انجمن برادری طالوت

سلام به خداوند مهربان و عاشق

انجمن برادری طالوت

سلام به خداوند مهربان و عاشق

یک- برداشت

مقدمه: آیا ما اقرار کردیم دلیل هر چه که باشد زمان آن فرا رسیده که قدم‌ها را کار کنیم؟
بیماری اعتیاد: آیا ما اقرار کردیم اعتیاد، نیرویی مخرب در زمینه‌های مختلف زندگی‌مان است؟
انکار: آیا ما اقرار کردیم که بیماری است که به ما می‌گوید "بیمار نیستیم"؟
آخر خط: آیا ما قرار کردیم که دیگر نمی‌توانیم طبیعت مشکلات‌مان را انکار کنیم؟
عجز: آیا ما اقرار کردیم که به سادگی قادر به قطع مصرف نیستیم؟
غیر قابل اداره: آیا ما اقرار کردیم که در برابر اعتیادمان عاجز هستیم؟
بهانه،دستاویز: آیامااقرار کردیم که دستاویزمعمولادر پس فکر ماو ماورای افکارمان قرار می‌گیرد؟
تسلیم: آیا ما اقرار کردیم که بهبودی به عنوان راه حل اتفاق می افتد؟
اصول روحانی: آیا ما اقرار کردیم که به بهبودی به عنوان  یک هدیه ارزشمند نگاه خواهیم کرد؟
حرکت به جلو: آیا ما اقرار کردیم که زندگی در بهبودی چقدر غنی است؟
  
جمع بندی برداشت قدم یک

تنها کاری که ما می خواهیم بکنیم این است که به هیچ چیزی فکر نکنیم.
ما سازنده آدمها و طبیعت نیستیم پس ما نباید که فضولی در کار آنها بکنیم و ما فقط باید که مشاهده بکنیم.
عمل انسان است که می تواند کمک کند.
ما از الان یاد بگیریم که دیگر اینقدر حرف نزنیم یعنی از حرّافی،فرار کنیم.
کم بگوئیم ولی پخته بگوئیم.
ما نیاز داریم و لازم است که هر از چند گاه سری به خودمان بزنیم.
اعتیاد،آلوده به مخرب ترین بمب در هم شکستن ما است.
امان از ذهن و افکار ملتهب به دیوانگی ما.
مشکلات،همیشه با ما است ولی ما کجا هستم؟
امروز در مقابل ذهن آلوده خودمان،عاجز هستیم.
اتفاق افتاده است که راه حل شکوفایی افکار ما است.
بهبودی،ودیعه ای است الهی پس سعی می کنیم قدرت فهم و نگهداری آن را بالا ببریم.
چقدر نه بلکه بی نهایت است "غنی".
بعضی وقت ها برای بعضی چیزها نمی شود اسمی را گذاشت و بعضی وقت ها برای بعضی از کلمات نمی شود که تفسیری کرد.
آرامش یعنی خدا و خدا هم یعنی آرامش و در این وسط این ما هستیم که داریم بازی می کنیم و این غنی بودن بهبودی است.
الان به این فهم رسیده ایم که ما خیلی خیلی نمی فهمیم ولی این را هم درک کرده ایم که خدا،آرامش است.
خیلی ها این کار را کردند ولی نتوانستند اما ما کردیم و شد و آن به درد نخورد این به درد بخور شده است.
برای خود کلمه "غنی است" نمی شود معادل گرفت و فهم کلمه غنی،خود کلمه غنی است.
بالاتر از نظر فهم پاکی و نه از لحاظ طول پاکی را می گوئیم.
ما برای چیزی که اصلاً شعور نداشته باشد حرفی را نمی زنیم و اصلاً وقت خودمان را تلف نمی کنیم.
خدا،هم صاحب درک است و هم صاحب شعور است.
وقتی که دقیقاً متوجه شده تار و پود زندگی ما از هم پاره شد متوجه شده که...
بعد از اینکه متوجه شدیم یک سری از کارهایی را انجام میدهیم شروع کردیم به مشاهده خودمان و دیدیم که ما دارای یک جزئیاتی را در رفتارهای خودمان داریم که مشکل دارد و مورد دارد.
دیدیم،یک چیزی که تابو در درون ما هست باز دارد خودش را جوری جلوه می دهد که تابو نیست.
متوجه شدیم که یک مشکلی را داریم و اعتیاد با ما حرف می زند و به ما می گوید که "این مشکلات،مشکلات تو نیست" و وقتی که شروع کردیم به مشاهده آن،دیدیم که هیچ کاری برای آن را نمی توانیم بکنیم ولی هست.
حالا یک مشکلی هست و حالا ما می خواهیم که از کنار این مشکل نیز بگذریم و یا فرار بکنیم ولی...
عجز را در آن لحظه ای می بینیم که می خواهیم یک مشکلی را مدیریت بکنیم ولی هیچ کاری را برای آن نمی توانیم بکنیم.
وقتی که متوجه می شویم در جلوی آن عاجز هستیم،یک چیزهایی می آید.
یک چیزی در درون ما متوجه شد که داریم با آن مبارزه می کنیم و شروع کرد به بروز اشکالی که ما را از مسیری که برای شناسایی بیشتر آن شروع کرده ایم را جلوگیری بکند.
دست به دامن خدا شدیم و رسماً دست به دامن شدیم که یک اتفاقی برای ما بیافتد.
متوجه شدیم بدون اینکه کاری را بکنیم یک حس روحانی و یک چیزی که از بالا است را به ما می دهد و یک حالتی را در درون خودمان دیدیم که طبیعی نبود.
اتفاقی که افتاد این بود که ما متوجه شدیم که می خواهیم خودمان را نشان بدهیم ولی در وسط این کار دیگر ترس هم از بین رفت.
خدایا: کمک مان کن حرفی را که می خواهیم بزنیم یک حرف درستی باشد.
ما،برادران همدیگر هستیم و فقط تخالف داریم ولی تشابه داریم.
ما حس می کنیم که "ما اقرار کردیم" برای ما جا نیافتاده است.
اقرار کردن یعنی جستجو کردن و مشاهده کردن و پذیرفتن یک چیزی که در درون ما هست.
ما متوجه شده ایم تا نیائیم اقرار نکنیم،نمی توانیم رها بشویم.
هر زمانی که به عجز می رسیم اقرار می کنیم و هر زمانی که احساس می کنیم این راهی را که داریم می رویم برخلاف عرف است اقرار می کنیم.
اقرار کردن یعنی تخلیه خود درونی مان.
ما چون ترسو هستیم اقرار نمی کنیم.
زمانی که اقرار می کنیم ایمان داریم.
* اقرار،اولین گام آفرینش است.
چه موقعی اقرار می کنیم؟ زمانی که شهامت پیدا می کنیم.
* چرا ما از نظر درونی،نمی توانیم به فرد دیگری بگوئیم "آقا"؟
اقرار یعنی اعتراف.
بیان کردن یک چیزی،اقرار است.
شناخت،یک چیز جزئی است و ما یک وقت هایی یک چیزی را می شناسیم ولی یک موقع هم هست که یک چیزی را درک می کنیم و درک،خیلی بزرگتر از شناخت است و شناخت،حفظ کردن یک چیزی است.
وقتی که ما یک چیزی را درک می کنیم همیشه می ماند.
تجربه های ما،درک ما است.
وقتی که ما به یک درکی می رسیم،می گوئیم که حالا فهمیده ایم و حالا فهمیده ایم همان اقرار است.
قدم یک،ما درک می کنیم که مصرف مواد و حتی کنترل آن،یک مسیر غلطی است و هیچ هم به درد ما نمی خورد.
اقرار،نشأت می گیرد از درک ما.
اگر آن موقع یک کاری را می کردیم چون نمی دانستیم که آن کار،اشتباه است ولی امروز دیگر آن اشتباه را نمی کنیم چون می بینیم.
وقتی که می بینیم یک چیزی را در درک مان دیگر آن کار را نمی کنیم.
زمانی عمل می کنیم که درک می کنیم.
به عجز رسیدیم تا درک کردیم که مصرف مواد برای مان کار درستی نبود.
یک موقعی درک می کنیم که بطور کل خراب هستیم و وقتی که این درک را بکنیم دیگر قصه های روانی که وسوسه است هم دیگر نمی آید.
ما،آدم هستیم و می توانیم فکر کنیم و می توانیم تصمیم بگیریم.
اقرارهای ما،زمانی می آید که ما یک چیزی را درک کرده باشیم و آن درک ها است که کمک می کند تا ما اقرار بکنیم.
اقرار در آن ور داستان تحت سیطره ناآگاهی ما بوده است ولی اقرار در این ور داستان تحت سیطره آگاهی ما است.
ما وقتی که به خداوند،نزدیک بشویم آرامش را هم پیدا می کنیم.
می گویند که گر به خود آیی به خدایی رسی.
اقرار شد اعتراف به ادراکات مان.
این اقرار،حاصل درک های ما است.
امروز اقرار کردن یک جوری به ما نشئگی می دهد که سر آخر هم ما به آرامش می رسیم.
ما،نیاز به یک چیزی را داریم و می آئیم در یک جلسه ای می گوئیم که ما نیاز به این چیز داریم.
اقرار در جا به ما کمک می کند.
ما تا وقتی که درک نکنیم نیاز داریم اصلاً جرئت اقرار را نخواهیم داشت.
در گذشته حاصل خوبی بدست ما نیامد که انگیزه ای در ما شکل گرفت.
راهنما،مختص به یک شخص نمی تواند باشد.
منشأ این گوش کردن ها از کجا پیدا می شود؟
می گویند که جوینده،یابنده است و یا خواستن،توانستن است.
ما همیشه اقرار را به دیگران می کردیم ولی این دفعه اقرار را به خودمان می گوئیم که همان صداقت است.
این اقرار به دیگران نیست بلکه اقرار به خودمان است که بهبودی،مفید است.
کسی که از مواد مخدر استفاده می کند آدم ضعیفی نیست چون می خواهد که با این کار از یک مسیر میانبر استفاده بکند.
فرد معتاد می تواند این کار را کنار بگذارد چون سختی های بیشتری را دیده است و کشیده است.
چون خودمان کرده ایم پس خودمان هم می توانیم کنار بگذاریم و فقط که باید کمک را دریافت بکنیم.
فرد معتاد می تواند توسط کمک گرفتن دوباره خودش را قوی بکند.
ما راجع به کسی صحبت می کنیم که اسیر بیماری اعتیاد است.
گفتیم که ما نمی کِشیم و او دارد ما را می کِشد و ما نمی خواهیم که بکِشیم.
ما راجع به آدمی صحبت می کنیم که چه مصرف بکند،می میرد و چه مصرف نکند هم می میرد.
هیچ کس نمی تواند درون کس دیگری را ببیند و فقط می تواند که درون خودش را ببیند و مشکل ما هم همین است که ما درون خودمان را با بیرون دیگران قضاوت می کنیم.
معتاد به کسی گفته می شود که دچار عارضه افراط و تفریط است.
نواقص اخلاقی ما همان ویژگی های اخلاقی ما هستند که بدلیل افراط و تفریط ما از حالت تعادل خارج شده و بصورت نقص در آمده اند.
یکی از مهمترین چیزها،قضاوت نکردن است.
امروز ما اقرار می کنیم تا عاجز نشویم.
ما وقتی که متوجه شدیم اعتیاد،زندگی ما را تحت تاثیر خودش قرار داده است به فکر چاره افتادیم و قدمها هم سدی در برابر بیماری ما است که اقدام به کارکرد قدمها با راهنمای مان کردیم.
وقتی که اقرار می کنیم بدنبال راه چاره هستیم.
آمدیم و اقرار کردیم که ما خسته شده ایم و دیگر نمی توانیم که کمک کردند و...
ما معتادان،دیوار انکارمان خیلی بلند است و آن انکارها بود که اجازه نمی داد ما اقرار کنیم.
در زمان مصرف،"انکار" یک واژه کلیدی است که پشت سر آن،ما خودمان را قایم می کردیم.
اعتیاد مساوی انکار و انکار هم که می کنیم،می شویم منفی اقرار و تسلیم و پذیرش.
ما اقرار کردیم چون مشکلات ما آنقدر زیاد بود که برای همه ملموس بود به جز خودمان.
متوجه شدیم که وقتی همه به ما می گویند "مشکل دارید" یعنی ما مشکل هستیم.
اگر به سادگی قادر به قطع مصرف بودیم دیگر امروز خبری از جلسه و کلاس قدم و راهنما و...نبود.
قطع مصرف ساده مساوی است با تجربه مرگ.
از خدا می خواهیم که هیچ کسی،اجبار به مصرف را نداشته باشد.
عاجز یعنی شکست خورده و ناتوان و یعنی ما با داشتن توانایی ها،ناتوان هستیم.
با تسلیم بودن مان سدی می سازیم برای عاجز بودن مان.
از آنجا که ما،یک معتاد هستیم پس افکار بیمارگونه ای را هم داریم و نمی توانیم که دریچه افکارمان را هم ببندیم.
همیشه این را بیاد خواهیم داشت که در پس افکارمان یک فراموشی،نهفته است و ماوراء در پس فراموشی،لانه دارد.
ذهن ما،یک بایگانی مادام العمر است که باید این بایگانی را هم کنار بگذاریم و یا سعی کنیم که این بایگانی را به روز بکنیم.
اگر بتوانم خودمان را به روز کنیم افکار قدیمی نیز کمتر به سراغ ما می آید.
گذشته را باید در گذشته بگذاریم که بماند.
بهبودی یعنی بازگشت به گذشته چون در کودکی بدون هیچ بهانه ای شاد بودیم.
اگر ما بتوانیم "حال" را پیدا بکنیم به بهبودی رسیده ایم و قطع مصرف نیز بهبودی نیست.
اصلاً شک نداریم چون معنای بهبودی را درک می کنیم.
ما اگر می توانستیم کاری بکنیم هیچ وقت اجازه نمی دادیم که مبتلا به این همه مشکلات بشویم.
سلام به منتخبین خوب خدا.
ما این را حس کردیم که این کار خداست که البته به موقع این اتفاق افتاد.
خداوند،شرایط را فراهم می کند که ما را یک محکی بزند.
خدا به ما سلامتی داده است و دارد کمک می کند که بهبودی را بدست بیاوریم.
می دانیم که خداوند،همیشه حضور دارد.
امروزه افکار و رفتار و گفتار ما در حال تغییری زیبا است.
امروز است که می فهمیم زندگی در بهبودی چقدر غنی است.
خدا گفته است که عزیزترین بنده من،کسی است که بنده من را دوست داشته باشد یعنی دوست داشتن خودمان.
ما اقرار کرده ایم چون قدمها،کاربردی است و وقتی که ما قدمها را کار می کنیم یک سلامت عقل نسبی نیز به ما برمی گردد.
بیماری از هر راهی،خودش را وارد می کند مثل عروس هزار چهره که می خواهد خودش را بیمار نشان ندهد.
با رسیدن به یک آگاهی نسبی،دیگر نمی توانیم چیزی را انکار بکنیم چون اگر انکار بکنیم یعنی داریم به خودمان دروغ می گوئیم.
با کارکرد قدمها،متوجه شدیم که دستاویز،یکی از شاخه های بیماری ما است و در پس فکر ما نیز قرار دارد.
با دیدن دوستان بهبودی،امید در ما هم شکل گرفت.
ما فهمیده ایم که بهبودی،یک معجزه از طرف خداوند است.
ما،یک "کاشت" داریم و یک "داشت" داریم و یک "برداشت" داریم یعنی برداشت در مرحله آخر است.
برداشت ما این است که زندگی زمان مصرف،غلط بود.
تسلیم در درون،اتفاق می افتد.
بایستی که دقیقاً از درون،ما تسلیم شده باشیم که آن زندگی غلط بود و به هیچ دردی هم نمی خورد.
هر چیزی با ضد خودش،عین هم است.
با طول پاکی که داریم همچنان با دیو درون خود که بنا به دلائلی آن را ساخته ایم درگیر هستیم.
با نگاه به گذشته درمی یابیم آن جایی که مسئولیت پذیر بودیم باز هم بیماری باعث تخریب آن قسمت هم بود.
ما به این باور رسیدیم که با توجیهات خود ساخته،بیماری را انکار می کردیم و نقش انسانهای سالم را بازی می کردیم.
با طبیعت بیماری،آشنا شدیم و دیگر حاضر نیستیم که مشکلات،ما را به آخر خط برساند.
به گذشته که نگاه می کنیم درمی یابیم آنجا که حق هم با ما بود بقدری ناتوان بودیم که نمی توانستیم با اداره کردن زندگی،حق خودمان را بشناسیم.
در گذشته هر چیزی و هر کاری،دستاویزی برای بهانه جهت مصرف مواد مخدر ما بود.
با تسلیم شدن در برابر بیماری،ناگهان بهبودی در نقش بهترین راه حل برای بهتر زندگی کردن اتفاق افتاد.
به این باور رسیدیم که رعایت اصول روحانی،بهبودی را به عنوان بهترین هدیه به ما ارزانی داشت.
با استفاده از این هدیه و با حرکت به جلو،زندگی مان را غنی می بینیم.
به این باور رسیدیم که در تنهایی محکوم به فنا هستیم.
بهترین کاری که برای ما بیماران و بهترین هشیاری،کارکرد قدم می باشد.
وقتی که هست و نیست خود را بابت بیماری اعتیاد از دست داده ایم به این باور می رسیم که واقعاً نیرویی مخرب و خوفناکی می باشد.
وقتی که ما معتادان برای هر کاری،راهکاری را داریم پس برای بیماری خودمان نیز راهکاری داریم که آن غیرقابل باور می باشد.
ما بیماران بعد از ترک مصرف خود اگر آن کار را ادامه ندهیم به آخر خط رسیده ایم.
نیرو و انرژی ما معتادان به ترک،امید دارد که به غیر از عجز ما نبوده است.
عاجز هستیم چون اگر به عجز کامل نرسیده بودیم،نمی توانستیم بیماری خود را کنترل کنیم.
نسبت به قبل از ترک اعتیاد خودمان و راهکار زدن به مشکلات قبلی،امروزه باید خیلی آگاهانه تصمیم بگیریم که دستاویز و ماورای افکار ما بر روی ما غلبه نکند.
به غیر از تسلیم شدن راهی دیگر برای ما معتادان نمانده است.
به این باور رسیده ایم که این انرژی را کسی به ما داده است که این انرژی همان اصول روحانی می باشد.
ما معتادان الان اعتیاد خودمان را ترک کرده ایم بنابراین باید اتفاقات گذشته خود را کنار بگذاریم تا رو به جلو حرکت کنیم تا آسیب گذشته را به خودمان نزنیم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد