا رسیدن به دروازه های دیوانگی یا مرگ ادامه میدهند.
الکلیسم،بیماری من بود نه سرطان.اما تفاوت در چیست؟ آیا الکلیسم،نابود کننده ذهن و بدن نیست؟ الکلیسم،زمان بیشتری را برای کشتن میخواهد.اما نتیجه یکسان است.بنابراین من تصمیم گرفتم اگر واقعاً یک پزشک ماهر برای درمان الکل وجود دارد بهتر است که هر چه سریع تر او را پیدا کنم.
زبان دل
چرا در این برهه معین تاریخ،خداوند ما را برای انتقال فیض در ما نگرش به بسیاری دیگر از ما برگزیده است.هر بعد از سخنانی که میگوئیم (این راز گشایی جهانی) مربوط به یک واژه مشخص است و آن واژه ارتباط است.در بین ما "رابطه ای" وجود دارد که باعث نجات زندگی میشود.رابطه ای با دنیای اطراف مان و با خدا.
از همین ابتدا ارتباط در الکلی های گمنام صرفاً انتقال معمولی عقاید و تفکرات سودمند نبوده است.به دلیل تحمل بالای ما در رنج و به دلیل معنای مشترک رهائی،کانال های ارتباط ما همواره با سخن دل حمایت شده است.
علاجی برای ترس
زمانی که شکست باعث بوجود آمدن ترس میشود آنگاه دچار بیماری روحی میشویم.این بیماری،خود باعث نقایص بیشتری در وجود ما میشود.
ترس بی دلیلی که سبب میشود غرایز ما به اموری چون "برانگیختن ما برای داشتن دیگران"،شهوت برای نزدیکی با جنس مخالف،"میل به قدرت"،میل به عصبانیت زمانی که تمایلات غریزی مورد تهدید واقع میشوند و حس حسادت زمانی که آرزوهای دیگران درک میشود ولی آمال ما نادیده گرفته میشود راضی نباشیم.ما میخوریم،مینوشیم و برای آنچه نیاز داریم بیشتر جنگ راه می اندازیم آن هم از ترس آنکه هیچ وقت به اندازه کافی نخواهیم داشت با هشدارهای بسیاری که در مورد آتیه کاری ما میشود همچنان تنبلی میکنیم.وقت تلف میکنیم و طفره میرویم و یا در بهترین حالت با اکراه و بدون انرژی کار میکنیم.
این ترسها،موریانه هایی هستند که مدام پایه های هر نوع زندگی که ما سعی در ساختن آن داریم را می بلعند.
ایمان،رشد میکند و در نتیجه امنیت درونی و ترس نهفته ای که بخاطر هیچ است فروکش میکند.ما از الکلی های گمنام در می یابیم که چاره اصلی ما،بیداری معنوی است.
توجیه کردن به کجا می انجامد
شما می دانید که نبوغ ما برای دلیل تراشی تا چه حد عمل میکند.اگر لغزش هایمان را کاملاً توجیه کنیم سپس گرایش دلیل تراشی ما،راه دیگری را برای توجیه لغزش های بعدی پیدا میکند.ولی یک توجیه منجر به توجیه دیگری میشود و در نهایت تجربه نشان داده است که همه حتی مصرف کننده تحت کنترل قرص ممکن است عنان اختیار را از کف بدهد.دلیل تراشی های احمقانه او که به وصف مشروب خوری میپردازد و در حقیقت وجود او را فاسد میکند.او فکر میکند قرصی که بی خوابی او را درمان کند نگرانی او را هم تسکین خواهد بخشید.
پزشکانی که دوستان ما هستند بندرت مستقیماً ما را برای نتایج هولناکی که اغلب تجربه میکنیم سرزنش میکنند.خرید این داروهای خطرناک برای افراد دائم الخمر بسیار آسان است و پس از یکبار مصرف بدون هرگونه قضاوتی،فرد مایل به ادامه مصرف آن خواهد بود.
در میان گذاشتن با مردم
اگر به عموم مردم بگویم که امتیاز جهانی جمعیت الکلی های گمنام آن است که عضو الکلی های ناشناس هستم آنگاه ممکن است آنها نیز این مطلب را به بسیاری دیگر بگویند و بدین شکل ممکن است مردم بگویند این گمنامی که میگوئید حقیقت ندارد.
اعضائی از جمعیت الکلی های گمنام که عضویت خود را در این جمعیت به شکل عمومی مطرح میکنند فراموش کرده اند که در دوران شراب خواری کسب موقعیت اجتماعی و جاه طلبی های دیگر هدف اصلی آنها بوده است.آنها به این نکته توجهی ندارند که ناخودآگاه توهمات خطرناک و کهنه خود را دنبال میکنند.گوئی فراموش کرده اند که ناشناس ماندن اغلب به معنای قربانی کردن میل به قدرت،کسب موقعیت اجتماعی و پول است.چنین اعضایی فراموش کرده اند که اگر تلاش های جمعیت دچار روزمرگی شود کل تاریخ فعالیت های الکلی های گمنام تغییر میکند و ما دانه های ویرانی خود را در قالب جامعه میکاریم.
با این همه مایل هستم به این نکته اذعان کنم که وقتی بسیاری از ما (مثل خود من) دچار وسوسه مصاحبه با رسانه های آمریکا میشویم تعداد اندکی اسیر این وسوسه شده و از پیله گمنامی خود بیرون می آیند.
تکبر و متضاد آن
زمانی که در اولین جلسه کمک به الکلی های گمنام دو سخنران عنوان صحبت های شان را تحت عنوان "خدا،تا آنجا که من درک کرده ام" قرار دادند به سختی میشد دورنمای مثبتی در آن دید.رویکرد آنها متکبرانه بود.
در حقیقت آخرین سخنران از عقاید شخصی خود نسبت به الهیات دور شد.هر دو سخنران همان اشتباهی را که من سال گذشته مرتکب شده بودم را تکرار میکردند.تلویحاً در هر موردی که صحبت میکردند عقیده مشترکی وجود داشت: "جماعت به ما گوش فرا دهید.ما تنها شعار واقعی الکلی های گمنام را داریم و به نفع شما است که آن را بپذیرید".
من "تواضعی موقتی" را به عنوان طرز برخوردی مطمئن و ایمن در میانه راه احساسات خشونت آمیز شدید می بینم.آنجا جای کاملاً آرامی است که میتوانم در آنجا دید و تعادل کافی داشته باشم تا قدم کوچک بعدی را در جاده علامت گذاری شده بگذارم جاده ای که به سوی ارزشهای جاودان میرود.
منشاء انرژی
وقتی جنگ جهانی دوم آغاز شد الکلی های گمنام با توکل به قادر متعال شروع به پس دادن آزمایش امتحان اصلی خود نمود.این جمعیت خدمات رسانی خود را آغاز کرد و در سراسر جهان پراکنده شد.
آیا آنها قادر به برقراری نظم و ایستادگی زیر آتش و تحمل بدبختی جنگ بوده اند؟ آیا آنها توانستند با توکلی که در جمعیت الکلی های گمنام آموخته بودند به پیش بروند؟
آری،توانستند.حتی خطایا و عیاشی های کمتری نسبت به اعضای مشابه در صلح داشتند.آنها توانایی تحمل شجاعت را مانند دیگر سربازان داشتند.حتی در آلاسکا و یا "سه پل سالرنا" توکل آنها به قادر متعال کار میکرد.
توکل آنها دور از ضعف و ناتوانی،منشاء اصلی قدرت آنها بود.
انتخاب نامحدود
برخی از الکلی ها تصورشان بر آن است که حتی اگر نزدیک الکلی های گمنام شوند هم باید خود را با نوعی خاص از تعالیم مذهبی و دینی تطبیق دهند و از این بابت تحت فشار خواهند بود.
آنها درک نمی کنند که داشتن ایمان،امری ضروری برای اعضای الکلی های گمنام نیست و اینکه خلاصی از الکل با حداقل ایمان هم به دست می آید.مفهوم ما از قدرت برتر و خدا – همان قدر که او را درک میکنیم – همان چیزی است که امکانات تقریباً نامحدودی از توانایی های روحانی و عملی در اختیار هر کسی قرار میدهد.
در مسیر مکاشفه زندگی خود بر جنبه های معنوی تأکید داشته باشید.اگر انسانی تجاهل گرا یا کافر باشد برای او روشن کنید که مجبور به پذیرش تعبیر شما از خدا نیست.او میتواند هر تعریفی از خدا را که دوست دارد و برای او قابل قبول است را انتخاب کند.
مهمترین چیز آن است که او به قدرت برتر از خود،باور داشته باشد و با اصول معنوی زندگی کند.
ساعات تصمیم گیری
نمی توان به سادگی با نوشتن نقاط ضعف و قدرت شرایط زندگی،تصمیمات بزرگی را گرفت.نمی توانیم همیشه به آنچه که در نظر ما منطقی می آید وابسته باشیم.زمانی که درباره منطق ما تردید وجود داشته باشد منتظر خدا میمانیم و به صدای شهود گوش میدهیم.اگر در تفکر ما این صدا پیوسته باشد اعتماد کافی را به دست خواهیم آورد تا بر اساس آن عمل کنیم و نه بر اساس منطق.
اگر بعد از تمرین به این دو روش هنوز مطمئن نیستیم پس باید راهنمایی بیشتری را طلب کنیم و در شرایطی که ممکن باشد تصمیمات مهم را به تعویق بیندازیم بر این اساس با علم بیشتری نسبت به موقعیت مان،منطق و شهود ممکن است به نحوی با هم بر سر یک موقعیت به توافق برسند.
اما اگر تصمیم گیری باید در حال حاضر انجام گیرد نگذاریم که ترس باعث شود از زیر آن شانه خالی کنیم.درست یا غلط ما همیشه از تجربیات سود میبریم.
تحمل واقعی
همچنان که به خوبی های دیگران باور داریم اندک اندک توانایی پذیرش گناهانشان را نیز خواهیم کرد.بگذار اصطلاح محکم و با معنی "بگذارید همیشه عاشق خوبی های دیگران باشیم و هرگز از بدی هایشان نهراسیم" را بنیان نهیم.
در نهایت شاهد خواهیم بود که همه مردم از جمله خود ما تا حدی از لحاظ عاطفی،بیمار هستیم و به کرّات دچار اشتباه میشویم.زمانی که این اتفاق می افتد به تحمل واقعی دست خواهیم یافت و در خواهیم یافت که معنی عشق واقعی به دوستان مان چیست.
ساختار شخصیت
از آنجا که اکثر ما با آرزوهای طبیعی فراوانی زاده شده ایم چندان عجیب نیست که اغلب اجازه میدهیم این آرزوها فراتر از اهداف مورد نظرشان روند.هنگامی که این آرزوها ما را کورکورانه به پیش می رانند و یا هنگامی که بطور عمدی و آگاهانه میخواهیم که این آرزوها بیش از حد امکان و میزان لازم ما را سرشار از رضایت خاطر و لذت کنند این نشانه آن است که از کمال مطلوبی که پروردگار برای ما در نظر گرفته است در حال انحراف به سطوح پائین تری هستیم.اگر چنانچه مایل هستید از گناهان ما مطلع شوید این هم میزان نقص های موجود در شخصیت ما است.
اگر تقاضای عفو کنیم بی تردید خداوند اشتباهات ما را می بخشد.اما در هیچ موردی همه کار ما را تمام و کمال انجام نمی دهد مگر آنکه خود ما هم دست به کار شده تلاش کنیم.این همان چیزی است که مشتاقانه تلاش میکردیم تا برای خود به انجام رسانیم.
تنها چیزی که خداوند از ما میخواهد آن است که به بهترین شکلی که میتوانیم موجبات بهبود ساختار شخصیت خودمان را فراهم آوریم.
شرافت و خود فریبی
همواره از ایمان اغراق آمیزی که به صداقت خودم داشتم آرامش یافته ام.خویشان جدید انگلیسی من با گفتن این جمله که "گفتار انسان،تعهد او است" به من آموختند که باید به مسئولیت ها و تعهدات،حرمت گذاشت.پس از این تربیت بسیار دقیق،مسئله صداقت همیشه خیلی ساده به نظر میرسید آن هم با گفتن اینکه: من هرگز کسی را آزرده نکرده ام.
با این وجود این بخش کوچک از شرافتی که فوراً کسب شده بود سبب ایجاد برخی از مسئولیت های جالب شد.من هرگز در زدودن نگاه تحقیر آمیز رفتار بازاری خودم در "وال استریت" که کلاه گذاشتن شر مشتریان شان را شعار خود ساخته بودند کوتاهی نکردم.کلاه گذاشتن سر مردم کاملاً خودخواهانه است اما عواقب آن یعنی خودفریبی به شکل شدیدتری بروز میکند.صداقت ارزشمند من به زودی تبدیل به پوششی شد که در زیر آن میتوانستم به راحتی بسیاری از اشتباهات جدی خودم در سطوح مختلف زندگی را پنهان کنم.سال های بسیاری است که شرافت سبب شده است نگاه مثبتی نسبت به خویش داشته باشم.
دعا کردن برای دیگران
حتی هنگام نیایشی صادقانه ممکن است اسیر وسوسه شویم.ما،عقایدمان را به خیال خود در راستای اراده خداوند تنظیم میکنیم و می پنداریم که اراده خداوند نیز همان چیزی است که ما میخواهیم.به خودمان میگوئیم "بیماری مهلک فلان انسان میبایست معالجه شود" یا "آن یکی میبایست از بابت رنج عاطفی اش آسوده خاطر باشد" و ما برای این موارد ویژه دعا میکنیم.
البته چنین عباداتی اساساً اعمال خوبی محسوب میشوند اما اغلب بر مبنای این فرض استوار هستند که ما می دانیم خواست خداوند برای شخصی که برای او دعا میکنیم چیست.این به معنای آن است که با ادامه این کار با نیایشی صادقانه ممکن است در وجود ما اندکی جسارت و خودپسندی بوجود آید.
این تجربه جمعیت الکلی های گمنام است که مخصوصاً در چنین مواردی میبایست برای آنچه که خواست الهی است دعا کنیم حال هر چه که هست و باید این دعا را در حق دیگران به همان خوبی انجام دهیم که برای خود بجا می آوریم.
آینده جمعیت
ثابت شده است که جمعیت الکلی های گمنام قادر است در هر جا و تحت هر گونه شرایطی روی پای خود بایستد.جمعیت به جایی رسیده است که از هر گونه وابستگی به اعضاء و یا تلاش های برخی از قدیمی ها مثل من بی نیاز است و نوبت به اعضای جدید توانا و پرشوری رسیده است که در مواقع نیاز،خودی نشان میدهند.گذشته از این انجمن الکلی های گمنام به اندازه کافی به چنان بلوغ روحانی رسیده که بداند وابسته به پروردگار است.
واضح است که نخستین وطیفه ما در برابر آینده جمعیت الکلی های گمنام،حفظ کردن همه نیرویی است که هم اکنون داریم.فقط یک سرپرستی هشیارانه بیش از هر چیزی میتواند چنین اطمینانی را بدهد.تحسین ها و موفقیت های بسیاری که در هر جا نصیب ما میشود رضایت خاطری مغرورانه را در وجود ما پدید می آورد که ما هرگز نباید در برابر آن خام شویم.این یک وسوسه زیرکانه است که میتواند امروز ما را بی رونق کند و از قضا فردای ما را نیز متلاشی نماید.ما همیشه برای مواجه شدن با ناکامی ها و حتی پشت سر نهادن شکست و بحران،متحد شده ایم.مشکلات ما نوشابه های الکلی شده بودند.چقدر خوب است که برای مواجهه با موفقیت ها هم توانا باشیم.
خرد،پلی به سوی ایمان
ما همواره با مسئله ایمان،رو در رو مواجه بودیم.پاک کردن صورت مسئله ممکن نبود.برخی از ما مسیر طولانی خِرد به سوی ساحل مطلوب ایمان را پیاده طی کرده بودند ساحلی که دست های زیادی برای خوشامد گوئی صمیمانه به سوی آنها دراز شده بود.اگر چه از همه آنچه که تاکنون خِرد برای ما به ارمغان آورده بود سپاسگزار بودیم با این حال به دلیل نامشخصی نمی توانستیم کاملاً به ساحل قدم بگذاریم.شاید بیش از حد به خِردی که در مسیر قبلی آن را طی کرده بودیم وابسته شده بودیم و شاید دوست نداشتیم این خِرد را که حامی ما بود را از دست بدهیم.آیا به خاطر داشتن نوعی ایمان که شاید خود ما هم از آن غافل هستیم،نبود که به جایی که الان در آن قرار داریم رسیده ایم.
چرا به خِرد،باور نداشتیم؟ آیا به توانایی مان برای اندیشیدن اعتماد نداشتیم؟ آری،ما بطور رقت انگیزی به خِرد،وفادار مانده بودیم.سرانجام دریافتیم که این ایمان است که همیشه همراه ما بوده است.
هرگز دوباره همان نیست
پی برده اند هنگامی که یک فرد الکلی از بیماری خودش تصویری دقیق در ذهن یک الکلی دیگر میسازد ذهنیت شخص شنونده هرگز نمی تواند مانند گذشته باشد.فرد شنونده بدنبال هر باده گساری به خود خواهد گفت: شاید فعالیت جمعیت الکلی های گمنام،درست و یاری رساندن باشد.چنین فردی غالباً از هجوم مشکلات طاقت فرسا با یقین و اعتماد به سوی ما خواهد آمد.
در سالهای اولیه،برخی از کسانی که در جمعیت الکلی های گمنام،هوشیاری یافتند به اشخاصی عبوس و کاملاً ناامید تبدیل شدند.اما سپس با الکلی های با درصد اعتیاد کمتر و حتی تعدادی از افراد مستعد برای اعتیاد به الکل،موفقیت هایی کسب کردیم.اعضای جدیدتری در جمعیت حضور یافتند که هنوز صاحب شغل،خانه،سلامتی و حتی شأن اجتماعی خوبی بودند.
البته برای تازه واردها لازم بود که به لحاظ احساسی،طعم تلخ اسارت در برابر الکل را بچشند ولی برای پذیرفتن پیروزی در جنگ با این مصیبت لازن نبود که خود را در غم غرق سازند.
رهائی از بردگی
در گام سوم،بسیاری از ما بر طبق شناختی که از خالق مان داشتیم به او گفتیم: خدایا،من خود را به تو می سپارم به علت آنکه مرا آفریدی و در حق من بسیار کارها نمودی آن چنان که خود خسته شدی.مرا از اسارت نفس،رهائی بخش،چرا که آن وقت قادر هستم بهتر به آنچه که اراده توست عمل کنم.مشکلات من را حل کم،چرا که بتوانم با قدرتی که تو به من ارزانی داشته ای دیگران را یاری رسانم و به آنان عشق بورزم و مسیر زندگی را آن چنان که تو خواسته ای نشان آنها دهم.باشد که همیشه طبق خواسته تو عمل کنم!
پیش از برداشتن این گام،اطمینان حاصل کردیم که آماده هستیم.سپس توانستیم کاملاً خودمان را به پروردگار مان تسلیم کنیم.
دستیابی به تواضع
دریافته ایم که همیشه لازم نیست که بالاجبار متواضع شویم.همچنان که تواضع در وجود انسان از رنج و مشکلات پیوسته حاصل میشود،میتواند به شکل ارادی و اختیاری نیز در وجود ما بوجود آید.
با دانستن این نکته که اگر بدنبال کسب تواضع نباشیم الکلیسم،ما را هلاک خواهد کرد بر این اساس اگر چه ممکن است هنوز تا اندازه ای مقاومت کنیم ولی بالاخره شروع به تمرین تواضع میکنیم.چرا که عملی است که ارزش انجام دادن را دارد.بر این اساس روزی می آید که گاه فرجام است یعنی روز خلاصی یافتن از طغیان هایی بیشمار.در این روز راه تواضع را برای همیشه و در اعماق قلب مان در زندگی انتخاب میکنیم.
ایمان و عمل
تحصیلات و تعلیمات مذهبی شاید برای بسیاری برتر از آموخته های شما در الکلی های گمنام باشد.چنین افرادی همواره به این فکر میکنند که شما چگونه میتوانید چیزی به دانسته های قبلی آنها اضافه کنید.
ولی مشتاق خواهد بود تا بداند که چرا آموخته هایشان به کار نمی آیند و چرا آداب و رسوم شما بدینگونه نیک عمل میکند.این مثالی برای این واقعیت است که تنها ایمان کافی نیست.ایمان برای اینکه نقش حیاتی داشته باشد باید با ایثار و عدم خودخواهی و اعمال سازنده همراه باشد.
بااشراف به این نکته که چنین افرادی ممکن است نسبت به شما اطلاعات بیشتری از مذهب داشته باشند به آنان یادآوری کنید که هر چند ایمان شان عمیق است با این حال این ویژگی به تنهایی چندان به کمک شان نمی آید.
دکتر باب برای تعلیمات روحانی خودش به من نیازمند نیست.او بیش از من از این تعلیمات آگاه است.مسلماً چیزی که او در اولین ملاقات ما بدان نیازمند بود تواضع عمیق و درکی بود که فقط یک الکلی میتواند به دیگری عرضه کند.چیزی که من بدان نیازمند بودم فروتنی،از خود گذشتگی و مهربانی با هم توأم بود.
خانه تکانی را بطور کامل انجام دهید
گاه و بی گاه تازه واردها تلاش میکنند تا برخی عادات نادرست زندگی شان را حفظ کنند و گام پنجم یعنی فروتنی و تواضع را ندیده انگارند.چنین افرادی بدون استثناء دوباره به الکل روی می آورند و با پایان یافتن مراحل و گامهای برنامه تعجب میکنند که چرا موفق نشده اند.
ما به این اعتقاد هستیم که دلیل این شکست آن است که آنها هیچ وقت خانه تکانی وجودشان را بطور کامل انجام نداده اند.چنین افرادی فهرست درست و کاملی از تمام کارهایی که باید انجام دهند را تهیه کردند اما در انجام فهرست به شکل درست و کامل،کوتاهی کردند.آنان خیال میکردند که ترس و خودستائی در وجودشان از میان رفته و به تواضع در زندگی دست یافته اند اما واقعیت آن است که این اعضاء به همان اندازه که لازم است صداقت،تواضع و شجاعت را فرا نگرفته بودند.
فقط سعی کنید
در دوران نوجوانی خودم مجبور بودم نقش یک قهرمان را بازی کنم زیرا در واقع قهرمان نبودم.مجبور بودم یک موسیقیدان باشم زیرا نمی توانستم هیچ آهنگی بنوازم.ناچار بودم در یک مدرسه شبانه روزی،مبصر کلاس باشم.به ناچار در هر کاری باید اولین میبودم چرا که در قلب لجوج خود حس میکردم در بین مخلوقات خداوند از همه کمتر هستم.نمی توانستم احساس شدید حقارت را بپذیرم و بنابراین برای آن که کاپیتان تیم بیسبال باشم مبارزه میکردم و همچنین نواختن ویلون را آموختم.باید همواره برترین میبودم.اصلی که زندگی خودم را بر پایه آن بنا نهاده بودم "همه یا هیچ" بود.
خوشحال هستم از اینکه برای آن شغل جدید،قصد تلاش داری اما اطمینان حاصل کن که تو تنها قصد "تلاش کردن" داری.اگر خودت را درگیر این نگرش کنی که "من باید موفق شوم،من نباید شکست بخورم،من نمی توانم شکست را بپذیرم" آن وقت است که عملاً عدم موفقیت خود را تضمین کرده ای این قضیه میتواند برگشت به الکل را هم تضمین کند.اگر فقط به امور مخاطره آمیز همچون تجربیاتی سودمند بنگری آن وقت همه چیز بر وفق مراد خواهد بود.
تمرین های سازنده
در جمعیت الکلی های گمنام افرادی هستند که به آنها عیب جویان "مخرب" میگوئیم.سیاستمدارانی که برای دستیابی به مقاصدشان اتهام میزنند البته همه اینها با نیّت خیر و کمک به جمعیت الکلی های گمنام است! اما آموخته ایم که این افراد واقعاً میتوانند به شکلی مخرب هم رفتار نکنند.میبایست با دقت به آنچه که اینان میگویند گوش فرا دهیم.گاهی اوقات آنها و گاهی مواقع نیز تنها بخشی از گفته هایشان درست است.اگر ما نیز میخواستیم مثل آنها رفتار کنیم آنگاه چه طرف مقابل کاملاً واقعیات را بگوید و چه تنها به بخشی از واقعیات اشاره کند و چه کاملاً کذب بگوید سبب ناراحتی ما میباشد.اگر آنها همه حقیقت و یا حتی بخش ناچیزی از آن را بگویند از آنها تشکر میکنیم و می پذیریم که قبلاً در اشتباه بوده ایم.اگر آنها یاوه بگویند،میتوانیم نایده بگیریم و یا به صورت دیگری متقاعدشان کنیم.در غیر این صورت متاسف هستیم از اینکه آنها اینقدر سمج و لجوج هستند و باید سعی کنیم که کل این قضیه را فراموش کنیم.
در برابر نقدهای سازنده چنین روشهایی بهتر برای افزایش صبر و استقامت وجود دارد البته حتی بسیاری از اعضای معقول در نهایت دیدگاه ما را تائید میکنند.
بعد از ماه عسل
برای بیشتر ما نخستین سالهای حضور در انجمن الکلی های گمنام چیزی شبیه به دوران ماه عسل است.در آنجا دلیل جدید و محکمی برای زنده ماندن و انجام فعالیت های شاد وجود دارد در نتیجه مدتی از مشکلات اصلی زندگی دور میشویم.اینها همه سعادتی است که نصیب ما شده است.
اما وقتی این ماه عسل بتدریج پایان می یابد ما نیز مانند دیگران به ناچار ضربه خواهیم خورد و این دقیقاً نقطه شروع آزمایش ها است.ممکن است گروه،ما را به حاشیه براند و یا مشکلات در خانه و یا دنیای خارج،تنش ساز باشند.سپس الگوهای رفتاری گذشته دوباره ظاهر میشوند.اینکه چطور بتوانیم آنها را تشخیص دهیم و چگونه با این تنش ها مواجه شویم میزان پیشرفت ما را نشان خواهد داد.
خِرد همیشه نشان داده هیچ کس تا زمانی که به مرحله خودشناسی نرسد و آنچه را که برای او اتفاق می افتد را نپذیرد و صبورانه در راه تصحیح اشتباهات خودش نکوشد،نمی تواند زندگی بهتری را برای خود بسازد.
نامه ای به دکتر کارل یونگ
نقطه مشترک اغلب تغییر و تبدیل های اساس زندگی – شکل های مختلف این تغییرات مهم نیست – فروپاشی نفس است و فرد خود را در وضعیتی دشوار می بیند.
در مورد من این تنگنا با مصرف مداوم الکل ایجاد شده بود و احساس ناامیدی توسط پزشک معالج به شکل گسترده ای در من تشدید میشد.ناامیدی من وقتی بیش از پیش تشدید و عمیق شد که یکی از دوستان الکلی من،یکی از نظریات شما را در رابطه با ناامیدی را با من در میان نهاد.
در نتیجه تجربه معنوی خودم،تصویری از جامعه الکلی ها برای من پدیدار شده است.اگر هر یک از افراد الکلی،خبر علمی افسردگی ناشی از مصرف الکل را به کسانی که تازه وارد هستند را بدهند آنها به خوبی این حقیقت را درک میکنند اینکه الکلیسم سبب ناامیدی میشود و اینکه الکلی های گمنام همواره با ناامیدی در مبارزه بودند نشانگر و مؤید آن است که پایه و اساس تمام موفقیت های این جمعیت در واقع همین مبارزه با ناامیدی است.
شادی – وقتی آزاد هستیم
برای بیشتر مردم عادی،مشروب خوردن،رهایی از نگرانی ها،ملالت ها و بی حوصلگی ها است.این امر سبب داشتن ارتباطی صمیمی با دوستان و احساس خوشایندی نسبت به زندگی است.
اما این نظیه در مورد کسانی مثل ما که روزهای بسیاری را به نوشیدن بیش از حد می پردازند صدق نمی کند.لذتهای گذشته از بین میروند.در چنین وضعیتی احساس عمیقی در ما ایجاد میشود و میخواهیم از زندگی مثل گذشته لذت ببریم و خودمان را اینگونه گول میزنیم که معجزه ای به یاری ما خواهد آمد و نجات مان خواهد داد.با این حال هر چه بیشتر تلاش میکردیم بیشتر شکست میخوردیم.
ما اطمینان داریم که خداوند،دوست دارد ما را شاد و سرزنده و آزاد ببیند.به همین دلیل به این باور تن در نمی دهیم که لزوماً زندگی همچنان که برای برخی از ما پیش آمده عرصه ترس و نگرانی ها است و برای ما روشن شده است که بیشتر خودمان عامل نگرانی هایمان هستیم.
تمایل به باور داشتن
هرگز نگذارید تعصباتی که نسبت به مفاهیم معنوی دارید مانع شود که از خودتان بپرسید معنویات برای شما چه معنی و مفهومی دارد.در آغاز این همه آن چیزی است که برای شروع رشد معنوی ما و ایجاد ارتباط آگاهانه ما و پروردگار مورد نیاز بود.پس از آن خود را در حال پذیرفتن چیزی دیدیم که تا پیش از آن در نظر ما کاملاً دور از دسترس مینمود و آن چیز رشد بود.اما اگر میخواستیم رشد کنیم باید از یک نقطه شروع میکردیم.بنابراین در ابتدا از ایده های خودمان راجع به خدا – هر چند محدود بود – استفاده کردیم.
باید از خودمان سوال میکردیم: آیا اکنون به باور رسیده ایم و یا آیا میخواهم باور کنم که قدرتی بزرگتر از من وجود دارد یا خیر.هر گاه انسانی توانست بگوید که به باور رسیده است حتی اگر میزان آن کم باشد و یا بگوید که میخواهد به باور برسد ما مؤکدانه به او اطمینان می بخشیم که به سوی هدف خود در حرکت است.
با دیگران شراکت کنیم
همچنان که معنویت هر چه بیشتر در زندگی ما رنگ میگیرد.بیشتر برای ما روشن میشود که در گذشته اگر احساس امنیت میداشتیم زندگی خود را بر اساس بده بستان شکل داده بودیم اما اکنون میبایست که حس شراکت یا برادری را با تمام کسانی که اطراف ما هستند را بوجود آوریم.دریافته ایم که باید دائماً بدون چشم داشتی برای باز پرداخت از خودمان و وجودمان هزینه کنیم و رسیدیم بجائی که دیدیم مردم چنان شیفته ما گشته اند که هرگز بیش از آن چنین نبوده اند و حتی اگر از ما خوششان هم نیامده است آن را درک میکنیم و این امر تاثیر شدیدی بر ما نمی گذارد.
وحدت،تاثیرگذاری و حتی بقای انجمن الکلی های گمنام همواره بستگی به رغبت مستمر ما در جهت ترک برخی از بلند پروازی ها و آرزوهای شخصی مان برای داشتن سلامتی و رفاه فراوان دارد.دقیقاً همانطوری که ایثار به معنای بقا برای یک فرد الکلی است به معنای وحدت و بقا برای گروه و برای همه اعضای جمعیت الکلی های گمنام نیز هست.
خداوند،ما را رها نخواهد کرد
به من گفته اند که شما در گرفتاری ها تحملی عالی دارید.این مشکلات حالتی از سلامتی را پدید می آورند.این گرفتاری شانس بیان سپاسگزاری برای بهبودتان را در انجمن الکلی های گمنام به من میدهد خصوصاً شانسی برای توضیح بیشتر دستورالعمل های انجمن که شما هم اکنون به صورت بسیار امیدوار کننده ای آن را به انجام میرسانید.
بدون شک شما از دانستن آن که جمعیت الکلی های گمنام تقریباً از این لحاظ صاحب رکوردی است خوشحال خواهید شد.این بخاطر آن است که گمان میکنم ما آگاه هستیم که خداوند در هنگام نابسامانی اوضاع رهایمان نخواهد کرد به راستی او حتی هنگامی که اسیر الکل بودیم هم ما را رها نکرد و بر این اساس در بقیه زندگی نیز رها نخواهد کرد.
بطور قطع خداوند قصد ندارد ما را از همه مشکلات و گرفتاری ها مصون نگه دارد و همچنین در آخر او به اصطلاح ما را از مرگ در امان نگه نمی دارد مرگی که در واقع دربی است که به حیاتی نوین گشوده میشود.حیاتی که در آن باید در میان کاخ های مجلل پروردگار اقامت گزینیم.با دانستن این موارد می دانم که ایمان همه وجود تو را فرا گرفته است.

تقصیر چه کسی است؟
در گام چهارم،ما قاطعانه بدنبال شناخت اشتباهات مان بودیم.کجا خودخواه و حقه باز،خودبین و هراسان بوده ایم؟ اگر چه گناه شرایطی که داشتیم کاملاً بر گردن خودمان نبود ولی غالباً سعی میکردیم که همه تقصیر را بر دوش افرادی بگذاریم که با ما سر و کار دارند.
سرانجام دریافتیم که باید خودمان را زیر سئوال ببریم و نه شخص دیگری را بنابراین خطاهایمان را صادقانه پذیرفتیم و مشتاق شدیم این اشتباهات را فوراً حل کنیم.
یک انجمن با عقایدی متعدد
به عنوان یک جمعیت هرگز نباید با فرض آنکه ما نویسندگان و ابداع کنندگان یک مذهب جدید هستیم بسیار به خود مغرور شویم.متواضعانه نشان خواهیم داد که هر اصل از اصول جمعیت الکلی های گمنام از منابع قدیمی اقتباس شده است.
کشیشی در تایلند نوشت که "ما از اصول دوازده گانه بزرگترین صومعه بودایی استفاده کردیم" و کشیش ارشد گفت: "این اصول چقدر خوب هستند! در صورتی که شما در این اصول بجای واژه «خدا» از لغت «خوبی» استفاده کنید ممکن است اندکی برای ما بودایی ها پذیرش این ضوابط،مطبوع تر باشد".با توجه به اینکه شما میگوئید این همان خدائی است که شما می شناسید در نتیجه مسلماً این خدا،خوب هم هست.
آری،اصول دوازده گانه جمعیت الکلی های گمنام مطمئناً مورد قبول بودایی ها نیز قرار خواهد گرفت.
سنت لوئیس به عضو با سابقه ما یاد آوری میکند که چگونه پدر ادوارد دولینگ برای به راه افتادن گروه شان به آنها کمک کرد.این جمعیت عمدتاً از پروتستان ها تشکیل شد اما این قضیه حتی لحظه ای آرامش پدر را بر هم نزد.
رهبری در جمعیت الکلی های گمنام
هیچ جامعه ای بدون وجود یک رهبری توانا در کلیه سطوح متفاوت خودش نمی تواند به وظایف خودش خوب عمل کند و جمعیت الکلی های گمنام هم از این قاعده مستثنی نیست ولی ما اعضای الکلی های گمنام گاهی دوست داریم بدون آنکه هیچگونه رهبری شخصی وجود داشته باشد از پس انجام کارهای خود برآئیم.ما برای تحریف کردن آن عقیده سنتی که میگفت "اصول،مقدم بر شخصیت ها" آماده ایم و برای رسیدن به این نظریه هیچ شخصیتی در رهبری در رهبری قرار نمی دهیم مثل رباتی که چهره ندارد سعی داریم که همه را راضی نگهداریم.
مرد یا زنی که به عنوان رهبر در جمع الکلی های گمنام حضور دارد کسی است که میتواند شخصاً اصول،اهداف و سیاست ها را مؤثر به عرصه عمل و ظهور در آورد.طبیعتاً ما از او حمایت خواهیم کرد و در انجام این کار به او یاری خواهیم رساند.هنگامی که یک رهبر بطور ناخوشایندی از ما استفاده ابزاری میکند مقاومت میکنیم اما هنگامی که او با ملایمت تبدیل به یک فرد اجرائی میشود و هیچگونه تصمیم سازی و تدبیر شخصی نمی کند او را کنار میگذاریم چرا که وی واقعاً یک رهبر نیست.
پاسخی در آینه
هنگام مستی یقین داشتیم که هوش و عقل ما با پشتوانه قدرت ما،قادر است زندگی درونی ما را به خوبی کنترل کند و موفقیت ما را در عرصه اجتماعی تضمین نماید.این نظریه شجاعانه که در آن هر انسانی نقش خدا را بازی میکرد در حرف بسیار زیبا بود اما در عمل چطور؟ پاسخ به این سوال مهم که این نظریه در عمل چگونه است را تنها با یک نگاه دقیق در آینه میتوان یافت.
هشیاری معنوی من کاملاً ناگهانی و مجاب کننده بود.فوراً به یک عضو هر چند کوچک از جهان هستی تبدیل شدم،جهانی که با عدالت و عشق بر مخلوقات خدا فرمانروائی میکرد.اهمیتی ندارد که پیامدهای لجاجت و جهالت من و دیگر دوستان من بر روی زمین چیست بلکه مهم آن است که معنویت،یک حقیقت زنده است.معنویت،اطمینانی جدید و قطعی در وجود من ایجاد نمود که هرگز مرا ترک نخواهد کرد.
تواضع برای جمعیت نیز هست
ما اعضای جمعیت الکلی های گمنام گاهی از مزایا و خوبی های مان لاف میزنیم.بگذارید از خاطر نبریم که تنها تعداد معدودی واقعاً از این مزایا بهره مند شدند.در وهله نخست ما با تازیانه ظالمانه الکلیسم در تنگنا قرار گرفتیم تا این فضائل را بپذیریم و این کار از روی تمایل نبود بلکه ناچار به پذیرش آن بودیم.هنگامی که نسبت به صحت ظاهری اصول اساسی مان اطمینان حاصل کردیم تصمیم گرفتیم از این اصول پیروی کنیم.برخی از ما مخصوصاً خود من حتی با وجود بی میلی از اصول جمعیت اطاعت کردیم.
اما سرانجام دریافتیم که همان اصولی که ما مشتاقانه تلاش در به انجام رساندن آنها داشتیم اصولی بودند که خداوند به ما آموخته بود.
آیا هشیاری کافی است؟
انسان الکلی شبیه به طوفان پیچیده ای است که مسیرش از میان زندگی دیگران میگذرد.جایی که قلب ها شکسته است،روابط لذت بخش مرده است،عواطف ریشه کن شده است و عادات خودپسندی و بی مبالاتی وضعیت خانه را دچار هرج و مرج کرده است.
اگر کسی بگوید که رهائی از الکل به تنهائی کافی است این نشانه بی دقتی او است.چنین کسی مثل کشاورزی است که از پناهگاه خود بعد از طوفان بیرون آمده و خانه خودش را ویران می بیند،به همسر خودش میگوید: بی خیال همه این خرابی ها،مهم آن است که طوفان تمام شده است.
از خودمان میپرسیم منظور ما از اینکه میگوئیم ما به افراد دیگری نیز "آسیب" رسانده ایم چیست؟ یک نفر چه نوع و از چه طریق میتواند گزندی به دیگری برساند؟ به منظور تعریف کردن واژه "آسیب" در معنای واقعی خودش باید آن را نتیجه تصادم غرایز خطاب کنیم که سبب رساندن زیان های فیزیکی،روحی،عاطفی و روانی به افرادی میشود که با ما در ارتباط هستند.
آغاز یک خویشاوندی صادقانه
هنگامی که به جمعیت الکلی های گمنام دسترسی یافتم و برای اولین بار در زندگی خودم میان مردمی قرار گرفتم که به نظر میرسید مرا می فهمند.این حس تعلق بسیار مهیج بود.گمان کردم که معضل تنهائی دیگر حل شده است.
اما بزودی دریافتم حتی هنگامی که از نظر اجتماعی چندان تنها نبودم همان موقع هم از بابت دردهای کهنه ناشی از تنهائی رنج میبردم.من هنوز به جمعیت تعلق نداشتم مگر زمانی که با صراحت کامل درباره ناسازگاری های خودم صحبت کردم و به سخنان فرد دیگری نیز در این باره گوش فرا دادم.
پاسخ مشکل من در واقع گام پنجم بود.این مرحله آغاز یک خویشاوندی صادقانه با انسانها و با پروردگار بود.
روز عزیمت به خانه
همانطور که هشیاری به معنای داشتن عمر طولانی و شادمانی فردی است اتحاد هم دقیقاً برای کل جامعه ما همین معنا را دارد.ما بصورت متحد زندگی میکنیم جدائی ما سبب نابودی ما میشود.
ما باید عمیقاً به فکر افراد بیماری باشیم که هنوز به جمعیت الکلی های گمنام می پیوندند.در همان حین که برای باز یافتن اعتقاد و زندگی خودشان تلاش میکنند از آنها میخواهیم هر آنچه را که بدان نیاز دارند را در این جمعیت بیابند همان چیزی که ما یافتیم و اگر ممکن باشد حتی بیشتر از آن.
تاکنون هیچ جمعیتی به این اندازه مراقبت،هوشیاری و تلاش گر نبوده است تا اینقدر معنوی و تاثیرگذاری دائمی خود را حفظ کند و در آمادگی کامل برای پذیرش اعضای نیازمند جدید قرار داشته باشد.
آیا به همه انسانها عشق می ورزیم؟
افراد زیادی وجود ندارند که صادقانه بتوانند ادعا کنند که همه انسانها را دوست دارند.اکثر ما باید بپذیریم که انسانها را خیلی کم دوست داشته ایم و باید بپذیریم که با بسیاری از دیگر انسانها تفاوت داشته ایم.ما واقعاً بسیاری از انسانها را دوست نداشتیم و یا از آنها متنفر بودیم.
ما اعضای الکلی های گمنام دریافتیم که به منظور حفظ تعادل مان به چیزهای بهتری نیاز داریم.این عقیده که میتوانیم بطور انحصار طلبانه با تعداد اندکی از افراد مهربان باشیم موجب نادیده گرفتن افراد زیادی میشود و در کل سبب میشود که نسبت به هر کسی احساس ترس و یا تنفر داشته باشیم بنابراین حتی به میزان کمی هم که شده این عقیده باید ترک شود.
میبایست از کسانی که دوست شان داریم درخواست های نامعقول نکنیم و یا میتوانیم جائی که سابقاً به افراد محبت نکرده ایم مهربان باشیم.نهایتاً میتوانیم با کسانی که دوست شان نداریم با عدالت و احترام برخورد کنیم.شاید این راهی باشد تا آنها را درک کرده و کمک شان کنیم.
مزیت گفت و شنود
هر کسی باید بپذیرد که ما اعضای جمعیت الکلی های گمنام بطور شگفت آوری افراد خوشبختی هستیم.خوشبخت از آن جهت که قادر هستیم بسیار رنج بکشیم.خوشبخت از آن جهت که میتوانیم فوق العاده خوب همدیگر را بشناسیم،درک کنیم و دوست بداریم.
این ویژگی ها و مزیت های متنوع به ندرت حاصل میشود.به راستی اکثر ما به خوبی آگاه هستیم که اینها هدایای کمیابی هستند که منشاء اصیل شان از رنجی مشترک و نجاتی مشترک بوسیله پروردگار سرچشمه میگیرد بنابراین ما از بابت داشتن ارتباطاتی تا این حد زیاد،خوشبخت هستیم و از این لحاظ بر دوستان غیرالکلی خود که اطراف ما زندگی میکنند پیشی گرفته ایم.
عادت کرده بودم بخاطر شرایطی شرمسار باشم بنابراین با هیچ کس در مورد آن صحبت نمی کردم اما این روزها آزادانه اقرار میکنم که انسان افسرده ای هستم و این اقرار،افراد افسرده دیگری را به سوی من جذب کرده است.کار کردن با آنها کمک بزرگی به من است.
ارزش اراده انسان
بسیاری از تازه واردها با این اعتقاد که اراده انسان هر چه باشد ارزش ندارد آن را نادیده گرفت،پیشرفت شان بدون استفاده از اراده و توان شخصی،ثبات و توأمان با رکود است.
هر چند چیزهای بسیاری نیز وجود دارد که شخص به تنهایی قادر به انجام آنها است.انسان با در نظر گرفتن شرایط خودش میبایست برای انجام چنین کارهایی اقدام کند.وقتی رغبت و تمایل لازم را بدست آورد پس از آن او دیگر تنها کسی است که میتواند برای دستیابی به معنویت تلاش کند.سعی در انجام چنین عملی منبعث از اراده خود او است.این عمل استفاده درستی از استعداد است.
به راستی همه اصول دوازده گانه جمعیت الکلی های گمنام نیاز دارد که ما با تحمل و تلاش شخصی خودمان از آنها پیروی کنیم و ما به خواست خدا که پیروی از این اصول است عمل خواهیم کرد.
زندگی هر کسی
تأکید جمعیت الکلی های گمنام مبنی بر پرسش شخصی از خویش،کار دشواری است زیرا تعداد بیشماری از ما واقعاً راه و رسم یک خودسنجی دقیق را هرگز نیاموخته ایم.
به محض اینکه این تمرین مفید تبدیل به عادت شود ثابت خواهد کرد که همه زمانی که صرف این تمرین میشود هرگز به هدر نرفته است.دقایق و حتی ساعاتی که وقف خودسنجی میشوند عاملی هستند برای آن که دیگر ساعات باقیمانده روزمان بهتر و شادتر سپری شود.در دراز مدت پرسش نامه های ما دیگر چیزهای غیرعادی و زائد زندگی به شمار نرفته و تبدیل به یک ضرورت در حیات هر کسی میشوند.
زندانیانی آزاد
نامه ای به یک گروه زندانی:
هر عضو از جمعیت الکلی های گمنام به تعبیری یک زندانی محسوب میشود.هر یک از ما با حصاری که دور خود کشیده است از جامعه دوری میگزیند.هر یک از ما به عنوان یک ننگ اجتماعی شناخته شده ایم.تعداد زیادی از شما مردم نیز در حق ما سختگیری بیشتری میکنید.در مورد شما،جامعه هم پیرامون تان دیواری ساخته است اما با این حقیقتی که حالا تقریباً همه اعضای جمعیت از آن مطلع هستند هیچگونه تفاوت واقعاً مهمی وجود ندارد.
بنابراین هنگامی که شما به عنوان یک عضو از جهان بیرونی به جمعیت الکلی های گمنام میرسید،میتوانید مطمئن باشید که هیچکس به کارهای گذشته شما حتی ذره ای اهمیت نخواهد داد.هر آنچه که شما سعی میکنید باشید نه آنچه که قبلاً بودید،همه آن چیزی است که برای ما حائز اهمیت است.
تحمل مشکلات روانی و عاطفی هنگام تلاش برای حفظ از بلای الکل بسیار مشکل میشود.هنوز در دراز مدت می بینیم که تفوق بر الکل مهمترین آزمون در الکلی های گمنام است.ناملایمات بیش از آسایش و موفقیت در زندگی به ما فرصت رشد میدهند.
به دنبال ایمان گمشده گشتن
هر یک از اعضای جمعیت الکلی های گمنام میگوید: ما از ایمان دوران کودکی خودمان روگردان بودیم.مادامی که به موفقیت های مهمی دست می یافتیم حس میکردیم که در بازی زندگی برنده شده ایم.این قضیه بسیار هیجان انگیز بود و سبب شادی ما میشد.
چرا باید اندیشه های الهی،وظایف دینیو یا ندای روح ما سبب آزردگی خاطر ما شود؟ اشتیاق ما به پیروزی باید سبب حرکت ما شود.
اما هنگامی که الکل ما را از راه به در کرد و هنگامی که نمره همه کارت های امتیاز مسابقه ما "صفر" شد و دریافتیم که تنها با یک حمله دیگر برای همیشه از بازی اخراج میشویم آن وقت مجبور شدیم تا به جستجوی ایمان گمشده خویش بپردازیم.در جمعیت الکلی های گمنام بود که به این مطلب پی بردیم.
کمال مطلوب
تواضع هیچ یک از ما انسانها،مطلق و کامل نیست.در بهترین شرایط،ما تنها میتوانیم به معنا و عظمت چنین ایده کاملی نظری اجمالی بیندازیم.تنها خداوند میتواند یک تجلی نامحدود باشد.ما انسانها میبایست در قلمرو خداوند،زندگی و رشد کنیم.
بنابراین ما در حال حاضر تنها در جستجوی تواضعی بیشتر هستیم.
تعداد انگشت شماری از ما میتوانند برای نگریستن به کمال مطلوب معنوی و اخلاقی آماده شوند.میخواهیم تنها همان میزان پیشرفتی را که ممکن است سر راه ما قرار گیرد را بدست آوریم البته بر طبق عقاید متفاوت و متنوعی که در مسیر زندگی مان به آنها بر میخوریم.بجای آنکه به دنبال هدفی سالم باشیم که مطابق اراده خداوند است از روی ناآگاهی برای "خود مختار شدن" تلاش میکنیم.
هیچ دستوری صادر نشد
سفارش یک رهنمود بی نظیر برای اعضاء و تثبیت انجمن و تعیین مجازات برای اعضاء،نه تنها از عهده مجمع خدمات عمومی جمعیت الکلی های گمنام و هیأت متولیان آن خارج است بلکه معمولی ترین کمیسیون نیز قادر به انجام آن نیست.ما بارها و بارها تلاش کرده ایم ولی همیشه نتیجه کار ما شکست مطلق است.
گاهی اوقات گروه سعی در اخراج کردن اعضاء دارد اما فرد طرد شده از گروه برای شرکت در جلسه گفتگو به انجمن برمیگردد و میگوید: این جلسه،زندگی ما است.شما نمی توانید از حضور ما در آن جلوگیری کنید.
کمیسیون ها به تعداد زیادی از اعضای جمعیت آموخته اند که از کارکردن با کسانی که به وضع وخیم گذشته برگشته اند دست بکشند آن هم فقط با گفتن اینکه: چطور من میتوانم از عهده انجام وظیفه خودم در دوازدهمین مرحله برآیم.شما در مقام قضاوت،چه کسی هستید؟
این به معنای آن نیست که اعضای جمعیت الکلی های گمنام،نصایح و پیشنهادات مفیدی را که افراد با تجربه ارائه میکنند را نمی فهمند بلکه عضو این انجمن به سادگی با پذیرفتن دستورات،مخالفت میکند.
عذاب حاصل از احساس مستی
یکی از ناخوشایندترین و شدیدترین نقص هایی که میشناسیم،ترحم جوئی است.این عیب،سدی در مقابل پیشرفت معنوی است و میتواند با فشار مفرطی که برای کسب محبت و دلسوزی وارد میکند کل گفتگوهای ثمر بخش را که با دوستانمان در انجمن داریم را تحت محاصره قرار دهد.این سبب احساسی عذاب میشود.عذابی که عامل بیماری ما است.
چاره چیست؟ خوب،بگذار نگاهی جدی به خود بیندازیم و حتی نگاه جدی تری به اصول دوازده گانه جمعیت الکلی های گمنام که در جهت بهبود میباشد.هنگامی که مشاهده میکنیم چه تعدادی از دوستان ما در جمعیت الکلی های گمنام به منظور فراتر رفتن از دردها و گرفتاریهای بزرگ شان از اصول دوازده گانه استفاده کرده اند باید هوشمندانه برای به کارگیری این اصول حیات بخش در زندگیمان تلاش کنیم.
کی و چگونه خدمات رسانی کنیم
کسانی که داشتن پول و سرپناه را از شرایط لازم جهت کسب هوشیاری می دانند در اشتباه هستند.گر چه گاهی که دریابیم کسی واقعاً به قصد رهائی از الکل به انجمن پای میگذارد شرایط اقتصادی کاملاً مناسبی را فراهم میکنیم.مسئله آن نیست که آیا ما باید این خدمات را بدهیم و یا خیر،مسئله آن است که کی و چگونه میبایست این خدمات را ارائه دهیم.
وقتی فردی مسئله ترک خود را وابسته و تابعی از مسئله حل شرایط مادی خود میکند آنگاه الکل بجای قدرت باریتعالی،حکمران است.چنین فردی به کرّات اذعان میکند تا زمانی که مشکلات مادی اش حل نشده نمی تواند بر الکل غلبه یابد.
تا زمانی که بجای خدا به دیگر انسانها وابسته مالی باشیم،نمی توانیم مصرف الکل را متوقف سازیم.درک این نکته برای بسیاری از دوستان ما دشوار است که یا باید وابسته به خدا باشیم و یا ترک الکل غیرممکن است.یا وابسته یا غیروابسته،یا شاغل یا بیکار،یا متأهل یا مجرد،در یک زمان نمی توان هر دو را داشت.
سختگیری به خودمان و محبت به دیگران
ما نمی توانیم چیزی را که باعث آزردگی و ناخشنودی همسران و یا والدین ما میشود را برایشان فاش کنیم.ما در تأمین هزینه های آنها هیچ قصوری از خود نشان نمی دهیم.
اما برای فرد دیگری که ما را خوب درک میکند و با او رودربایستی نداریم چنین مسائل مخربی از سرگذشت مان را تعریف میکنیم.قانون چنین است که میبایست به خودمان سخت گیریم اما نسبت به دیگران ملاحظه کار باشیم.
منصفانه و درست آن است که زمان صرف کرده و مسائل را به شکلی با خانواده مان در میان بگذاریم.عاقلانه نیست که بدترین مسائل را همان ابتدا با آنها مطرح کنیم.اما هنگامی که میخواهیم بدترین مسائل و مشکلات مان را نیز با آنها در میان بگذاریم باید بخاطر داشته باشیم که با به آشوب کشاندن غیرمعقول ذهنی دیگران،خود به آرامش روانی دست نمی یابیم.
در میانه راه
در بعضی از گروههای جمعیت الکلی های گمنام،گمنامی به یک پوچی واقعی می انجامد.اعضاء در چنان فضای کمبود گفتگویی قرار دارند که حتی نام خانوادگی یکدیگر و یا محل سکونت هم را نمی دانند.چنین گروهی شبیه به یک زندان زیرزمینی است.
در دیگر گروهها ما دقیقاً برعکس این قضیه را می بینیم.
هر چند می دانم که ما به تدریج از چنین شرایط طاقت فرسایی خودمان را به سوی میانه مسیر میکشانیم.بیشتر اعضایی که موعظه میکنند مدت زیادی دوام نمی آورند و افرادی که بیش از دیگران ناشناخته اند آماده هستند که از اختفای مربوط به دوستان شان در جمعیت و همکاران اداری شان و افرادی مثل آنها خارج شوند.گمان میکنم گرایشی قدیمی نسبت به میانه راه وجود دارد و احتمالاً این بخش از مسیر،همان جایی است که میباید در آن باشیم.
بیا حتماً برویم
پس از شکستی که در برابر قطع رابطه با انسانهای الکلی خوردم دکتر سیلک ورث مشاهده پرفسور ویلیام جیمز را بیاد آورد که تقریباً دگرگونی واقعی تجربه های معنوی همیشه بر اساس مصیبت و ضعف هستند.دکتر سیلک ورث گفت از موعظه کردن آنها دست بردارید و در ابتدا به آنها نکات جدی پزشکی را ارائه دهید.این عمل ممکن است آنها را عمیقاً راضی کند و بنابراین مشتاق خواهند شد که از پس انجام هر کاری به خوبی برآیند.سپس امکان دارد عقاید مذهبی شما و حتی وجود یک نیروی برتر را بپذیرند.
ما از شما عاجزانه میخواهیم که از ابتدا شجاع و دقیق باشید.برخی از ما مقاومت میکنیم تا از عقاید کهنه مان دست برنداریم و این کار هیچ نتیجه ای نخواهد داشت تا هنگامی که ما واقعاً از آنها دست بکشیم.
افکار بامدادی
درباره هشیاری بگذار در مورد بیست و چهار ساعتی که پیش رو داریم،بیندیشیم.ما از خداوند درخواست میکنیم که فکر ما را خصوصاً معطوف کند به مطالبه هر آنچه که جداً از هر گونه ترحم جوئی،فریب کاری و انگیزه های خودکاوی میباشد.رها از همه این چیزها،میتوانیم با اعتماد به نفس از استعدادهای ذهنی مان استفاده کنیم،چرا که خداوند،عقل را برای استفاده کردن به ما داد.هنگامی که افکار روشن ما از انگیزه های بد،تفکیک شدند زندگی اندیشمندانه ما در مرتبه عالی تری قرار خواهد گرفت.
اگر ناچار شویم که میان این دو شیوه یکی را بپذیریم از خداوند طلب الهام،اندیشه باطنی و یا یک تصمیم میکنیم.سپس آرام میگیریم و آن شیوه را راحت برمیگزینیم و اغلب از این بابت شگفت زده هستیم که چطور ندای پاسخ های صحیح پس از مدتی که تلاش کردیم به گوش ما رسید.
ما معمولاً با نیایشی که...به اندیشه مان خاتمه میدهیم خصوصاً درخواست برای رهائی از لجاجت های مخرب.
به سوی رشد
بسیاری از بیماران قدیمی برنامه جمعیت الکلی های گمنام "درمان نوشیدن الکل" را بطور جدی دنبال کردند ولی آزمایش های موفقیت آمیز نشان داده است که اغلب آنها هوشیاری عاطفی ندارند.برای اثبات این مطلب باید بلوغ و تعادلی واقعی (در واقع تواضع) را در ارتباط های خودمان با خود و با دوستانمان و خدا داشته باشیم.
بیائید برنامه جمعیت الکلی های گمنام را به یک گروه بسته مبدل نکنیم،بیائید تجربیات خودمان را بخاطر چیزهای ارزشمند اطراف خودمان نادیده نگیریم.بگذارید هر عضو از اعضای گروه هر نوع تلاش انسانی در زمینه های مختلف را امتحان کند.به آنها اجازه دهید تجربه و نفس جمعیت الکلی های گمنام را بر عهده گیرند،آنها باید برای انجام این امور به هر آنچه که مفید است جامه عمل بپوشانند.بخاطر اینکه نه تنها ما را از الکلیسم رهائی می بخشد بلکه دنیا هم ما را به اصل خودمان برمیگرداند.
جنگ یک تنه
براستی تعداد کمی از افراد که تحت هجوم و فرمانروایی الکل قرار میگیرند در جنگ یک تنه بر علیه آن پیروز میشوند.بر اساس یک آمار حقیقی تقریباً الکلی ها هرگز صرفاً با منابع شخصی بهبود نمی یابند.
یک زوج مکتشف به همراه کابین و یک جعبه ویسکی اسکاتلندی به سمت آلاسکا حرکت کردند.هوا سرد و سردتر شد،50 درجه زیر صفر،آنها شروع به نوشیدن کردند و آتش به بیرون زبانه کشید.بندرت میشود در سرمای شدید از مرگ گریخت.یکی از آنها زمانی که از خواب،بیدار شد برای برای درست کردن آتش به بیرون رفت تا سوخت پیدا کند.او به یک ظرف روغن خالی که آب در آن یخ بسته بود برخورد.در زیر قالب یخ یک شئ قرمز رنگ دید.هنگامی که یخ روی آن شئ،ذوب شد کتاب جمعیت الکلی های گمنام پدیدار گشت.یکی از آن دو نفر کتاب را خواند و از مستی بیرون آمد (هشیار شد).در افسانه آمده است که او از بنیانگذاران یکی از گروههای شمالی ما شد.
غریزه زندگی کردن
وقتی مردان و زنان مقدار زیادی الکل مصرف میکنند زندگی خویش را ویران کرده و مرتکب غیرطبیعی ترین عمل میشوند.با سرپیچی کردن از امیال غریزی خودشان برای صیانت نفس خویش به نظر میرسد که در مقابل خود – ویرانگری،سر تسلیم فرود می آورند.آنها برخلاف غریزه باطنی خود عمل میکنند.
آنها همانطور که به تدریج به واسطه تخریب هولناک ناشی از الکل،خوار و پست شمرده میشوند رحمت خداوند شامل حال آنها شده و آنها را از وسواس فکری خلاص میکند.در اینجا است که غریزه نیرومند میل به زندگی در آنها کاملاً میتواند در راستای خواسته پروردگارشان مبنی بر عطا کردن حیاتی نوین قرار گیرد.
از مشخصه اصلی تجربه روحی این است که این تجربه خارج از همه تناسب مربوط به فرآیند نظم،ایمان و عقیده،به گیرنده انگیزه بهتر و جدیدتری را اعطا میکند.
این تجربیات نمی توانند به یکباره سبب دگرگونی ما شوند آنها به منزله تولد دوباره یک فرصت تازه و مسلم هستند.
آیا آزمایش کرده اید؟
از آنجا که عدم تعصب و آزمایشگری از مشخصه های حتمی و لازم الاجرای تمدن "علمی" میباشند به نطر عجیب می آید که بسیاری از دانشمندان نسبت به تجربه کردن شخصی فرضیه هایی که اول خداوند و سپس بشر به آنها دست یافته،بی میل هستند.آنها ترجیح میدهند بر این باور بمانند که بشر،محصول اتفاقی تکامل میباشد به این معنی که خداوند به عنوان خالق،وجود خارجی ندارد.
فقط میتوانیم از آزمایش خودم درباره این دو مفهوم،خبر دهم و اینکه در مورد من ثابت شده است که مفهوم و تصور کلی خداوند به عنوان یک اصل برای زندگی کردن بهتر است نسبت به مفهومی که فقط انسان را در کانون توجه قرار میدهد.
با این حال،نخستین کسی هستم که از حق شما دفاع میکنم و به آنچه که خواسته شما است می اندیشم.من صرفاً این سئوال را میپرسم: آیا تا به حال در زندگی تان واقعاً سعی کرده اید طوری فکر کنید مثل اینکه خدائی وجود دارد؟ آیا آزمایش کرده اید؟
ما نیاز به کمک اطرافیان مان داریم
واضح است هنگامی که به تنهائی به خودسنجی خویش می پردازیم و عیب هایمان را نیز بر اساس آن تنهایی می پذیریم تقریباً چنین عملی (برای آنکه به خود کمک کرده باشیم) کافی نیست.اگر قطعاً حقیقت وجود خودمان را بشناسیم و آن را پذیرا باشیم به ناگزیر به کمک های دنیای بیرونی خویش که شامل کمک های پروردگار و دیگر انسانها میشود نیاز پیدا میکنیم.
فقط از طریق گفتگویی صریح با خودمان از طریق اشتیاق برای پذیرش نصیحت و مسیر،میتوانیم قدم در راهی بگذاریم که جهت آن بسوی اندیشه ای صادقانه،صداقتی خالص و تواضعی واقعی است.
اگر در حال فریب دادن خودمان هستیم یک مشاور ماهر میتواند سریعاً متوجه این قضیه شود و همچنان که او ماهرانه ما را از خیال پردازی هایمان دور میکند،شگفت زده میشویم از اینکه پی به انگیزه هایی میبریم که از آن در جهت دفاع کردن از خودمان در برابر حقایق ناخوشایند استفاده میکنیم.هیچ راه دیگری وجود ندارد که در آن به این سرعت،ترس و غرور و جهالت از بین برود.پس از مدتی پی میبریم که بر شالوده نوینی از شخصیت،قاطع و ثابت ایستاده ایم و با خوشحالی مایه افتخار حامی مان شده ایم همان کسی که با پندش،راه را نشان ما داد.
بخشش های پروردگار
می بینیم که خورشید هرگز از انجمن الکلی های گمنام رو نمی گرداند چونکه بیش از پنجاه هزار و سیصد نفر از اعضاء تاکنون از بیماری شان بهبود یافته اند و چونکه در هر جایی قدم را فراسوی موانع هولناک مبارزه،مذهب و ملیّت نهاده ایم.چنین اعتماد به نفسی که بسیاری از ما را قادر کرده است تا از مسئولیت هایمان در برابر هشیاری،رشد و تاثیرگذاری بر جهان آشوب زده ای که در آن زندگی میکنیم آگاه شویم مطمئناً وجود ما را سرشار از عمیق ترین شادی و رضایت خاطر خواهد کرد.
اما نسبت به مردمی که تقریباً همیشه با تلاش بسیار چیزی را آموخته اند قطعاً نباید به خودمان تبریک بگوئیم.باید درک کنیم که این نعمت ها در واقع بخشش های پروردگار هستند که تا حدی به واسطه میل فزاینده ما به دریافتن و انجام دادن آنچه که خدا برای ما مقدر کرده است با هم سازگار شده اند.
عبادتی که تحت فشار انجام گیرد
هرگاه خود را تحت تنش شدیدی حس میکنم مدت طولانی تری را صرف پیاده روی روزانه می نمایم و به آرامی نیایش آرام بخش مان را مطابق با ریتم قدمها و نفس هایم در حین پیاده روی تکرار میکنم.
اگر احساس کنم که دیگران تا حدی عامل رنج من شده اند سعی میکنم این جمله را تکرا کنم "خدایا: آرامشی به من عطا فرما که به واسطه آن بهترین این افراد را دوست بدارم و هرگز از بدترین آنها نهراسم".روش شفابخش و مطبوع تکرار که گاهی در طی چندین روز نیاز به انجام دارد به ندریت در باز گرداندن من به یک موازنه و ارتباط عاطفی سالم با شکست مواجه شده است.
عواقب کار خود را بپذیریم
درباره آن خطائی که مرتکب شده اید چندان مأیوس نباشید.تقریباً همیشه ما افراد الکلی،مطلب را با تلاش فراوان می آموزیم.
عقیده شما مبنی بر نقل مکان به جایی دیگر ممکن است خوب و یا بد باشد.شاید شما وارد یک مخمصه عاطفی و یا اقتصادی شوید که قادر نباشید مکانی را که در آن هستید را به خوبی کنترل کنید اما شاید هم دقیقاً کاری را که همه ما انجام داده ایم را در یک زمان انجام دهید.شاید هم میدان را خالی کنید.چرا برای آنکه دوباره با دقت بیندیشی تلاش خود را نمی کنی؟
آیا واقعاً در وحله اول،بهبودی خودت را در نظر گرفته ای و یا سعی میکنی که آن را وابسته به مردم،مرتبه ها و شرایط،قلمداد کنی؟ ممکن است این بهانه را بسیار بهتر از آن بدانید که عواقب کار خود را در هر موقعیتی که هستید،بپذیرید و بهتر از آن بدانید که به کمک برنامه جمعیت الکلی های گمنام،بالاخره پیروز شوید.قبل از آنکه تصمیمی بگیری با در نظر گرفتن این حالات آن را بسنج.
تنهائی
سابقاً قضیه الکلیسم مربوط به تنهائی افراد میشد حتی اگر چه در میان مردمی زندگی میکردیم که ما را دوست داشتند اما هنگامی که لجاجت ما سبب شد افراد از ما دوری گزینند و حسابی تنها شدیم قمار بازی با افراد مهم را در مشروب فروشی ها آغاز کردیم.چنانچه این امر تحقق نمی یافت ناچار بودیم به تنهایی در خیابان قدم بزنیم تا بلکه محبت عابران پیاده را به خود جلب کنیم.
در تلاش بودیم که امنیت عاطفی مان را یا از طریق سلطه بر دیگران بدست آوریم و یا به واسطه وابسته بودن به دیگران کسب کنیم.حتی هنگامی که کاملاً تقدیر ما دچار زوال نشده بود با وجود این در زندگی،احساس تنهایی میکردیم.هنوز بیهوده سعی میکردیم بوسیله وابستگی یا تسلطی بیمارگونه به خود اطمینان دهیم.
برای افرادی از ما که چنین بوده اند جمعیت الکلی های گمنام،یک مفهوم بسیار استثنایی دارد.در این انجمن می آموزیم که چگونه با افرادی که درک مان میکنند رابطه ای خوب برقرار کنیم و مجبور نیستیم که بیش از این تنها بمانیم.
اول اندیشه وانگهی گفتار
براستی مردان و زنان با تدبیر به میزان زیادی،دور اندیشی میکنند.آنها می دانند که بدون آینده نگری همه...
اینکه فقط "بی گدار به آب بزنیم" کافی نیست.اگر این عمل ما سرشار از ترس،سوءظن و یا عصبانیت باشد بهتر است اصلاً بدنبال چیزی نبوده و اقدام به کاری نکنیم.
هنگامی که درمی یابیم انتخاب ما باید تعیین کننده میزان اشتباه ما باشد و این در صورتی مقدور است که مایل باشیم از تجربه،چیزی بیاموزیم بنابراین ترس ناشی از تصمیم گیریهای بزرگ و کوچک در وجود ما از بین میرود.تصمیم ما باید یک تصمیم درست باشد.ما باید از خداوند سپاسگزار باشیم چونکه به ما،شهامت و موهبتی ارزانی داشته که از طریق آن میتوانیم انگیزه ای برای حرکت داشته باشیم.
رضایت های حاصل از یک زندگی خوب
این احساس چقدر عالی است که ما خصوصاً در میان دوستان مان ناچار نیستیم از نظر مفید بودن و عمیقاً شاد بودن،برجسته و معروف باشیم.ما نه میتوانیم که از پیشروان شهرت و اهمیت باشیم و نه آرزوی کسب شهرت را داریم.
خدمتگزاری با میل و رغبت،صورت پذیرفت و وظائف صادقانه انجام شدند.مشکلات با کمک پروردگار به خوبی پذیرفته و یا حل شدند.علم بر این نکته که چه در خانه و چه در جهان بیرونی،ما در یک تلاش همگانی با یکدیگر شریک و رفیق هستیم.این حقیقت که از نظر خداوند،همه انسانها دارای اهمیت هستند.اثبات این نکته که عشق،سخاوتمندانه بهره زیادی را نصیب ما میکند.اطمینان بر این که ما بیش از این در زندانهای خودسازی،منزوی و تنها نخواهیم ماند.داشتن یقین که میتوانیم شایسته و متعلق به آن چیزهایی باشیم که پروردگار برای ما میخواهد.همه اینها در واقع رضایت های حاصل از یک زندگی خوب هستند که هیچ مراسم و شرایطی و هیچ میزان از ثروت های مادی نمی تواند جایگزین آن شود.
درکی وسیع تر
به منظور دسترسی به تعداد بیشتری از افراد الکلی،میبایست درک صحیحی از جمعیت الکلی های گمنام و حُسن نیّت عمومی نسبت به حضور در جمعیت در هر جایی به جریان افتد.ما هنوز نیاز داریم که به یاری عواملی همچون دارو،مذهب،کارفرمایان،دولت ها،دادگاه ها،زندان ها،بیمارستان های امراض روانی و همه عوامل موجود در زمینه الکلیسم،وضعیت بهتری را پیدا کنیم.لازم است که در جهات افزایش حسن نیّت سردبیران،نویسندگان و کانال های تلویزیون و رادیو نسبت به جمعیت الکلی های گمنام بکوشیم.این جولانگاه های تبلیغاتی باید گسترده تر شوند.
هیچ مسئله ای برای رفاه آینده جمعیت مهمتر از شیوه ای که در قالب وسائل ارتباطی مدرن از آنها استفاده میکنیم وجود ندارد.انجام این شیوه به خوبی و از روی فداکاری میتواند نتایجی عالی در تصور کنونی ما ایجاد کند.
یا باید این وسیله بزرگ را به سختی جابجا کنیم و یا میبایست به واسطه بروز نفس پرستی و منیّت مردمی که اطراف ما هستند،نابود شویم.به رغم این خطر،گمنامی اعضای جمعیت قبل از کمک همه مردم،پشتیبان و همچون سپر ما است.
آیا این تجربه ای استثنائی است؟
من تجربه و یا "نور" مرموز و عظیمی دریافت میکردم و در ابتدا آن تجربه در نظر من چنان فطری مینمود که حس میکردم شخصی بسیار استثنائی هستم.
اما هنگامی که الان به این واقعه عظیم رجوع میکنم فقط احساس خوشحالی دارم.حالا واضح به نظر میرسد که تنها مشخصه های استثنائی تجربه من،غیرمنتظرگی آن و عقیده قاطعانه و بی واسطه ای بود که در پی داشت.هر چند از همه جهات دیگر اطمینان دارم که تجربه من اساساً شبیه آن معیاری است که به وسیله آن هر یک از اعضای جمعیت قاطعانه به تمرین برنامه بهبود پرداخته است.مطمئناً موهبتی که نصیب چنین فردی میگردد از جانب پروردگار است و تنها تفاوت آن در این است که او به تدریج بیشتر از موهبت خودش آگاه میشود.
کلید هوشیاری
هر عضو از جمعیت الکلی های گمنام دارای نوعی حس همدردی با خویش است که سبب بهبودی او میشود بنابراین با چنین توانایی منحصر به فردی،شخص تازه وارد به هیچ وجه برای بهبودی وابسته به دانش و فصاحت و بلاغت خودش و یا هرگونه از مهارت های خاص شخصی خودش نیست.تنها مسئله ای که حائز اهمیت است این است که یک فرد الکلی،کلید هشیاری خودش را یافته است.
در نخستین گفتگویی که با دکتر باب داشتم به راحتی با استفاده از سخنان دکتر سیلک ورث که درباره وضعیت دشوار افراد الکلی و مشغله ذهنی و حساسیت های آنها بود استفاده کردم و نشان دادم که از تجویزهای سخت و بی ثمر پزشکی،کلافه شده ام.اگر چه آقای باب،یک پزشک بود اما این حرف من برای او یک خبر داغ و ناگوار بود.حقیقت این بود که من،یک فرد الکلی بودم و می دانستم که در مورد تجربه شخصی خودم همان چیزی را میگویم که همچون ضربه ای خُرد کننده بود.
می بینید که صحبت ما کاملاً دوطرفه بود.من دست از موعظه برداشتم همانقدر که این فرد الکلی به من محتاج است من هم به او نیاز دارم.
در زیر سطح
برخی افراد در برابر بسیاری از سئوالاتی که باید به صورتی شرافتمندانه پاسخ داده شوند،اعتراض میکنند زیرا گمان میکنند که نقایص شخصیت آنها چندان آشکار نشده است.برای اینها میتوان اظهار داشت که یک آزمایش دقیق احتمالاً آشکار کردن عیوب بسیاری است که سبب مطرح شدن سئوالاتی ناخوشایند میشود.
زیرا چندان بد به نظر نمی رسد،ما نهایتاً از سادگی بسیار این قضیه شرمسار میشویم زیرا دقیقاً عیوب را باطناً در زیر لایه ضخیم خود توجیهی خودمان،پنهان نموده ایم.اینها همان عیوبی بودند که سرانجام ما را با دچار نمودن به الکلیسم و مصیبت،غافگیر کردند.
خدمتکار،نه ارباب
در جمعیت الکلی های گمنام دریافتیم که شرایط مادی ما چندان مهم نیست اما آنچه که بسیار اهمیت داشت شرایط معنوی ما بود.همچنان که نگرش معنوی خودمان را بهبود بخشیدیم به تدریج پول تبدیل به خادم ما شد و نه سرور ما.پول،وسیله ای برای تبادل عشق و خدمتگزاری به کسانی شد که با آنها در ارتباط بودیم.
یکی از اعضای منزوی جمعیت،چوپانی از اهالی استرالیا است که در دو هزار مایلی نزدیکترین شهر زندگی میکند جایی که هر سال پشم های گوسفندان خودش را در آنجا می فروشد.برای آنکه کالای خودش را با بهترین قیمت بفروشد مجبور است در طی یک ماه مشخص به شهر بیاید اما هنگامی که شنید جلسه بزرگ محلی جمعیت الکلی های گمنام در آینده،هنگامی برگزار میشود که قیمت پشم،کاهش پیدا میکند با میل و رغبت،خسارت سنگین اقتصادی را به منظور سفر و حضور در جلسه،پذیرفت.این نشان میدهد که تا چه اندازه جلسه جمعیت الکلی های گمنام برای او معنی میدهد (مهم است).
واقعیت باطنی
هنگامی که بشر درباره جهان مادی تحقیق میکند همواره آشکار است که جلوه ظاهری این جهان به هیچ وجه نمایانگر واقعیت درونی خودش نیست.شاه تیر فولادین ملال آور،انبوه الکترون هایی است که با سرعت شگفت آور به دور یکدیگر در حال چرخش هستند و این اجسام ریز تحت تاثیر قوانین دقیقی قرار دارند.علم هم چنین چیزی به ما میگوید و دلیلی برای شک کردن به این مسئله وجود ندارد.
هر چند هنگامی که فرضی کاملاً منطقی اظهار میدارد که در ماورای بی نهایت این جهان مادی که پیش روی ما است هدایت گری قدرتمند و شعوری خلاق وجود دارد،باز هم خصلت لجوجانه ما آشکار شده و شروع به متقاعد نمودن خودمان میکنیم که چنین چیزی حقیقت ندارد.مبارزه ما با این قضیه تا آنجایی ادامه یافت که به این نتیجه رسیدیم که زندگی از چیزی نشأت نگرفته و هیچ معنایی هم ندارد و از هیچ جایی هم آغاز نشده است.
جسور و جستجوگر
خود تحلیلی من غالباً ناقص انجام شده است.هرگاه نقایص خودم را با افراد سالم در میان گذاشته ام،شکست خورده ام.در مواقعی دیگر بجای آنکه به خود بپردازم عیوب دیگران را آشکار کرده ام و هنوز هم هرگاه میخواهم به عیوب خودم اعتراف کنم در قالب یک شاکی صریح،تقصیر را بر گردن شرایط و مشکلات خودم می اندازم.
هنگامی که جمعیت الکلی های گمنام،یک عمل اخلاقی جسورانه را پیشنهاد میکند این پیشنهاد میبایست به هر تازه واردی القاء کند که قادر است بیشتر از آنچه که از او خواسته شده را انجام دهد.هر زمانی که سعی میکند نظری به خویش بیندازد غرور خودش میگوید "نیازی نیست این روش را بپذیری" و ترس خودش میگوید "به نظر نمی رسد که جرأت این کار را داشته باشی!".
اما غرور و ترسی از این قبیل هنگامی که کنار هم قرار میگیرند آنچه پدید می آید یک لولو است و نه چیز دیگری.حالا که حسابی برای پذیرش این پیشنهاد مشتاق هستیم و کاملاً برای انجام آن تلاش میکنیم انگار که نور عجیبی بر این فضای مه آلوده فرو میبارد.اگر در انجام این عمل از خود استقامت نشان دهیم شکل نوینی از اعتماد در ما متولد میشود و نهایتاً حس وصف ناپذیری از آرامش بر ما حاکم میگردد.
مسئولیت های فردی
تأکید میکنیم که بی میلی ما برای جنگیدن با اشخاص دیگر به عنوان یک مزیت خاص،چندان مورد نظر نیست.چرا که مزیت خاص،عنوان جمعیت الکلی های گمنام را بر ما می نهد تا نسبت به مردم،دیگر احساس برتری کنیم.این بی میلی اصلاً به این معنی نیست که اعضای جمعیت به عنوان شهروند بخواهند از مسئولیت های فردی خود بگریزند.در اینجا آنها نیاز به آزادی دارند تا بتوانند بر اساس جریان های عمومی زمان خود،وارد عمل شوند.
اما هنگامی که این اتفاق به صورت کامل برای جمعیت الکلی های گمنام رخ میدهد قضیه کاملاً متفاوت است.به عنوان یک گروه،ما وارد یک مشاجره عمومی نشدیم زیرا یقین داریم که اگر چنین کاری کنیم جامعه،ما را هلاک خواهد کرد.
ترس و ایمان
کسب آزادی از دل ترس،یک تکلیف همیشگی است که هیچ کس نمی تواند بطور کامل بدان دست یابد.
ما ناچار هستیم که نسبت به برخی از شرایط خاص مانند حمله ای سنگین،بیماری وخیم و یا در دیگر اوضاعی که بی ثباتی جدی بر جو آنها حاکم است و عکس العمل های خوب یا بد نشان دهیم و این همان دستیابی به آزادی از دل ترس است.البته ادعای دستیابی کامل به آزادی از طریق ترس،تنها نوعی خودفریبی است.
در نهایت دریافتیم که اعتقاد به خدا،جزئی از سرنوشت ما است.گاهی اوقات مصرانه در جستجوی خدا بودیم گو اینکه او همراه با ما بود.همانقدر که ما حقیقت داشتیم او نیز حقیقت داشت.ما،واقعیت عظیمی را در باطن خویش کشف کردیم.
مرحله ای که رشد ما را تضمین می کند
گاهی اوقات وقتی دوستان ما،کنایه میزنند که چقدر خوب از پس کارهای خودمان برمی آئیم منظور آنها چیز دیگری است.منظور آن است که به اندازه کافی به وظیفه خودمان خوب عمل نکرده ایم.ما هنوز نمی توانیم زندگی را آنطور که هست کنترل کنیم.شاید جایی در اعمال و حوادث معنوی زندگی ما،نقطه ضعف جدّی وجود دارد.
این ضعف چیست؟
شاید باید مشکل خودمان را در سوءتعبیر و یا غفلت از مرحله یازدهم الکلی های گمنام تشخیص دهیم،مرحله ای که شامل نیایش،مراقبه(اندیشه) و هدایت پروردگار است.
مراحل دیگر هم به طریقی میتوانند هشیاری و کارکرد ما را تضمین کنند اما مرحله یازدهم میتواند در صورت تلاش و کار سخت و مداوم ما،تضمین کننده رشد ما باشد.
نه وابستگی و نه خودبسندگی
هنگامی که مانند کودکان،اصرار میکردیم که مردم از ما حمایت کرده و به ما توجه داشته باشند و یا پافشاری می نمودیم که جهان،بدهی خود را که همانا زندگی است را به ما بپردازد،چیزی جز بدبختی،عاید ما نشد.افرادی را که بسیار دوست داشتیم یا ما را از خود راندند و یا کاملاً رهایمان کردند.به دوش کشیدن بار دلسردی ناشی از این شرایط برای ما دشوار بود.
با این وجود در دوران جوانی هم هنوز کودکانه رفتار میکردیم و هرگز نتوانستیم افرادی همچون دوستان،همسر،شوهر و حتی دنیا را به صورت والدینی حمایت کننده برای خویش در آوردیم.ما هرگز نپذیرفتیم که وابستگی بیش از حد به مردم بی فایده است زیرا هر کسی جائزالخطا است و حتی بهترین افراد هم گاهی اوقات ما را مأیوس میکنند،مخصوصاً هنگامی که درخواست هایی نامعقول برای جلب محبت آنها میکنیم.
اکنون بر اصل متفاوتی ایمان آورده ایم: اصل تکیه و اعتماد بر پروردگار.ما بجای آنکه به محدودیت خویش غلبه کنیم به پروردگار نامتناهی متکی هستیم.فقط به اندازه ای وارد عمل میشویم که گمان میکنیم خدا برای ما همانقدر جائز دانسته است و متواضعانه بر خواسته او تکیه میکنیم.پروردگار،ما را قادر میسازد تا در برابر مصیبت،آرامش خود را حفظ کنیم.
سپاسگزاری کردن
اگر چه هنوز پذیرفتن رنج و تشویش امروز من که هیچ آرامشی در پی ندارد برای من دشوار است البته بسیاری از کسانی که در زندگی روحانی و معنوی خود این رنج را پذیرفته اند،میتوانم با این وجود قدر رنجی را که در حال حاضر دچار آن هستم را بدانم.
من در گذشته از رنج،درسهایی آموختم درسهایی که سبب شد اکنون از نعمت هایی که نصیب من شده است لذت ببرم و هنگامی که در این آموخته های خودم به تعمق میپردازم حس اشتیاق برای قدردانی از رنج امروز در من بیدار میشود.میتوانم بخاطر بیاورم که چطور عذاب های ناشی از الکلیسم،رنج طغیان و غرور بر باد رفته،اغلب من را به سوی موهبت پروردگار سوق داده و بنابراین سبب هدایت من به طرف یک رهائی نوین نیز شده است.
در پی بهانه ها
ما اکلکی ها در بهانه گیری و دلیل تراشی،قهرمان هستیم.کار یک روانپزشک یافتن دلائل اساسی تری برای این اخلاق ما است.اگر چه این مطلب در روانپزشکی تدریس نمی شود ولی بعد از مدت کوتاهی که در جمعیت الکلی های گمنام به سر میبریم،میتوانیم شاهد آن باشیم که انگیزه های ما آنهایی نبودند که فکر میکردیم و نیروهایی که قبلاً برای ما نامفهوم بودند اینک ایجاد انگیزه میکنند بنابراین میبایست با احترام،علاقه و بهره ای عمیق به نمونه هایی که علم روانپزشکی ارائه میدهد توجه کنیم.
رشد معنوی از طریق تمرین اصول دوازده گانه جمعیت الکلی های گمنام به همراه مساعدت یک حامی فداکار معمولاً میتواند بیشترین دلائل اساسی را که باعث ایجاد عیوبی در شخصیت ما شده اند را نشان داده و بالاخره میزان تمرین لازم برای ترک این نقایص را برای ما مشخص کند.با وجود این باید خوشحال باشیم که دوستان روانپزشک ما شدیداً بر ضرورت شناخت خطاها و مخصوصاً جستجوی انگیزه های ناخودآگاه تأکید میورزند.
دیگر مردمان
درست مثل شما،اغلب مطابق آنچه که مردم در مورد من میگویند و رفتار میکنند،خودم را فردی قربانی دانسته ام.هنوز هنگامی که گناهان چنین افرادی را مخصوصاً افرادی که گناه آنها نظیر من هم نیست دقیقاً با گناه خویش می سنجم،پی میبرم که من،تنها یک آسیب را شدت بخشیدم.حس آزردگی و ترحم جوئی تقریباً من را برای دیگران تبدیل به فردی بیهوده نمود.
بنابراین،این روزها اگر کسی با من به صورتی آزار دهنده گفتگو کند پیش از هر چیز از خودم میپرسم،آیا گفته آنها اصولاً حقیقت دارد؟ اگر حقیقتی وجود نداشته باشد،سعی میکنم بخاطر داشته باشم که من هم زمانی با دیگران بسیار تلخ،صحبت کرده ام.چنین گفتگوی دردآوری علامت بقایای بیماری عاطفی ما است و در نتیجه هرگز نمی بایست از بی انصافی های چنین بیمارانی عصبانی شویم.
با وجود چنین شرایط فرساینده ای که داشته ام به کرّات دیگران و حتی خودم را بخشوده ام.آیا اخیراً شما چنین تلاشی کرده اید؟
وقتی دوران آغازین تأسیس یک گروه الکلی های گمنام پایان می یابد
میبایست این نکته را در نظر داشته باشیم که هر گروه جمعیت الکلی های گمنام از طریق تلاش های یک فرد و کمک دوستانش آغاز به کار میکند یعنی یک مؤسس به همراه زیر مجموعه هایش.راه دیگری برای تأسیس وجود ندارد.
اما هنگامی که دوران آغازین تأسیس به پایان میرسد رهبران پیشکسوت میبایست راه دموکراتیکی برای اعضای تازه گروه باز نمایند تا آنها بتوانند رهبری خود خوانده آنان را با رهبران منتخب،جایگزین نمایند.
نامه ای به دکتر باب:
در هر نقطه از دنیا گروههای الکلی های گمنام خدمات شان را تنها به پشتوانه خود انجام میدهند.حالا دیگر مؤسسان محلی و دوستان شان در حاشیه قرار دارند.
سرانجام گروههای مختلف،زمام امور را به دست خواهند گرفت و شاید حتی میراثی را که به دست آورده اند را هدر دهند.چنین چیزی احتمال دارد هر چند که اعضاء به هر طریق که شده سعی میکنند جلوی آن را بگیرند،آنها واقعاً بالغ شده اند،جمعیت الکلی های گمنام متعلق به آنها است،بگذارید انجمن را در اختیار شان بگذاریم.
صداقت و بهبود
هنگام تهیه فهرستی از کارهایی که صورت داده،یک عضو الکلی های گمنام ممکن است چنین سؤالاتی را داشته باشد:
چطور درخواست خودخواهانه من برای رابطه جنسی به دیگران و خودم آسیب وارد کرد؟ چطور مردم آزرده شدند و شدت آزردگی آنها چقدر بود؟ عکس العمل من در برابر آنها چگونه بود؟ آیا گناه،سبب نابودی من شد؟ اینگونه خودم را تبرئه میکردم؟
چطور در مسائل جنسی نسبت به شکست،حساسیت نشان داده ام؟ هنگام دروغ گفتن آیا انتقام جو و افسرده شده ام؟ آیا دیگران را تسلی بخشیده ام؟ اگر در محیط خانه با عدم پذیرش و سردی روبرو شدم آیا از این قضیه به عنوان دلیل برای بی بند و باری استفاده کردم؟
اجازه ندهید فرد الکلی بگوید که بدون بازگشت خانواده خودش نمی تواند بهبودی یابد.بهبودی او وابسته به دیگران نیست بلکه وابسته به ارتباط او با پروردگار (مهم نیست که چه تعریفی از خدا دارد) است.
الکلی های گمنام در دو واژه
همه روند جمعیت الکلی های گمنام میتواند تنها در و واژه خلاصه شود: تواضع و مسئولیت.میزان پیروی از این دو معیار عالی،دقیقاً تعیین کننده کل رشد معنوی ما است.
وقتی تواضع عمیق تر میشود توأم با رغبت افزون تری برای پذیرش و اقدام به وظائف مشخص میگردد.این وظائف حقیقتاً برای میزان رشد ما در زندگی روحی،سنگ محک محسوب میشوند.آنها جوهر خوب بودن و خوب انجام دادن را بر ما آشکار میکنند و ما را قادر میکنند تا خواسته پروردگار را دریابیم و به آن عمل کنیم.
گرفتاری هایی که برای پیشرفت کردن داریم
گمان میکنیم که خودخواهی و خودمحوری،ریشه همه گرفتاری های ما است.بخاطر انواع ترس ها و خیالبافی ها و خودکاوی ها و ترحم جوئی هایی که در ما وجود دارد حقوق دوستان خودمان را در انجمن نادیده میگیریم آنها نیز با ما تلافی میکنند.ظاهراً آنها گاهی اوقات بدون تحریک به ما زیان میرسانند اما همواره دریافته ایم که خود ما در گذشته تصمیماتی را گرفته ایم که بعدها آن تصمیمات سبب ایجاد شرایطی مضر برای ما شده اند بنابراین فکر میکنیم که گرفتاری های ما اساساً ریشه در خود ما دارند.علت مشکلات،خود ما هستیم و فرد الکلی نمونه فرد لجوجی است که طغیان کرده و معمولاً در مورد خودش چنین فکری نمی کند.مهمتر از هر چیزی این است که ما افراد الکلی میبایست از این خودخواهی نجات پیدا کنیم.یا باید دست به کار شویم و یا بگذاریم که خودخواهی،ما را هلاک کند!
عشق استوار
زندگی هر یک از اعضای انجمن الکلی های گمنام و همچنین هر گروه از این انجمن بر پایه اصول دوازده گانه و سنت های دوازده گانه استوار میباشد.ما می دانیم که عقوبت نافرمانی از این اصول برابر است با مرگ هر یک از اعضاء و فروپاشی گروه.اما نیروی بزرگتری که برای وحدت جمعیت الکلی های گمنام میتواند وجود داشته باشد،عشق پایدار به دوستان خودمان و اصول حاکم بر انجمن است.
ممکن است شما گمان کنید افرادی که در اداره مرکزی انجمن الکلی های گمنام واقع در نیویورک هستند مطمئناً هر یک قدرت شخصی دارند.اما خیلی وقت پیش،سرپرستان و دبیران انجمن دریافتند که تنها قادر هستند دستورالعمل های معتدلی برای گروههای الکلی های گمنام را صادر نمایند.
حتی آنها مجبور به ساختن دو جمله ای شدند که نیمی از نامه ها با آن آغاز میشد: "البته شما در به عهده گرفتن این قضیه به هر نحوی که بخواهید مختار هستید اما با توجه به اکثریت تجربیات موجود در جمعیت الکلی های گمنام به نظر میرسد که پیشنهاد دیگری وجود دارد مبنی بر..."
اداره کل مرکزی جمعیت الکلی های گمنام،اداره صدور سفارش نیست بلکه در عوض فرستنده دروسی از تجربه است.
کار را یک تنه انجام دادن
در مسائل معنوی،انجام یک تنه مسئولیت ها،خطرناک است.چند بار ما از مردم خیرخواه شنیدیم که ادعا میکنند خداوند،آنها را هدایت میکند در صورتی که کاملاً واضح بود که در اشتباه هستند؟ بخاطر نداشتن تمرین و تواضع،آنها گول خودشان را خوردند و بنابراین با بیان این نکته که هدایت الهی شامل حال آنها شده است اکثر رفتارهای نامعقول خودشان را در میان مردم،توجیه میکردند.
افرادی که در سطح بالائی از رشد معنوی قرار دارند تقریباً همیشه...مطمئناً یک تازه وارد نمی بایست خودش را انسان احمق و مصیبت زده ای نشان دهد که اشتباهات بزرگی را مرتکب میشود.پیشنهاد و یا پند دیگران،عاری از اشتباه نمی باشد ولی با این حال احتمال دارد دقیق تر از هرگونه هدایت آشکاری باشد که دریافت میکنیم آن هم در حالی که هنوز در برقراری ارتباط با نیرویی برتر از خودمان بی تجربه هستیم.
تنها انسان های آزاد،بهبود می یابند
با یک دیدگاه جدید و با در نظر داشتن خطوط اصلی برنامه و با توضیح چگونگی خودسنجی،چطور شما گذشته خودتان را اصلاح میکنید و چرا اکنون سعی دارید برای...مفید واقع شوید.برای او مهم است که بداند تلاش شما برای پرداختن به چیز تازه دیگری،نقشی حیاتی در بهبود خودتان ایفا میکند.به راستی ممکن است بیش از آنچه که شما به او کمک میکنید او به شما یاری رساند.نشان دهید که او در مقابل شما هیچ وظیفه ای را ندارد.
در شش ماه نخست هشیاری خودم با افراد الکلی زیادی به شدت تمرین میکردم.این تنها،یک واکنش نبود و هنوز هم آن تمرین،هشیاری من را تضمین میکند.این هوشیاری،چیزی نبود که از جانب افراد الکلی که هیچ چیز به من ندادند،نصیب من شده باشد.ثبات من هنگامی آشکار شد که سعی میکردم به دیگران کمک کنم،نه از طریق دشواری هایی که بر من هموار می شد.
نیروی برتر (پروردگار) کافران
من تجربیات بسیاری با ملحدان داشته ام که اکثراً مفید بوده اند.هر عضوی در جمعیت الکلی های گمنام ادعا میکند که عقیده او صحیح است.حفظ جامعه باز و داشتن تحمل زیاد،بهتر از این است که با هر شورش کوچکی عقاید آنها سرکوب شود.به علت برخی از عقاید ملحدانه درک نمی کنم که چرا الکلیسم باید افراد را نابود کند.
اما همیشه از این افراد تقاضا میکنم که قدرت برتر را مد نظر داشته باشند.بدین معنی که متوجه گروه خود هم باشند.هنگامی که آنها به گروه ملحق میشوند بیشتر آنها در جمعیت الکلی های گمنام،هشیاری خود را به دست آورده اند در حالی که آنها مست هستند بنابراین گروه در حکم یک نیروی برتر است.این یک نقطه شروع کاملاً مناسب است و اکثر اعضاء از همین جا روند بهبودی را می پیمایند.از آنجایی که قبلاً خودم هم یکی از این اعضاء بوده ام اکنون حال آنها را خوب درک میکنم.
سبک کردن بار مسئولیت هایمان
تنها با یک بررسی میتوانیم،بفهمیم تا چه حد به افشای کامل آن ضرری که به خود وارد کرده ایم،امید بسته ایم.آنچه که فاش خواهد شد یک افشاگری کامل است که بطور جدی به عضوی که سعی در اصلاح او داریم آسیب میرساند و یا کاملاً به صورت امری جدی به دیگران خسارت وارد میکند.به عنوان مثال ما قادر نیستیم از روابط جنسی زنان و شوهرانی که از این قضیه غافل هستند گزارشی مفصل تهیه کنیم.
این سبک کردن بار مسئولیت های خودمان نیست هنگامی که در نهایت بی احتیاطی؟؟؟
بی پرده و بدون ترس،صحبت کردن
تعدادی از ما در ارتباط های روزانه خودمان تاکنون گمنام بوده ایم.در این سطح عادت گمنامی را ترک کردیم زیرا گمان میکنیم که دوستان و همکاران ما میبایست مطالبی در مورد جمعیت الکلی های گمنام و خدماتی که این جمعیت برای ما انجام داده است را بدانند.همچنین دوست داریم از ترس پذیرش این نکته که افرادی الکلی محسوب میشویم خلاصی یابیم.اگر چه صمیمانه از گزارش گران تقاضا میکنیم که هویت ما را آشکار نکنند و در نهایت قبل از تجمع نیمه عمومی آنها،ما خود صحبت میکنیم.ما دوست داریم شنوندگان را متقاعد سازیم که الکلیسم نوعی بیماری است که تا مدتها پیش ما از مطرح کردن آن با دیگران واهمه داشتیم.
هر چند اگر که جرأت کنیم قدم را فراتر از این محدوده بگذاریم مطمئناً باید بر اصول گمنامی برای همیشه غلبه کنیم.اگر هر یک از اعضای جمعیت الکلی های گمنام برای انتشار نام و تصویر و ماجرای زندگی خودش نگرانی نداشت بزودی در تبلیغ شخصی خویش شروع به افراط کاری میکنیم.
هنگامی که به اصطلاح،مجمع عمومی توسط بسیاری از اعضای جمعیت الکلی های گمنام زیر سؤال میرود،من خودم از این مجمع حمایت میکنم مشروط بر اینکه فقط گمنامی در گزارش های مطبوعات،مشهور باشد و اینکه ما چیزی جز شعور و آگاهی از خودمان درخواست نکنیم.
هنر ظریفی از بهانه ها
اکثریت اعضای جمعیت الکلی های گمنام به شدت در طول دوران مستی خودشان از مسئله خود توجیهی،رنج کشیده اند.برای اکثر ما قضیه خود توجیهی،ابزاری جهت دلیل تراشی برای عرق خوری و همه رفتارهای احمقانه و زیان آور بود که مرتکب میشدیم.ما از دل بهانه ها،یک هنر ظریف را اختراع کرده بودیم.
ما مجبور به باده گساری بودیم زیرا لحظاتی که بر ما میگذشت یا سخت بودند و یا خوب.مجبور به باده گساری بودیم زیرا در محیط خانه مملو از عشق بودیم و یا اصلاً هیچ حسی نداشتیم.مجبور به باده گساری بودیم زیرا در محیط کار یا موفقیت های بزرگی کسب میکردیم و یا شکست های بسیار بدی را متحمل میشدیم.مجبور به باده گساری بودیم زیرا ملت ما در جنگ،پیروز میشد و یا آرامش خود را از دست می داد و همواره چنین بود.
پی بردن به این قضیه که چطور احساسات نامتعادل خودمان،ما را قربانی میکنند اغلب مدت زمان زیادی به طول می انجامد.هر جا که دیگران مطرح بودند ناچار بودیم واژه "تقصیر" را از افکار و صحبت های خودمان حذف کنیم.
به لحاظ روحی تندرست
تصور کنید که ما به لحاظ روحی و روانی،تندرست و سلامت باشیم.آنگاه هر کاری را که دل مان بخواهد را می توانیم انجام دهیم در حالی که یک فرد الکلی،قادر به چنین کاری نیست.خیلی ها معتقد هستند که نباید به مکان هایی که در آن مشروب،سرو میشود برویم و در خانه نباید مشروب،نگهداریم و از دوستانی که مشروب،مصرف میکنند دوری کنیم و به تصاویری که صحنه های مشروب خواری را نشان میدهد نگاه نکنیم.در میکده،تردد نکنیم.وقتی سری به خانه رفقا میزنیم بطری های مشروب شان را پنهان کنند و در کل همه ارتباط های از این دست را قطع کنیم.تجربه ما نشان میدهد که انجام چنین کارهایی لزوماً کارساز و درست نیست.
قرار گرفتن در چنین شرایطی همه روزه برای همه ما رخ میدهد.فردی که قادر به خودداری در چنین فضاهایی نباشد هنوز ذهنی الکلی دارد و مشکل در واقع قرار گرفتن در چنین شرایطی نیست و در واقع اصل مشکل در ذهن و روان چنین فردی است.چنین فردی،تنها در جایی مثل قطب شمال می تواند مصون از الکل باشد و البته آنجا هم اسکیموهایی هستند که الکل،مصرف میکنند و همه تلاش چنین افرادی را زائل میکنند!
هر کدام از ما،افرادی منحصر به فرد
تنها یک روش برای تعیین ارزش تجربیات روحی و روانی یک فرد وجود دارد و آن سنجش میزان سودمندی آن است.
به همین خاطر است که من معتقد هستم نباید از هیچ کس در مورد علت و چگونگی دگرگونی اش – چه سریع بوده باشد و چه به مرور – پرسید.
همچنین نباید هیچ فرد خاصی را به عنوان اسوه برای خود انتخاب کنیم.چرا که بر اساس یافته های تجربی،ما مواردی از تجربیات اسوه خود را کپی برداری میکنیم که نیازهای او را پاسخ داده است و نه نیازهای ما را.
هیچ انسانی مثل انسان دیگری نیست.بر این اساس وقتی نیازهای خود را فهرست میکنیم باید به دقت مشخص نمائیم که مشکلات شخصیتی من به عنوان یک فرد منحصر به فرد کدام است.برای پیدا کردن راه حل هایی برای این مشکلات برای خودمان،دست به کار شویم و با آزمودن راههایی که به ذهن ما خطور میکند و با اعتماد به نفس به اینکه در نهایت راه صحیح را خواهیم یافت،دست به کار شویم.
عملکرد غیرمعقول غرائز
هر وقت که فردی امیال غریزی خود را به شکل غیرمعقول به دیگران تحمیل میکند بدون شک در نهایت چیزی جز غم،حاصل نخواهد شد.اگر حرص مال اندوزی زبانه کشد آنگاه خشم و حسادت و انتقام،سر بر می آورد.اگر حرص جنسی دیوانه وار جولان دهد نتیجه آن چیزی جز بلوا و دردسر نخواهد بود.
نیاز و درخواست غیرمعقول و زیاد برای جلب توجه و حمایت و عشق،نتیجه ای جز ایجاد تنفر و دوری و انزجار در دیگران نخواهد داشت.وقتی میل فردی برای ایجاد پرستیژ و یا شخصیتی ممتاز از کنترل خارج شود چه پشت میز چرخ خیاطی باشد و چه پشت پنل سخنرانی در یک کنفرانس جهانی،اطرافیانش آزار می بینند و اغلب منقلب میشوند.نتیجه چنین کاری چیزی نخواهد بود جز سرزنشی سرد و یا عکس العملی تند.
ناتوان در برابر الکل
آن روز خاص در سال 1934 که به آرامی در سرازیری راه رفتم و در طبقه بالای بیمارستان بستری شدم را به خوبی بیاد دارم و هنوز در خاطر من هست که برای نخستین بار در زندگی دریافتم که کاملاً ناتوان هستم.
اوئیس،طبقه پائین بود و دکتر سیلک ورث بسیار آرام سعی میکرد به او توضیح دهد که مشکل من چیست و چرا اینگونه ناتوان شده ام.لوئیس گفت: اما بیل فوق العاده اعتماد به نفس دارد! با تمام وجود تلاش کرد که بهتر بشود! بیل همه کارهای لازم را کرده اما چرا نمی تواند ترک کند دکتر؟
دکتر برای اوئیس توضیح داد که مشروب خواری من که زمانی فقط یک عادت بود اکنون دیگر بر من مسلط شده.یک جنون واقعی که بر خلاف من،من را مجبور به نوشیدن میکند.
در مراحل پیشرفته مصرف الکل،اراده انسان برای مقاومت و عدم مصرف الکل از میان میرود.تنها زمانی که ما،شکست مطلق را می پذیریم و بطور کامل آماده میشویم تا اصول الکلی های گمنام را بپذیریم این استیلای ذهنی،دست از ما میکشد و وارد بُعدی جدید از حیات میشویم،آزادی زیر سایه پروردگاری که به آن معتقد هستیم.
حیات
این باور که باید حیاتی 24 ساعته داشت در واقع به بُعد معنوی زندگی انسان باز میگردد.به لحاظ احساسی،انسان نباید در گذشته و یا در آینده زندگی کند.
اما من هرگز معتقد نیستم که یک عضو،گروه و حتی الکلی های گمنام در کل نباید در رابطه با عملکرد خود برای فردا و یا حتی آینده ای دور اندیشناک نباشد.ایمان به تنهایی،خانه ای را که شما در آن زندگی میکنید را نمی سازد بلکه میبایست برنامه کاری مرتب و دقیق داشته باشیم تا رؤیاهای مان به حقیقت بپیوندند.
هیچ چیز به اندازه این آیه انجیل برای ما اعضای الکلی های گمنام،صدق نمی کند که "ایمان بدون عمل،مرگ است و بی ثمر".خدمات الکلی های گمنام،همه بر این اساس طراحی شده اند که امکان هر چه بهتر عمل به اصول دوازده گانه ما را داشته باشد.عمل به این اصول است که زندگی و رشد ما را تضمین میکند و از هرگونه هرج و مرج و یا رکود،جلوگیری می نماید.
غرور بیجا
موضوع نگران کننده ای که درباره جهالت ناشی از غرور وجود دارد نوعی بی خیالی توجیه شده است اما پی بردن به این مطلب که دلیل تراشی،یک مخرب جهانی برای توازن و عشق محسوب میشود نیازی به بررسی ندارد.این ویژگی انسان ا و ملت ها را بر علیه هم برمی انگیزد.به واسطه آن هرگونه حماقت و خشونتی را میتوان خوب بررسی نمود و حتی به دیده احترام نگریست.
این ادعا که جمعیت الکلی های گمنام،درمان همه دردهاست،تنها نتیجه یک غرور بیجاست حتی برای افراد الکلی هم چنین معنایی دارد.
فرو خوردن و کنترل خشم
آرام آرام دریافتیم که جهان و آدمهای درون آن بر ما غلبه یافته اند.در چنان شرایط ناخوشایندی،دیگران با کارهای نادرست شان ما را تا سر حد مرگ،آزار می دادند و خشمی که وجود ما را تسخیر کرده بود به مصرف دوباره مشروب وادارمان میکرد.آنچه باید انجام می دادیم آن بود که این خشم را بگونه ای تحت کنترل قرار دهیم.اما چگونه؟
راهی که برای این کار در پیش گرفتیم از این قرار بود،مبنا را بر این قرار دادیم کسانی که کارهای نادرستی را در رابطه با ما انجام میدهند احتمالاً به لحاظ روحی بیمار هستند.بر این اساس از خداوند خواستیم که تحمل،بخشش و صبر در برابر دوستان بیمارمان را به ما ارزانی دارد.
اکنون از انتقام یا بحث های بی ثمر،دست برداشته ایم و این روش ها را برای رویاروئی با چنین انسانهای بیماری به کار نمی بندیم.اگر چنین کنیم بدون شک بخت سودمند بودن را از کف خواهیم داد.ما هرگز قادر نیستیم که به همه،محبت کنیم اما حداقل میتوانیم با یاری خدا هر دیدگاهی را تحمل کرده و محبت نمائیم.
وجوه مختلف معنویت
هنوز در میان بسیاری از اعضای الکلی های گمنام در رابطه با تمیز بین مفاهیم مادی و معنوی،اختلاف وجود دارد.من معتقد هستم که این اختلاف،همه از ناحیه انگیزه های ما ایجاد میشود.اگر از تمام دارائی هایمان خودخواهانه و صرفاً در جهت منافع شخصی استفاده کنیم آنگاه ماتریالیست و ماده گرا هستیم اما اگر از تمکن مالی مان در جهت کمک به دیگران و نه صرفاً نفع شخصی بهره بگیریم آنگاه مادّیات ما در خدمت معنویت خواهند بود.
عقیده ای وجود دارد دال بر اینکه غرایز ما فطرتاً بد هستند و موانعی هستند که در مسیر معنویت ما،تردید ایجاد می نمایند.من بر این باور هستم که تفاوت میان خوب و بد را نمی توان به شکل تفاوت بین معنویت و غرایز انسانی تعبیر کرد.در واقع تفاوت بین استفاده صحیح و یا ناصحیح از غریزه است.شناسایی و هدایت صحیح غرایز،گوهر دستیابی به تکامل است.
هشیار عاطفی
اگر هر یک از اختلالات کوچک و بزرگی که داریم را بررسی کنیم پی میبریم که ریشه همه آنها،وابستگی های ناسالمی است که در نتیجه داشتن درخواست های غیراخلاقی سبب میشوند.با کمک پروردگار،پیوسته سعی داریم این عیوب مختل کننده را ترک کنیم.
بر این اساس میتوانیم آزادانه زندگی کنیم و عشق بورزیم،ممکن است پس از آن هم خودمان به خوبی دیگران،قادر به انجام دوازدهمین مرحله باشیم تا هشیاری عاطفی را کسب کنیم.
وقتی تنش ها فزونی می یابند
گاهی اوقات که اعمال اشتباه خود را مرور میکنم حسی در من در جستجوی بهانه ای برای توجیه این کارها بیدار میشود.
مصرانه به خود میگویم: "این کارها را که با قصد و غرض انجام نداده ام" بعد بهانه ای دیگر آورده خود را اینگونه توجیه میکنم که مثلاً "اگر آن فرد با من درست رفتار کرده بود من هم آنطور عکس العمل نشان نمی دادم" سپس بهانه ای دیگر می آورم که "خدا می داند که من قادر به جلوگیری از این کار نبودم و شدیداً مقهور شده بودم و تنها خداست که میتواند من را نجات دهد" و سرانجام فریاد برمی آورم که "من دیگر این کارها را انجام نخواهم داد و حتی به آنها فکر هم نخواهم کرد".
بدین ترتیب تنش های من بیشتر و بیشتر میشود،چرا که همواره وجود خودم را از بهانه جوئی و سرپیچی و طغیان انباشته میسازم.
آنچه که صرفاً در خودسنجی بدان دست می یابیم امکان دارد از طریق دلیل تراشی ها و تفکرات واهی خودمان تحریف شده باشد.منفعتی که از صحبت کردن با دیگران نصیب ما میشود آن است که میتوانیم از عقاید صادقانه و تدابیر این افراد بهره مند شویم.
وقت در مقابل پول
مقایسه جالبی میان نگرش ما نسبت به هزینه زمانی و هزینه مالی وجود دارد.ما به منظور حفظ خودمان،حفظ روند رشدمان،حفظ گروه مان و همه آنچه در انجمن است و مهمتر از همه بخاطر تازه واردها وقت زیادی را صرف فعالیت های موجود در جمعیت الکلی های گمنام میکنیم.برآورد مالی چنین فعالیت ها و فداکاری هایی مبلغ هنگفتی را شامل میشود.
اما هنگامی که به مرحله خرج کردن پول خصوصاً برای ارائه خدمات در جمعیت الکلی های گمنام میرسیم بسیاری از ما در این خصوص بی میلی نشان میدهیم.در چنین شرایطی بسیاری از ما به فکر آن سالهایی می افتیم که بخاطر مصرف الکل چیزهای زیادی را از دست دادیم و از آن جمله بودند انرژی مان و مبالغی که میشد صرف مسائل ضروری زندگی و یا تحصیل فرزندان مان کرد.
البته در سالهای اخیر این نگرش کمتر شده است.هنگامی که نیازی واقعی در جمعیت وجود دارد چنین نگرشی سریعاً فراموش میشود.اگر چه اهدا کنندگان و خیّران بندرت میتوانند نتیجه واقعی کارشان را ببینند.با این حال به خوبی آگاه هستند که به هزاران نفر افراد بی شماری از الکلی ها و خانواده هایشان خدمت میکنند.
مُسکن یا مرهم
به نظر من بیشترین علت آنکه به الکل پناه برده بودیم این بود که میخواستیم دردهای فیزیکی و یا روحی مان را تسکین دهیم.البته هر کس یک نقطه بازگشت و آغاز دوباره دارد و گمان میکنم که شما خودتان را پیدا کرده اید چرا که چاره ای به جز مشروب برای خود یافته اید.
اگر من به جای شما بودم بخاطر خوردن الکل چنین سرزنش های ویران کننده ای را بر خود هموار نمی کردم و از طرفی دیگر این تجربه باید عقیده تان را نسبت به این قضیه که الکل به عنوان تسکین دهنده درد،رزشی جاودان ندارد دو چندان کند.
در الکلی های گمنام مشهور است که درد،تاوانی است که برای ورود به یک زندگی جدید باید پرداخت اما این بهای ورود بیشتر از آن که انتظار داشتیم برای مان عایدی داشت.این درد،ما را بسوی تواضع هدایت کرد.تواضعی که در واقع شفا دهنده درد است.بدین ترتیب ترس ما از درد،کمتر شد و خواهان کسب تواضعی هر چه بیشتر شدیم.
به سوی مشارکت
وقتی خانواده ای بخاطر الکل شدیداً از هم می پاشد برای بازسازی آن صبر و تحملی بس طولانی لازم است.وقتی مردها به عنوان شوهران خانواده ها به جمعیت الکلی های گمنام می پیوندند همسران شان گاهی به شدن رنجیده میشوند که چرا کاری که آنها سعی کردند در مدت بسیار طولانی با فداکاری به انجام رسانند و قادر به انجام آن نشدند را جمعیت الکلی های گمنام توانست جامه عمل بپوشاند.شوهران آنها ممکن است بسیار دلباخته الکلی های گمنام و دوستان شان در این جمعیت شوند.
سرانجام فرد الکلی در می یابد که تا چه اندازه به همسر و فرزندانش آسیب رسانده است و از آن پس مشتاقانه مسئولیت های زندگی مشترک را به عهده میگیرد و سعی میکند آنچه را که برای او مقدور است را جبران کند و آنچه را که نمی تواند جبران کند را بپذیرد.گاهی چنین فردی با سماجت در صدد اعمال همه اصول دوازده گانه جمعیت الکلی های گمنام در خانه برمی آید و البته این کار غالباً نتایج خوبی را بدنبال دارد.
چنین فردی قاطعانه و عاشقانه بجای آنکه مثل یک پسربچه باشد مانند یک شریک زندگی،رفتار میکند.
طغیان یا پذیرش
دوره هایی در زندگی همه ما وجود دارد که به شکل افراطی و شدید به پرستش روی می آوریم.آنچنان در این کار زیاده روی میکنیم که به ناگاه دست از آن میکشیم.وقتی چنین حوادثی رخ میدهد نباید خیال کنیم که بیمار هستیم بلکه میبایست بلافاصله پرستش پروردگارمان را از سر گرفته و آنچه را که می پنداریم برای ما بهتر است را در دستور کار خود قرار دهیم.
فردی که در نیایش،ثبات قدم داشته باشد خودش را مالک عطایای عظیمی کرده است.چنین شخصی خود را در مواجهه با شرایط دشوار،توانا می یابد.قادر است مسائل خود و جهان اطراف خودش را به راحتی بپذیرد و بر حل مشکلات و مسائل خودش توانا است،چرا که به وجود پروردگاری که همه هستی از اوست و همه چیز را دوست دارد باور دارد.هنگامی که میگوید: "پدر آسمانی ما،نام تو ستوده باد" صمیمانه و از عمق وجود به آن باور دارد.با نیایش شرافتمندانه که به دور از هیاهوی جهان بیرون است او در می یابد که در دستهای پروردگار خودش قرار دارد و سرنوشت نهایی او در دنیا و آخرت براستی در دست باری تعالی است.
رشد = عقل + علم
به نظر من همانطور که به خواست خدا همه چیز در طبیعت در حال رشد است نخستین هدف از آفرینش هر انسان نیز رشد است.
جستجوی ما میبایست بدنبال حقیقتی باشد که معنی و احساسی واقعی عشق و چگونگی به دست آوردن آن را برای ما به دنبال داشته باشد.اگر انسان،ظرفیت پذیرش عشق را داشته باشد بدین ترتیب تردیدی وجود نخواهد داشت که خالق او نیز مملو از عشق است.
علم الهیات در درک بسیاری از مفاهیم به من کمک کرد و مرا قادر ساخت تا دریابم که در جهانی عقلانی و در سایه عشق پروردگار،زندگی میکنم و معتقد هستم که روند رشد برای همه ما مقدر شده است.
نیایشی شایسته
گمان کردیم که درباره اعمال مذهبی عمیقاً جدی شده بودیم.هر چند که با یک ارزیابی شرافتمندانه دریافتیم که سطحی نگر شده بودیم.یا گاهی اوقات با افراط و تفریط در احساسات گرایی هایمان غوطه ور شده ایم و همچنین برای داشتن یک احساس درست مذهبی اشتباه کرده ایم.در هر دو مورد به دنبال هیچ بوده ایم.
ما بگونه ای که سزاوار باشد نیایش نکرده ایم.همیشه بجای آنکه بگوئیم: "خدایا: هر چه برای من مقدر کرده ای در حق من انجام بده" گفته ایم: "خدایا: آرزوهای من را بر آورده کن".هرگز نه عشق خدا را درک کردیم و نه عشق بنده اش را بنابراین به خود فریبی خویش ادامه دادیم و در نتیجه از دریافت موهبت کافی برای بازگشت سلامت عقل مان،محروم ماندیم.
دفتر دارائی روزانه
اغلب هنگامی که هر روز از زندگی خودمان را بررسی میکنیم درمی یابیم که تنها دقیق ترین بررسی میتواند مشخص کند که انگیزه های درونی حقیقی ما چیست.در مواردی دشمن دیرینه ما یعنی توجیه وارد عمل شده و رفتاری را که در حقیقت اشتباه میباشد را موجه،جلوه میدهد و در اینجا وسوسه ایجاب میکند تا تصور کنیم که انگیزه ها و دلائل خوبی را داشته ایم در صورتی که واقعاً اینطور نبوده است.
هنگامی که منظور حقیقی ما برنده شدن در یک بحث بی فایده بوده،کسانی را که به آن نیاز داشته اند "بطور سازنده نقد کردیم" و یا گمان کردیم که به دیگران کمک نموده ایم تا شخصی را که علاقه ای ندارد در جایی مطرح شود را درک کنند در حالی که در حقیقت انگیزه درونی ما آن بود که از طریق ضعیف جلوه دادن او احساس برتری را در خود بوجود آوریم.
به کسانی که دوست شان داشتیم،ضربه زدیم که "درس بگیرند" اما در حقیقت هدف ما،تنبیه کردن آنها بود.هنگامی که در حقیقت بیشتر خواهان همدردی و توجه دیگران بودیم احساس بدی را داشته و افسرده و شاکی بودیم.
یک دیدگاه کلی
اگر چه بسیاری از ما باید برای کسب هشیاری،تلاش کنیم ولی با این حال این مصاحبت نباید در جهت تلاش برای دستیابی به وحدت از دست رفته باشد بنابراین گاهی اوقات این را هدیه ای بزرگ برای بخشش به حساب می آوریم.فراموش کردیم که اگر وحدت خودمان را از دست بدهیم میلیون ها انسان الکلی هنوز "نمی دانند" که ممکن است هیچگاه دیگر به چنین شانسی دست نیابند.
عادت کرده ایم به گردهمایی های جمعیت الکلی های گمنام مثل اصول،بدبین باشیم آن هم با این فکر که امکان دارد بسیار خودنمایانه عمل کنند اما روی هم رفته آنها منفعت زیادی میرسانند.زمانی که هر یک از گرایش های اعضای جمعیت باید عمدتاً درباره خودش و گروه خودش متمرکز شود لازم و پسندیده است که همه ما دید وسیع تری از کل را داشته باشیم.کنفرانس خدمات عمومی در نیویورک هم این پیامد را بر طبق گفته کسانی که شرکت کرده اند ارائه داد.این برنامه ای جهت گسترش دید میباشد.
یک آغاز قدرتمند
حتی جدیدترین تازه واردها هم هنگامی که سعی میکنند به همنوع الکلی خود کمک کنند پاداش های غیرقابل تصوری را می یابند،همنوعی که حتی از خود او نادان تر است در واقع این نوعی بخشش است که در حقیقت چیزی را نمی طلبد.او از برادر رنجور خود انتظار ندارد که دستمزدی را به او بدهد و یا حتی او را دوست بدارد.
او بعداً پی میبرد که از طریق معمای الهی از این نوع بخشش،پاداش خود را دریافت کرده،خواه برادرش چیزی را بدست آورده باشد و خواه بدست نیاورده باشد.ممکن است که شخصیت خودش هنوز به شدت معیوب باشد اما به نحوی می داند که خداوند،او را قادر ساخته تا یک شروع قدرتمند داشته باشد و احساس میکند که بر لبه رازها،لذت ها و تجارب جدیدی ایستاده که تا پیش از این هرگز تصورش را هم نمی کرد.
گمنامی و هشیاری
به همان میزان که گروههای جمعیت الکلی های گمنام،گسترش یافتند همانقدر مشکل حفظ گمنامی،بزرگ و بزرگتر شد.ما گاهی اوقات مشتاقانه بخاطر بهبودی شکوهمند یک برادر الکلی در مورد جنبه های اساسی و جان فرسای مشکل او به بحث می نشستیم.
با گسترش و بزرگ شدن جمعیت،وقتی چنین داستانهایی خارج از گروهها انتشار یافتند اعتماد بسیاری به گمنامی در جمعیت از بین رفت.این قضیه مکرراً مردم را از ما روی گردان کرد.واضح است که نام و داستان زندگی هر یک از اعضای جمعیت چنانچه خودش بخواهد باید محرمانه باشد.
حالا کاملاً تشخیص میدهیم که صد درصد گمنامی شخصی برای یک الکلی همانقدر مهم است که صد درصد هشیاری برای زندگی او.این پیشنهادی از روی ترس نیست بلکه دریافتی سنجیده از دل تجربه ای طولانی است.
انسانهای با ایمان
ما که مسیر تجاهل و الحاد را طی کردیم از شما میخواهیم که پیشداوری را حتی بر ضد دین سازمان یافته را کنار بگذارید.آموخته ایم آنچه که موجب گمراهی ایمان بشر (ایمانی است که به میلیون ها نفر هدف و جهت داده است) هست چیزی جز نفس نیست.انسانهای مؤمن،عقیده ای عقلانی در مورد زندگی را دارند.
در حقیقت،ما مفهومی منطقی نداشتیم.ما،خود را با کالبد شکافی و نقد اعتقادت روحانی منفی،سرگرم میکردیم.هنگامی که انسانهای روحانی و با ایمان بسیاری از همه نژادها،رنگ ها و آئین ها را می بینیم و به درجه ثبات و خوشبختی آنها می نگریم.
آنگاه در وجود خودمان به جستجوی ایمان می پردازیم.
بازسازی امنیت
در رابطه با امنیت مالی و احساسی و ترس و طمع و مالکیت و غرور،اغلب ما بدترین رفتارها را داریم.تقریباً هر شخص الکلی برای تمامی کارهای خود چنین سؤالاتی را مطرح میکند: علاوه بر مشکل مشروب خواری من چه عوامل دیگری موجب عدم ثبات مالی من خواهد شد؟ آیا ترس و احساس حقارت درباره شایستگی من نسبت به شغل من و اعتماد به نفس من را تضعیف و مرا دچار تنش خواهد کرد؟ یا اینکه من بیش از حد برای خود ارزش قائل شده ام و آیا من نقش یک آدم بسیار مهم و با نفوذ را ایفا میکنم؟
زنان تاجر در جمعیت الکلی های گمنام درمی یابند که چنین سؤالاتی در مورد آنها نیز مطرح است و زنان خانه دار نیز میتوانند امنیت مالی خانواده را نیز به مخاطره بیندازند.حقیقتاً همه افراد الکلی نیاز به یک پرسش بسیار جدّی از خود را دارند تا دریابند که چطور نقایص موجود در شخصیت خودشان،امنیت آنها را به مخاطره انداخته است.
دوستی در مخاطره
ما اعضای جمعیت الکلی های گمنام مانند مسافران یک کشتی مسافربری در لحظه پس از نجات کشتی ای شکسته هستیم.وقتی موجی از دوستی و شادمانی و دموکراسی،کشتی را به سمت جایگاه کاپیتان هدایت میکند.
برخلاف احساس مسافران کشتی،وقتی پس از مصیبت یکدیگر را ترک میکنیم احساس شادی نمی کنیم.احساس سهیم بودن در یک شکل همگانی بجای مشروب خواری،عامل بسیار قدرتمندی است که ما اعضای گروه جمعیت الکلی های گمنام را به یکدیگر پیوند میدهد.
اولین مورد یک زن الکلی از بیماران دکتر هریی تیبوت بود.دکتر،او را به مطالعه یک کپی از نسخه پیش از انتشار کتاب بزرگ واداشت.اولین دوره مطالعه،او را پرخاشگر کرد ولی در بازخوانی مجدد متقاعد شد و او به جلسه ای در اطاق نشیمن ما آمد و سپس از آنجا با گفتن پیغامی سنتی مبنی بر اینکه ما تنها نیستیم به آسایشگاه بازگشت.
مشاوران دوست داشتنی
اگر با موهبت مشاورین با تدبیر و دوست داشتنی آشنا نبودم شاید سالها قبل بیمار میشدم.یک پزشک مرا از مرگ ناشی از الکلیسم نجات داد چرا که او مرا از روبرو شدن با عواقب چنین اختلالی منع نمود.بعدها پزشک دیگری که یک روانشناس بود به من کمک کرد تا سلامت روانی خودم را حفظ نمایم.به من برخی از نقاط ضعف پنهانی خودم را آموخت و مرا یاری رساند.از یک کشیش نیز اصول حقیقتی که اکنون در جمعیت الکلی های گمنام بر طبق آن زندگی میکنیم را آموختم.
اما این دوستان ارزشمند چیزی بیش از مهارت های حرفه ای خودشان را برای من انجام دادند.یاد گرفتم که با هرگونه مشکلی میتوانم نزد آنها بروم.تدبیر و صداقت آنها برای این بود که من درباره مشکلات خودم از آنها سؤال کنم.
بسیاری از بهترین دوستان من در جمعیت الکلی های گمنام دقیقاً مثل من چنین ارتباطی را داشتند.آنها اغلب جایی که دیگران قادر به کمک نبودند توانایی کمک داشتند چرا که آنها اعضای جمعیت بودند.
هدف یگانه
بسیاری از افراد پیشگویی میکنند که ممکن است جمعیت الکلی های گمنام در جهان،یکی از پیشگامان در هشیاری معنوی افراد شود.دوستان ما چنین مسائلی را از روی لطف و احترام بیان میکنند اما ما اعضای جمعیت باید وقتی خرسند از این تعاریف باشیم که به هدف واقعی و نخست جمعیت دست یافته باشیم و آن هدف چیزی نیست جز انتقال پیام به الکلی هایی که هنوز رنج می کشند.ما با این تصور مغرورانه که خداوند،ما را قادر کرده است که در هر جایی کارمان را به خوبی انجام دهیم مخالف هستیم.آفریده شده ایم که برای همه افراد همچون دریچه ای از حسن و قدرت باشیم.
از ریشه اصلی گیاه
مهمترین اصلی که میبایست آن را بپذیریم و بدون پذیرش آن هرگز قدرت پایداری نخواهیم داشت و اصولاً جمعیت الکلی های گمنام نیز محصول همین اصل است آن است که به نقائص و عیوب خود اذعان کنیم و آنها را بپذیریم.
هر شخص تازه واردی به زودی در مورد خویش این قضیه را تشخیص میدهد که اقرار متواضعانه او درباره ضعفی که نسبت به الکل دارد نخستین گام او به سوی آزادی از نوعی وابستگی فلج کننده است.
بنابراین میبایست در ابتدا به تواضع به صورت یک ضرورت بنگریم اما این حداقل کاری است که برای شروع میکنیم.برای رهائی کامل از نفرتی که نسبت به فروتنی داریم و برای کسب بینش در مورد تواضع به عنوان راهی برای آزادی حقیقی روح بشر و برای اشتیاق داشتن تواضع به عنوان امری که در ذات خود مطلوب است اکثر ما وقت زیادی را صرف میکنیم.
آیا خوشبختی،غایت است؟
گمان نمی کنم که خوشحالی و یا ناراحتی،مسئله اصلی باشد.مهم این است که چگونه با مشکلات خودمان برخورد میکنیم و نیز چگونه بهترین درس را از آنها میگیریم و به افراد دیگری که خواهان دانش هستند منتقل میکنیم.
به عقیده من،ما در این جهان همچون دانش آموزانی در مدرسه عظیم زندگی هستیم بنابراین انتظار میرود که برای رشد،تلاش کنیم و بکوشیم تا به همسفران خودمان نیز یاری رسانیم تا آنها نیز با عشقی بدون توقع،رشد یابند.خلاصه اینکه هنگامی که بسوی قرب پروردگار،گام برمی داریم او را درک خواهیم نمود.
زمانی که رنجی داریم از ما انتظار میرود که مشتاقانه از آن چیزی بیاموزیم و به دیگران نیز کمک کنیم تا از رنج خودشان درس بگیرند.هنگامی که شاد هستیم آن شادی را به عنوان هدیه ای می پذیریم و خدا را شکر میگوئیم.
دایره و مثلث
در مجمع بین المللی واقع در سنت لوئیس در سال 1955 پرچمی نصب شد که روی آن علامت جدید جمعیت الکلی های گمنام کشیده شده بود.این علامت دایره ای است که مثلثی در درونش محصور است.دایره اش نشانه کل جامعه الکلی های گمنام است و مثلث اش بر سه میراث جمعیت الکلی های گمنام دلالت دارد که عبارتند از: بهبود و وحدت و خدمت.
شاید این قضیه اتفاقی نیست که کشیشان و غیب گویان دوران باستان اظهار داشته اند که معنی این علامت دفع ارواح شیطانی از خویش است.
هنگامی که در سال 1955 ما اعضای قدیمی انجمن با این سه میراث برای کل جمعیت کار کردیم.احساس غربت برای روزهای رفته آمیخته با حس قدردانی برای روزهای بزرگی بود که بواسطه آنها اکنون زندگی میکردیم.این حس برای کار کردن و تصمیم گیری لازم است و هم برای حمایت از جمعیت الکلی های گمنام.
برای لحظه ای از ایجاد تغییر به وحشت افتادم اما این حالت سریعاً از بین رفت.همچنان که آگاهی جمعیت به کمک هدایت پروردگار،راه خود را می پیمود میتوانست آینده جمعیت الکلی های گمنام را بیمه کند.مسلماً از حالا به بعد کاری نداشتیم جز اینکه امور را واگذار کرده به خدا بسپارم.
راهی غیر از افسردگی
در طی دوران افسردگی شدید از اینکه بطور ناگهانی به زندگی تان سر و سامان دهید اجتناب کنید.اگر در چنین شرایطی دست به کار سنگین شوید که از شکست در آنها مطمئن هستید به خودتان اجازه داده اید که ناخودآگاه تان شما را گول بزند و به این ترتیب با شکستی که خورده اید بهانه دیگری برای بازگشت بیشتر به افسردگی پیدا خواهید نمود.
خلاصه اینکه نگرش همه یا هیچ،مخرب ترین نگرش ها است.بهتر است با حداقل غیرقابل تقلیل فعالیت شروع کنیم سپس روزانه حداکثر این مقدار در نظر گرفته شود.بخاطر این شکست ها،نگران نشوید فقط کار را از نو شروع کنید.
اصل روانی
اصل روانی باعث میشود که در هر لحظه مضطرب شویم،دلیل آن اهمیت ندارد،مشکل از خود ما است.اگر شخصی به ما صدمه بزند و آسیب ببینیم باز هم اشتباه از خود ما است.
ولی آیا هیچ استثنایی در این قاعده وجود دارد؟ درباره عصبانیت "موجه" چطور؟ اگر شخصی ما را گول زد آیا حق عصبانی شدن نداریم؟ آیا بطور معقولی نباید از مردم معتقد به عدالت و تقوا،عصبانی شویم؟
برای ما اعضای جمعیت الکلی های گمنام،اینگونه خود را به مخاطره انداختن خیلی خطرناک است.دریافتیم که حتی عصبانیت موجه هم به منظور کنترل آن باید واجد شرایط باشد.
فراگیری اعتماد
برنامه کلی جمعیت الکلی های گمنام بر پایه اصل اعتقاد متقابل بنا شده است.ما به خدا،اعتماد میکنیم و به جمعیت،اعتماد میکنیم و همینطور به یکدیگر،مطمئن هستیم بنابراین به رهبران مان در اداره این دنیا،اطمینان داریم."حق تصمیم گیری" که به آنها اعطا میکنیم فقط به معنی توانایی انجام و رهبری مؤثر نیست بلکه نشانه اعتماد ضمنی ما نیز میباشد.
اگر شما بدون عقاید مذهبی وارد جمعیت الکلی های گمنام شده اید،میتوانید چنانچه مایل هستید با "نیروی برتر" خودتان حتی اقدام به تشکیل گروه الکلی های گمنام کنید.در اینجا گروه زیادی هستند که مشکل الکلی بودن خودشان را حل کرده اند.در این خصوص آنها مسلماً نسبت به شما از قدرت بیشتری برخوردار هستند.حتی این درجه کم ایمان هم کافی است.
این راه فقط به شما میگوید که خیلی از اعضایی که با این آستانه یکبار برخورد داشته اند ایمان آنها بیشتر و عمیق تر شده است.با خلاص شدن از الکل،زندگی آنها به طرز غیرقابل وصفی تغییر کرده است.آنها به قدرت برتری معتقد هستند و بسیاری از آنها با پروردگار ارتباط معنوی پیدا کرده اند.
گفتن بدترین
اگر چه گوناگونی بسیاری وجود داشت اما همیشه درون مایه اصلی من چنین است: "چقدر وحشتناک هستم!" درست همان طوری که اغلب پیشرفت اندک خودم را با غرور،بزرگ جلوه میدهم خطاهای خودم را نیز گناه محسوب کرده و در مورد آنها به گزافه گویی می پردازم.با سرعت همه گناهان را (همینطور بیشتر و بیشتر) به هر کسی که گوش دهد اقرار میکنم.باور دارید یا نه که من این افشا گسترده گناهان خودم را به عنوان تواضع بزرگ خود می دانم و این اقرار را به عنوان سرمایه عظیم معنوی و تسلی بخش در نظر میگیرم.
ولی بعداً بطور عمیقی درک کردم به درستی ضررهای بزرگی که به دیگران زده ام واقعاً مایه تأسف نبودند.این حوادث صرفاً پایه داستان گویی و خودنمایی هستند.چنین ادراکی شروع تواضع قطعی است.
تحمل باعث هشیاری است
صداقت داشتن با خودمان و دیگران باعث هشیاری میشود اما این تحمل است که ما را به این راه سوق میدهد.
تجربه نشان میدهد که تعداد کمی از افراد الکلی صرفاً به علت اینکه نمی توانند به آن شیوه ادامه دهند مدت زیادی خود را از گروه دور نگه میدارند.اکثر آنها برمیگردند و خودشان را با هر نوع موقعیتی وفق میدهند.بعضی از اعضاء به گروههای دیگری میروند و یا یک گروه جدید تشکیل میدهند.
به عبارت دیگر،وقتی یک فرد الکلی دریافت که نمی تواند تنها بماند به طریقی یک راهی جهت پیوستن به دیگران پیدا میکند.این حالت از آغاز برنامه جمعیت الکلی های گمنام شروع شده و احتمالاً همیشه همین طور باقی میماند.
بالاخره در زیر نور آفتاب
زمانی که فکر حضور خدا برای من مطرح شد این عقیده را دوست نداشتم بنابراین دوستم را بی پیشنهاد تازه ای مطرح کرد او گفت: "چرا تصورت را از خدا انتخاب نمی کنی؟"
آن جمله خیلی روی من اثر گذاشت.این نظر،کوه یخی عقلانی را در سایه اش آب کرد.سایه ای که من سالها در آن زندگی کرده و از سرما لرزیده بودم.بالاخره در زیر نور آفتاب ایستادم.
امکان یافتن توضیحات در تجربه های معنوی مثل تجارت خودمان وجود دارد ولی اغلب سعی در توضیح تجربه خودم دارم و فقط در گفتن داستانی که راجع به آن باشد موفق بوده ام.من احساس و نتایج حاصل از آن نصیب من میشود را می دانم چیست اما هرگز بطور کامل عمق چرا و چگونگی آن را درک نکرده ام.
بالا و پائین
وقتی که عضویت ما جزیی بود فقط با "موارد کمی" سر و کار داشتیم.اکثر الکلی های ناامید سعی کردند برنامه جمعیت الکلی های گمنام را امتحان کنند ولی موفق نشدند چون نتوانستند ناامیدی خودشان را بپذیرند.
در سالهای اخیر این آمار تغییر کرده است.الکلی هایی که هنوز سلامتی،خانواده،شغل و حتی دو تا ماشین در گاراژ داشتند به قضیه الکلیسم خود واقف بودند.با رشد این روند آنها به گروههای جوانی که به ندرت بیشتر آنها بالقوه افرادی الکلی بودند،پیوستند.چگونه افرادی مثل این گروه توانستند قدم اول را بردارند؟
با برگشتن به تاریخچه مشروب خوری به آنها نشان دادیم که سالها قبل از فهمیدن این موضوع،غیرقابل کنترل بودیم بطوری که حتی نوشیدن الکل برای ما به صورت عادت در آمده بود و به راستی این عادت،آغاز صعودی هلاکت ما بود.
بزرگتر از خودمان
اگر تنها رمز اصول اخلاقی و فلسفه بهتر زندگی برای غلبه کردن بر الکلیسم کافی بود بسیاری از ما الکلی ها سالها پیش نجات می یافتیم ولی دریافتیم که این رمزها و فلسفه ها ناجی های ما نیستند البته هیچ اهمیتی هم ندارد که چقدر در این زمینه تلاش کردیم.ما خواستار معنویات بودیم،آرزو داشتیم به لحاظ فلسفی در آرامش باشیم،در حقیقت می توانستیم با همه نیروی خودمان چنین آمالی را داشته باشیم ولی مسئله اینجا بود که قدرت لازم برای این تغییرات وجود نداشت.اگر چه آرزوهای ما به ابتکارات انسانی ما نظم می بخشیدند ولی کافی نبود چون کاملاً با شکست مواجه شد.
فقدان قدرت که معمایی غیرقابل حل بود ناچار به یافتن قدرتی بودیم که به واسطه آن بتوان زندگی کرد و باید قدرتی بزرگتر از خودمان باشد.
پوشش حفاظی ما
تقریباً هر گزارشگر روزنامه ای که برنامه جمعیت الکلی های گمنام را پوشش میدهد در درجه اول از سختی نوشتن داستان بدون اسم،شکایت دارد ولی به سرعت این سختی را فراموش میکند و این فراموشی زمانی است که متوجه حضور گروهی از مردم میشود که هیچ اهمیتی برای این ادعا قائل نمی شوند.
احتمالاً این اولین دفعه در عمر او است که گزارش سازمانی را مینویسد که هیچگونه شهرت شخصی در پی ندارد.اگر چه ممکن است بدبین و عیب جو باشد اما این خلوص او را سریعاً به یکی از دوستان جمعیت الکلی های گمنام تبدیل کرد.
ما با استفاده از مفهوم گمنامی سعی در تسلیم کردن آرزوهای طبیعی خودمان برای تمایز فردی به عنوان عضوی از جمعیت داریم البته هم در میان دوستان الکلی و هم عامه مردم.همانطور که این آرزوهای بشری را ترک میگوئیم به این موضوع عقیده داریم که هر کدام از ما در بافتن آن پوشش حفاظتی که کل جامعه ما را می پوشاند شرکت داریم و در زیر سایه این پوشش میتوانیم رشد کرده و در یک اجتماع کار کنیم.
ادراکی فراتر از امروز
گمان میکنم ادراک یعنی توانایی در داشتن ارزیابی های پسندیده،هم در لحظه حال و هم برای آینده دور.برخی از افراد ممکن است احساس کنند که این نوع کوشش نوعی کفر در مقابل "یک روز در یک لحظه" است ولی به راستی آن اصل ارزشمند به ذهن و زندگی عاطفی ما برمیگردد و بطور عمده به این معنی است که ما نه احمقانه از گذشته شکایت داریم و نه مشتاقانه در مورد آینده خیالبافی میکنیم.
مطمئناً اگر تنها بخاطر تفکر احمقانه ای که درباره آینده نگری داریم تمام برنامه را به فردا موکول کنیم هم بطور فردی و هم در انجمن (به صورت گروهی) عذاب میکشیم.آینده نگری واقعی خداوند به صورت موهبت به همراه توانایی قابل توجهی برای دوراندیشی به انسان عطا شده است و او ظاهراً از ما انتظار دارد که از این موهبت استفاده کنیم البته اغلب اوقات به صورت کلی یا جزیی محاسبات ما غلط از کار در می آید ولی بهتر از این است که اصلاً فکر نکنیم.
گذشت و بخشش
در طول این پنج مرحله حیاتی،احساس بخشش در ما بیدار شده است و اهمیتی ندارد که چطور فکر کرده ایم و چه کاری را انجام داده ایم.
اغلب،بخشودگی در این مرحله به همراه حامی و یا مشاور روحی،کارآیی دارد که در ابتدا احساس کردیم حقیقتاً توانایی بخشش دیگران را داریم و اهمیتی ندارد که تا چه اندازه آنها به ما بد کرده اند.
حضور اصول اخلاقی،ما را وادار به بخشش کاملی که خوشایند ما است،میکند اما تنها زمانی این کار انجام پذیر است که با عزمی راسخ،مرحله پنجم را باطناً درک کرده و خود را در گرفتن و دادن این حق،توانا ببینیم.
دو صلاحیت
بسیاری از مردم تعجب میکنند که چطور جمعیت الکلی های گمنام تحت اغتشاش ظاهری،فعالیت میکنند.دیگر جامعه شناسان باید قانون و جبر و ضمانت اجرا و تنبیه نظارت شده توسط مردم صاحب صلاحیت را داشته باشند.خوشبختانه دریافتیم که هیچ احتیاجی به صلاحیت انسانی و یا هر چیز دیگری نداریم.ما،دو صلاحیت دیگر که مؤثرتر هستند را در اختیار داریم که یکی خوش خیم و دیگری بد خیم است.
خداوند هست همان آفریدگاری که به سادگی میگوید: "من منتظر هستم تا به خواسته ام عمل کنید".صلاحیت دیگر "جان بارلی کورن" نام دارد و او میگوید: "شما بهتر است خواسته خدا را انجام دهید در غیر این صورت شما را خواهم کشت".
برنامه سنتی جمعیت الکلی های گمنام،نه قانون و قاعده است و نه حقوق.ما از آنها با کمال میل تبعیت میکنیم زیرا از طرفی میبایست که این کار را انجام دهیم و از طرف دیگر انجام آن خواسته ما است.شاید رمز قدرت آنها در این حقیقت نهفته شده است که ارتباط های زندگی بخش از تجربه زندگی و عشق،نشأت گرفته است.
نمایش دادن کل نمایش
اکثر مردم سعی میکنند به طریقه خود رانش زندگی کنند.هر شخص مثل هنرپیشه ای است که خواستار اجرای کامل میباشد و تا ابد سعی در تنظیم نورها و صحنه دارد و بقیه بازیگرها هر کدام به راه خود میباشند.اگر این هماهنگی ها درست به کار برده شود و اگر مردم فقط کاری را انجام دهند که آرزوی آن را دارند نمایش از هر نظر عالی خواهد بود.
معمولاً چه اتفاقی رخ میدهد؟ نمایش خیلی خوب اجرا نمی شود.باید پذیرفت که ممکن است او تا حدی اشتباه کرده باشد.او مطمئن است که افراد دیگر باید بیشتر سرزنش شوند بنابراین عصبانی و آزرده خاطر و ترحم جو میشود.
آیا او واقعاً جستجوگر خویش نیست حتی وقتی سعی میکند مفید باشد؟ آیا او قربانی این وهم و خیال نیست که میتواند خوشبختی و رضایت حاصل از این دنیا را کسب کند اگر فقط به خوبی آن را هدایت کند؟
اثرات دعا کردن
وقتی فردی بی ایمان سعی میکند به عبادت روی آورد،میبایست به عواقب آن نیز آگاه باشد.اگر در این راه پافشاری کند مطمئناً آرامش و تحمل بیشتری کسب میکند و از میزان ترس و عصبانیت او کم میشود.چنین شخصی شجاعت درونی به دست می آورد نوعی شجاعت که عاری از تنش است.چنین انسانی میتواند "شکست" و "موفقیت" را به درستی درک کند.مشکلات و بدبختی ها بجای آنکه باعث تباهی او شوند برای او نوعی تعلیم و تجربه به ارمغان می آورند و او احساس آزادی و شعور میکند.
این تفکر که ممکن است وی با استفاده ناخودآگاهانه از هیپنوتیزم به خودالقایی پرداخته باشد مضحک است.
حس ارائه پیشنهادهایی تازه و رهبری در او افزایش خواهد یافت.نگرانی های او از بین خواهند رفت.سلامت جسمی او بهتر خواهد شد و موضوعاتی عجیب و غیرقابل توصیف در زندگی او شروع به رخ دادن خواهند نمود و از آن جمله اینکه روابط پیچیده خانواده و بیرون از آن بطور شگفت آوری بهبود می یابند.
سهولت انجام به شرط انجام
حتی گفتن عبارت سه کلمه ای "پشت گوش انداختن" نیز برای تنبل ها دشوار است.
مشاهدات من به من میگوید که هستند انسانهایی که زندگی آنها با سرعت کم و آرام میگذرد اما تعداد بسیار محدودی میتوانند در بلبشو و شلوغی زندگی کنند.
ما مشکل بسیاری از الکلی ها را با پیش پا قرار دادن این دو راه حل برطرف ساختیم که یا به الکلی های گمنام بپیوندند و یا بمیرند.بسیاری از الکلی ها وقتی پای انتخاب میان این دو راه حل قرار میگیرند راه پیوستن به الکلی های گمنام را انتخاب میکنند.
همانطور که بسیاری از الکلی ها گفته اند به نقطه ای رسیده بودند که یا باید به الکلی های گمنام می پیوستند و یا خود را از پنجره به بیرون پرتاب میکردند و آنها در میان انتخاب بین این دو راه بود که اکنون در الکلی های گمنام بودند.
کور کورانه به سمت خدا رفتن
فکر میکنم اکثر مردم مایل هستند در مورد الکلی ها خیلی چیزها را بدانند.اینکه آنها چه کسانی هستند و زندگی آنها چگونه است.آیا آنها به یک منبع الهی متصل هستند و یا اینکه در یک نظام جهانی عدل و عشق خود ساخته،زندگی میکنند.
تجربه خیلی از ما در مراحل اولیه مشروب خواری،احساس داشتن نظر اجمالی مطلق و احساس شدید همانند سازی با عالم است.در حالی که این نظرات اجمالی و احساسات،بی تردید از اعتبار برخوردار است.
در جمعیت الکلی های گمنام و در بسیاری از جمعیت ها و شیوه های مذهبی دیگر،الکلی ها به چیزی بیش از آنچه مورد نظر آنها است دست می یابند در حالی که پیشتر سعی میکردند به واسطه مصرف الکل و به شکلی کورکورانه و با چشمانی بسته به سوی خدا بروند.
معنویت و پول
بعضی از ما هنوز هم میپرسیم که این قانون سوم تجارت چیست؟ و چه قلمرویی را این خدمت اشغال کرده است؟
اجازه دهید با حانی مالی خودم "ابی" شروع کنیم.وقتی ابی شنید که من به شدت الکل مصرف میکنم تصمیم گرفت به دیدار من بیاید.او در نیویورک بود و من در بروکلین.تصمیم،کافی نبود او باید وارد عمل می شد و پول خرج میکرد.
ابی به من تلفن کرد و سوار مترو شد.هزینه کلی ده سنت شد.در مرحله تلفن و سوار شدن به مترو،معنویت و پول به هم آمیختند.یکی بدون دیگری منجر به هیچ میشود.
از آن زمان و از آن مکان به بعد ابی،اصلی را بنا کرد که جمعیت الکلی های گمنام به زمان و پول کم نیاز دارد.
تواضع سبب ایجاد امید میشود
اکنون که دیگر ما مشتری دائم میخانه ها و فاحشه خانه ها نیستیم،اکنون که چک های پرداختی را به خانه می آوریم و در جمعیت الکلی های گمنام هم بسیار فعال شده ایم و مردم هم بخاطر این نشانه های پیشرفت،تبریک میگویند طبیعتاً باید به خود تبریک بگوییم.البته ما هنوز فاصله اندکی با تواضع کامل داریم.
باید مایل باشیم که تواضع را در از بین بردن نقص هایمان جستجو کنیم.درست همان وقت که در برابر الکل در کمال استیصال،تسلیم می شدیم به این باور رسیدیم که قدرتی برتر از ما میتواند پاکی ما را حفظ کند.
اگر تواضع،ما را قادر سازد تا به وقاری دست یابیم که به موجب آن اعتیاد به الکل را از بین ببریم در آن صورت حتماً می بایست امید مواجهه با مشکلات را در خود بوجود آوریم.
به انتقاد،خوش آمد بگوئیم
از نامه منتقدانه شما خیلی سپاسگزارم.مطمئن هستم که اگر بخاطر نقدهای قوی نامه نبود پیشرفت جمعیت الکلی های گمنام کندتر می شد.
من ارزش زیادی برای افرادی که من را نقد میکنند قائل هستم،چه به نظر منطقی بیایند و چه غیرمنطقی.هر دوی اینها مرا از انجام اشتباهات زیادی که مرتکب میشوم برحذر می دارند.امیدوار هستم که منتقدان غیرمنطقی به من آموخته باشند کمی صبور باشم اما آنها که منطقی هستند کار بزرگی را برای کل جمعیت الکلی های گمنام انجام دادند و به من نیز درس های ارزشمند بسیاری آموختند.
سه انتخاب
هدف اصلی درخواست ما،رهایی تمام و کمال از الکل و عواقب آن است.بدون این آزادی،ما هیچ چیز نخواهیم داشت.
ما از اعتیاد به الکل رهایی نمی یابیم مگر اینکه بخواهیم تا با همه آن نقایص شخصیتی که ما را به این شرایط ناخوشایند انداخته است دست و پنجه نرم کنیم.در مسیر جستجوی این آزادی،سه راه پیش روی ما است.
بُعد طغیانگرانه برای مبارزه با نقایص شخصیتی ما تقریباً همیشه یک بلیط مطمئن بسوی نابودی است.
راه دیگر دوری از الکل برای مدتی با کمترین اصلاح شخصیتی است که ما را بسوی راحتی موقتی می کشاند که تنها یک مُسکن است و فوق العاده خطرناک است.
اما مسیر سوم آن است که بطور مداوم ملاک هایی را که باعث تعالی روح و عمل میشوند و سبب یک رهایی واقعی و پاینده زیر سایه خدا به ارمغان می آورند را در پیش گیریم.
عنایت جدید خداوند
وقتی با تجاهل و یا کفر سر و کار دارید بهتر است از زبان عامیانه برای توضیح اصول مذهبی استفاده کنید.برانگیختن تعصب افراد با واژه ها و مفاهیم مذهبی گنگ هیچ فایده ای ندارد.توجیه شما هر چه باشد اینگونه بحث ها را به پیش نکشید.
هر مرد و زنی که به جمعیت الکلی های گمنام پیوسته است و میخواهد ر آنجا بماند در واقع بدون اینکه بداند قدم بزرگی را برداشته است.آیا پیوستن آنها به این جمعیت به آن معنی نیست که هر کدام از آنها تصمیم گرفته اند زندگی خودشان را با توجه به حفاظت و هدایت جمعیت الکلی های گمنام تنظیم نمایند؟
با پیوستن به الکلی های گمنام هر کس اعلام آمادگی کرده است که عقیده و نظر خود را در رابطه با مشکلات الکلی خودش را در راستای برنامه الکلی های گمنام با دیگران در میان نهد.
حال اگر این کار سبب ایجاد انگیزه های نو نشود پس دیگر به چه کار می آید.
چاره ساز باش
در هنگام دها،وسوسه آنی ما درخواست راه حل های مخصوص برای مشکلات خاص و نیز توانایی کمک به دیگران است آن چنان که باید کمک شوند.در آن صورت است که از خداوند میخواهیم چاره ساز باشد.در نتیجه باید هر تقاضایی را با دقت بررسی کنیم تا ببینیم که اصل آن چیست.حتی در این صورت وقتی تقاضاهای خاص داریم بهتر است که به هر یک از آنها این عبارت شایسته را اضافه کنیم: "...اکر مورد رضای توست".
برای آنکه بزرگ شویم
بسیاری از جوانان جویای تائید کامل اطرافیان،امنیت و عشق کامل هستند که البته برای سن 17 سالگی فوق العاده مناسب است اما این مسائل،چیزهایی نیستند که در سن 45 و یا 57 سالگی نیز در پی آن باشیم.
وقتی به لحاظ معنوی،رشد میکنیم به این نتیجه میرسیم که تفکرات قدیمی ما نیازمند یک بازبینی عمیق است.درخواست های ما برای امنیت عاطفی و ثروت و شخصیت اجتماعی و قدرت همه تغییر جهت میدهند.
به این نتیجه میرسیم که ارضای کامل تمام این نیازها تنها هدف در زندگی ما نیست ولی وقتی که نخست به رشد معنوی برسیم در آن زمان است که میتوانیم سالم رشد کنیم و عشق متکامل داشته باشیم.
واقعیت بزرگ
ما بر دانش اندک خود واقف هستیم.خداوند به شکل مداوم چیزهای جدید و زیادی را به ما و شما نشان داده،می آموزد.از او در نیایش روزانه بخواهید که برای کسانی که هنوز بیمار هستند دانش و توانایی در شما ایجاد کند.بدون تردید اگر خودتان مشکلی نداشته باشید از او پاسخ دریافت خواهید کرد.
بدون شک شما قادر نیستید چیزی را که خود به دست نیاورده اید را به دیگران انتقال دهید.چنانچه ارتباط شما با پروردگار درست باشد آنگاه خواهید دید که اتفاقات بزرگ و شگرف بی شماری در زندگی شما رخ خواهد داد.این واقعیتی عظیم است برای ما،برای ما تازه واردان!
به محض اینکه خدا را شناختید خود را به او واگذارید.به اشتباهات خود در محضر او و حضور دوستان تان اعتراف کنید.بخشش را فراموش نکنید و به ما بپیوندید.ما یار روحی شما خواهیم بود.
خداوند تا آن زمان نگهدار شما باشد.
مسئولم...
وقتی هر کسی در هر کجا به دنبال کمک است.
می خواهم که دست یاری الکلی های گمنام دست نیازمندش را بفشارد و برای رسیدن به این نقطه مسئول هستم.
بیانیه سی امین سالگرد کنگره بین المللی 1965
دوستان عزیز:
از سال 1938 بیشترین بخش زندگیم در الکلی های گمنام صرف کمک در خلق،طراحی،سرپرستی و ایجاد تضمین در تأثیرگذاری خدمات جهانی این انجمن شد.این جمعیت به اعضای خود کمک کرده است تا در مقیاس جهانی و به شکل متحد فعالیت کنند.
بدون اغراق باید گفت که در سایه اعضای هیات امنا بوده است که این انجمن توانسته در مقیاس کنونی خود در سراسر جهان خدمات ارائه دهد.
اداره خدمات عمومی جمعیت الکلی های گمنام تنها پیام رسان جمعیت بوده است.با این وجود توانسته است ارتباط خوبی با دنیای آشفته ای که در آن زندگی میکنیم را برقرار نماید.این جمعیت توانسته است اعضای خود را در همه جا بگستراند.
الکلی های گمنام آماده است تا نیازهای خاص گروهها و یا افراد مطرود را فارغ از آنکه به چه زبانی سخن میگویند و یا در کجای دنیا زندگی میکنند را برآورده سازد و در این میان تجربه چندین ساله ما یاری رسان ما است.
اعضای هیات امنا – اعضای خدمات عمومی جمعیت الکلی های گمنام – در آینده رهبران اصلی در امور دنیوی ما خواهند بود.این مسئولیت جدی همواره بر عهده آنان خواهد بود.در خدمت رسانی جهانی،آنان جانشینان من و دکتر باب و مسئول جمعیت الکلی های گمنام به صورت تمام و کمال خواهند بود.
میراث ما برای شما مسئولیت خدمات رسانی جهانی است که ما اعضای سالخورده آن را به شما اعضای امروز و فردای جمعیت الکلی های گمنام واگذار میکنیم.می دانیم که شما از این جمعیت حمایت کرده و این میراث جهانی را به عنوان بزرگترین مسئولیت همگانی جمعیت گرامی خواهید داشت،مسئولیتی که جمعیت همواره داشته و دارد.
امیدوار به شما و عاشق تان هستم
بیل

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد